برادری و عشقبازی زیر منبر
هادی خرسندی - ایندیپندنت فارسی
ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيهای برادرانه رفتار کنند.»
این که چرا در هفتاد و یک سال پیش روحیه «خواهرانه»، بین افراد بشر در نظر گرفته نشده و هنوز هم آن را ترمیم نکردهاند، جای پرسش ندارد. به هرحال، در دنیای مردسالار حتی شاعران بزرگ و صاحب نام هم حواسشان به این چیزها نبوده:
«روزی ما دوباره کبوترهامان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است...»
احمد شاملوی عزیز! روزی که مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، تکلیف خواهرها چه میشود؟
پرسش فایدهای ندارد. فقط در این دنیای برادری، آدم باید دقت کند که برادر چه کسی باشد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
آدم نباید برادر یک دختری باشد که کارگری زحمتکش است و برای گرفتن حق کار و دستمزد خود، تلاش میکند، وگرنه میگیرند او را مثل برادر سپیده قلیان، میزنند و لت و پار میکنند.
آدم باید برود برادر آخوند دروغگوی حقهبازی باشد که رئیس جمهوری یک مملکت فلکزده شده. در این صورت، خیلی که بدزدد و گندش در بیاید، موقعی که قرار است برود زندان، با آمبولانس میروند آژیرکش میبرندش بیمارستان. دفعه دیگر هم که راست راستکی میرود زندان، بعد از دو روز، به او مرخصی سالیانه میدهند که برود در ویلایش استراحت کند! یک منت هم سر سازمان حمایت از زندانیان میگذارند که بفرمایید، ما حقوق زندانی را حتی بیش از حد لازم رعایت کردیم!
برادری که در مواقع لازم، رئیس جمهوری را با بادبزن ژاپنی باد میزند، شکرخدا میزان تخلفاتش، از اخذ رشوه و فساد اقتصادی و حقه بازیهای دیگر، چندان زیاد است که با همه اعمال نفوذ آق داداش، نتوانستهاند کمتر از هفت سال زندان برایش ببرند که آن هم در آخرین لحظه، کردندش پنج سال. برادر سپیده قلیان، در آخرین لحظه معلوم شد دو تا لگد کمتر از دفعه قبلش خورده، بنابراین بسیجیها با ماشین آژیرکش رفتند دو تا لگد اضافی را هم به او زدند و سالم به پایگاه برگشتند.
برادر رئیس جمهوری در ضمن به پرداخت ۳۱ میلیارد تومان ردّ مال هم محکوم شده. معلوم نیست مبلغ اولیه چقدر بوده که این را هم در آخرین لحظه به او تخفیف دادهاند که مشتری شود. به هرحال، باید خمس و زکات آنچه دزدیده، پس بدهد تا بالاخره مقامات قضایی و بازپرس و دادستان از او راضی باشند و نیروهای ضربتی جمهوری اسلامی هم تقویت شوند که وقتی میخواهند برادر سپیده قلیان را بزنند، کم نیاورند.
یکی از یکی پرسید، در راهپیمایی مراسم تشییع جنازه، آدم باید جلو تابوت باشد یا عقب تابوت؟ گفت، فرقی ندارد. مهم این است که توی تابوت نباشد. آدم باید سعی کند برادر کسی نباشد که بیخودی کتک بخورد، بلکه برادر کسی باشد که بتواند بدزدد و بخورد و یک چیزی هم طلبکار باشد.
به قول باباطاهر و بابا هادی:
اگر دردُم یکی بودی، چه بودی؟
اگر غم اندکی بودی، چه بودی؟
به جای این همه کبریت نمدار
به جیبُم فندکی بودی، چه بودی؟
*
منبر بیجوک، عروس بیجهاز
پیش از این که آخوندها به حکومت مطلقه برسند، روی منبر فقط حرفهای گریهدار میزدند. از وقتی جمهوری اسلامی آمده، همهشان شنگول شدهاند و قبل از آن که دو تا جوک نگویند و جماعت را به خنده نیاندارند، سر امام حسین را نمیبرند.
از شومنهای صاحبنام جمهوری اسلامی، حضرت آیتالله العظمی، قرائتی است. ایشان جوکگویی را از همان سال اول انقلاب شکوهمند آغاز کرد. این، تازهترین جوکی است که سر منبر گفته. من کلیپ ویدیوییاش را دیدم:
«میگن یک آقایی روی منبر داشت سخنرانی میکرد، دید زیر منبرش صدا میآید، سرش را دولا کرد، دید یک دختر و پسر رفتهاند زیر منبرش با هم شوخی میکنند. ناراحت شد که چرا زیر منبر من؟ از اونور هم میخواست منبرش به هم نخورد. گفت، مگر غیرت ندارید؟ مگر شرف ندارید؟ مگر مذهب ندارید؟ پسرک سرش را آورد بیرون گفت، آقا همه چی داریم، جا نداریم.» ها ها ها ها.
خنده نداشت ولی! این جور جوکها زمانی غیرمنتظره و خندهدار بود که روحانیت مبارز، شهرت مهماننوازانه امروز را پیدا نکرده بود، یا مثل امروز خودش را لو نداده بود. حالا وقتی آپارتمان دولوکس با منظره حرم مطّهر از پنجرهاش، مجهز به آشپزخانه و وان و دوش و اتاق خواب و تختخواب فنری و تشک خوشخواب و پتوی گلدار و لحاف خوشکِش و دو تا صیغه هم زیر لحاف!، در اختیار زائرنماهای داخلی و خارجی میگذارد، جوک آقای قرائتی، خندهدار نیست.
البته از نظر جوک شناسی، آنجایی که میگوید «آقا نمیخواسته منبرش به هم بخورد» جای بازی دارد. اگر این طور میگفت:
«آقا هم نمیخواست منبرش به هم بخورد، وگرنه سرش را میبرد پایین به پسرک میگفت پدرسوخته، اینجا وسط روضه، من امام حسین را تشنه ول کردهام آن طرف، شمر لعین را با خنجرش گذاشتهام این طرف، از این طرف علی اصغر دارد ویغ میزند!، از آن طرف زینب دارد زار میزند، یک لحظه غافل شوم، شمر سر امام را میبرد و میرود و من هنوز اشک مردم را درنیاوردهام.... الان چه موقع این عملیات است؟ ...»
بله، این طوری شاید میتوانست جوکش را خندهدار کند، ولی در شرایط فعلی، آنچه از ذهن جماعت میگذرد، این است که: «اهه! آقا چقدر اجاره داده بود زیر منبرش را؟ راستی دخترک را هم خودش آورده بوده؟ ... راستی، منبر آقا صیغه- سرخود است؟»
آیا هنوز سازمان اطلاعات سپاهی وجود دارد؟
ابوبکر بغدادی چگونه ردگیری شد؟