Monday, Nov 25, 2019

صفحه نخست » برای نخستین بار پس از چهل سال: ترکیب طبقاتی پیروز در جنبش، کورش عرفانی

erfanifard.jpgسرنوشت جنبش های مردمی تا حد زیادی تابع بافت اجتماعی آنها می باشد. مشارکت یا عدم مشارکت برخی از طبقات اجتماعی در جنبش های اجتماعی تعیین کننده ی آینده آنهاست: این که موفق شوند یا خیر، این که خصلت سراسری پیدا کنند یا نه، این که چگونه رهبریی بر جنبش سوار شود و در نهایت این که شانس استقرار دمکراسی را داشته باشند یا خیر. تمام این ها وابسته است به ترکیب طبقات و اقشار اجتماعی در یک حرکت اعتراضی.

مثال انقلاب 57

یک مثال از این امر، در تاریخ معاصر ایران، در زمان انقلاب سال 57 بروز کرد. تا یک مقطعی، بدنه ی اصلی جنبش را لایه های مختلف طبقه ی متوسط اعم از لایه های بالا، میانی و پایین آن تشکیل می دادند. تا آن مقطع، حرکت، خصلت قوی مدنی، آزادیخواهی و دمکراتیک داشت. تا آن جا جنبش بارقه ی مذهبی نداشت و به طور مشخص هم به دنبال سرنگونی حتمی رژیم شاه نبود. تغییر دمکراتیک و آزادی و عدالت اجتماعی خواسته های عمده بود. اما از یک زمانی، نیروهای مذهبی، که از خصلت های فوق ناراضی بودند، راه را برای ورود گسترده محرومان به جنبش باز کردند. این اتفاق در اواسط نیمه ی دوم سال 57 و با اعلامیه های خمینی برای تحریک و به میدان آوردن «کوخ نشینان» و «مستضعفین» همراه بود. خمینی به آنها وعده ی مالکیت زمین های تصاحبی، صاحب خانه شدن و بهبود وضع زندگی را داد. آنها نیز به صحنه آمدند، جنبش طبقه ی متوسط دارای ترکیب طبقاتی متفاوتی شد؛ روحانیت محرومین را از حاشیه های شهرها به میدان های اصلی شهر کشید، طبقه ی متوسط را در دل جنبشی که خود به راه انداخته بود، به انزوا راند و سپس، با هدایت و رهبریِ این توده های «مستضعف» از جان گذشته، موفق به پیروز ساختن قیام و کسب قدرت به نفع خود شد.

پس از انقلاب

در طول دوران بعد از انقلاب رژیم اسلامی با درک مشخص از این واقعیت طبقاتی، دشمنی خود را با طبقه ی متوسط هرگز رها نکرد. نخست با استفاده از ادغام جوانان لایه های محروم جامعه در ارگان های سرکوبگر خود ونیز در قالب چماقدار و حزب الله و امثال آن به تار و مار کردن تشکل های سیاسی طبقه ی متوسط پرداخت و قدری دورتر، در حالی که تنور جنگ را برای تخلیه ی جامعه از نیروهای جوان و پرتحرک آن به کار می گرفت با کشتارهای دهه ی شصت اقدام به حذف عناصر آگاه و مبارز طبقه ی متوسط کرد که تتمه ی آن را، به زعم خود، در قتل عام تابستان 67 به زیر خاک های گلگون خاوران و سایر گورهای گمنام فروبرد. رژیم به واسطه ی این جداسازی اجتماعی-سیاسی طبقه ی متوسط و لایه های محروم جامعه موفق شد، همبستگی دوران انقلاب آنها را به فاصله ی کوتاهی تضعیف و در نبود دومی، نخستین را تار و مار کند.

پس از آن اما با پایان جنگ و پیش گرفتن سیاست های لیبرال و بعدها نئولیبرال، طبقه ی متوسط فرصت کرد در سایه «بورژوا-سرمایه دار» شدن آخوند و پاسدار، در کنار بازاری های سرمایه دار، خود را بازسازی کرده و رشد و گسترش یابد. این اما به هزینه ی فقیرسازی لایه های محروم جامعه، که قرار بود «وارثان انقلاب» باشند، تمام شد. سیاست های بازار آزاد اعمال شده توسط رفسنجانی از یک سو طبقه ی متوسط را رشد داد و از سوی دیگر، لایه های محروم آن زمان را تهیدست ترکرد. به همین خاطر، در اوایل دهه ی هفتاد خورشیدی «وارثان انقلاب» که دیدند ارثی از ثروت های بعد از جنگ نصیبشان نشده است، به خیزش و شورش پرداختند. پاسخ این مستضعفین شورشی، توسط پاسداران انقلاب اسلامی، که زیر لوگوی سازمانی خود آیه ی قرانی «و اراده کردیم که مستضعفین را بر زمین حاکم سازیم» یدک می کشید، گلوله و سرکوب و قتل عام بود. این رویدادها دارای بارقه ی روشن حاشیه نشینی گسترده در سال های نخستین دهه هفتاد خورشیدی در اسلام شهر، مشهد، قزوین به وقوع پیوست و خط مشخص طبقاتی جامعه را بر دو اساس غارت و سرکوب از همان زمان ترسیم کرد.

در این فاصله، طبقه ی متوسط خود را بازسازی کرد و در اواسطه دهه ی هفتاد خورشیدی آماده شد که به میدان سیاسی بازگردد. در این جا بود که دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی، با یک طرح پیچیده، مدیریت دولتی را بر پتانسیل های سیاسی طبقه ی متوسط سوار کردند. بساط دوم خرداد و اصلاحات به راه افتاد تا طبقه ی متوسط در مسیر تعیین شده توسط اتاق های فکر امنیتی نظام حرکت کند. وقتی در تیر ماه 1378 بخش هایی از طبقه ی متوسط از مسیر فوق خارج شدند بازهم دستگاه سرکوب نظام، با قتل عام دانشگاه و معترضین، به آنها یادآور شد که بازی اصلاحات را در ورای از آن چه از بالا دیکته می شود، جدی نگیرند.

در این مدت، لایه های محروم فراموش شده به سمت خشم و انفجار هدایت می شدند، اما به واسطه ی سایه ی سنگین نمایش اصلاح طلبی تدارک دیده شده برای طبقه ی متوسط، نمی توانستند عرض اندام کنند. تا این که، در نیمه ی نخست دهه هشتاد، باز دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی نظام در مورد خطر احتمال بروز ناآرامی های ناشی از فقر محرومان هشدار دادند. این بار نوبت به بازی گرفتن محرومین توسط اتاق های فکر امنیتی رژیم بود. خاتمی به مرخصی رفت و احمدی نژاد آمد. او خود را یار و یاور حاشیه نشینان نامید و به آنها وعده های بسیار داد. در این بین، با اتکاء به این مستضعف گرایی سپاه، فرصتی هم فراهم شد که بادکنک طبقه ی متوسط، که در دوره ی رفسنجانی و خاتمی باد شده بود، ترکانده شود. سخت گیری های سیاسی، امنیتی و فرهنگی بر آنان در دوره ی اول ریاست جمهوری احمدی نژاد (1388-1384) آغاز شد.

طبقه ی متوسط که شانزده سال به نوعی نازپروری مصلحتی و محاسبه شده ی چهاردوره ی ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی عادت کرده بود، سخت گیری های حکومت پاسدار احمدی نژاد را بر نتافت. به همین دلیل، در سال 88 و با رویای بازگرداندن جناح اصلاح طلبان، به شرکت گسترده در انتخابات روی آورد. اما از آن جا که انتخابات در نظام اسلامی، از ابتدا، بر اساس مصالح ساختاری-امنیتی نظام تعیین نتیجه می شده است، در آن سال هم پاسدار احمدی نژاد را پیروز انتخابات اعلام کردند. طبقه ی متوسط مورد شوک واقع شد و واکنش نشان داد. این واکنش در قالب جنبش سبز بروز کرد و خطرات جدی برای نظام پدید آورد.

با مهار و سرکوب جنبش سبز، بازهم اتاق های فکر نظام به کار پرداختند و تصمیم بر تضعیف ساختاری طبقه ی متوسط گرفته شد. از این روی، علاوه بر قلع و قمع فعالان سیاسی و مدنی این طبقه و برقرار ممنوعیت و محدودیت بر تشکل های سیاسی و فرهنگی و رسانه ای آن، در سال 1389، حمله ی اصلی به بدنه ی طبقه ی متوسط آغاز شد. این بار ایده آن بود که بتوان «خودکفایی اقتصادی» نسبی طبقه ی متوسط را از او برای همیشه سلب کرد و آن را به دستگاه گداپروری رژیم، تحت عنوان یارانه های نقدی، وابسته نمود. این کار با خشونت صورت گرفت و اقتصاد طبقه ی متوسط در عرض چند سال متلاشی شد. به دنبال از دست دادن استقلال مالی خود، طبقه ی متوسط از حیث اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی نیز فروپاشید و نظام موفق شد یک دوره ی امنیت نسبی هشت ساله را برای خود خریداری کند.

در این دوره، سقوط کیفی طبقه ی متوسط به قدری برجسته بود که نظام حتی موفق شد یک عنصر مرتجع و سرکوبگر خود، یکی از مغزهای امنیتی و آدمکش رژیم، به اسم حسن روحانی را، به عنوان تجسد جدید و اجباری جریان اصلاح طلبی به این تتمه ی ویران شده ی شبه طبقه ی متوسط قالب کند. این امرهم در انتخابات 1392 و با یک سری عملیات شعبده بازی سیاسی، که با جریان برجام تقویت شده بود، هم در خرداد 1396 صورت گرفت.

اما در این فاصله ی 1388 تا 1396 یورش برنامه ریزی شده و ساختارشکنانه ی نظام به طبقه ی متوسط پیامدهای جامعه شناختی خود را تولید کرده بود. اینک، بخش عمده ای از لایه های پایینی و میانی طبقه ی متوسط، به واسطه ی فقر و بیکاری و تورم، به طبقه ی گسترده ی محروم جامعه پیوسته بودند. این پیوند در درجه ی نخست از حیث معیشتی صورت گرفته بود، اما به تدریج آمیزش های فرهنگی و اجتماعی هم میان طبقه ی متوسط و لایه های محروم تحقق یافت و برخی همانند سازی های شکل گرفت. هم قدری از قدرت تشخیص، آگاهی و فرهیختگی طبقه ی متوسط به درون طبقه ی محروم منتقل شد و هم قدری از رادیکالیسم محرومان به میان جوانان طبقه ی متوسط سابق نفوذ کرد.

نخستین آثاراین پیوند طبقاتی در دی ماه 1396 آشکار شد: یک ترکیب ابتدایی از عمل گرایی مبارزاتی محرومان و آگاهی اجتماعی طبقه ی متوسط. از دل آن، حرکت قدرتمندی بیرون آمد که به سرعت در بیش از 100 شهر گسترش یافت. خصلت عمل گرایی در رویارویی آشکار آنان با نیروهای سرکوبگر بود و آگاهی اجتماعی در شعارهای معنی داری مانند «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا». قیام دی 1396 تمرینی بود برای خیزش آبان 1398.

در این فاصله اما اتفاقی که روی داد این بود که با شکست برجام و بازگشت تحریم ها، آخرین لایه های امیدواری کاذب و محافظه کاری های طبقه ی متوسط سابق فروریخت و آنها به وضوح و همانند میلیون های ایرانی محروم زیر خط فقر، طعم تلخ رسیدن به خط فقر را چشیدند و واقعیت درماندگی اقتصادی و معیشتی را تجربه کردند. آنها دریافتند که با وجود نظام فاسد کنونی کمترین چشم اندازی برای آینده ای حتی معمولی را نخواهند داشت. بر آنها مسلم شد که در صورت بقای نظام کنونی هر چه هست و خواهد بود وخامت، فاجعه و نابودی تدریجی اما حتمی کشور و زندگی مردم است.

جنبش کنونی:

در چنین احوالی بود که، در تاریخ 24 آبان 1398 و با اعلام تصمیم افزایش 300 درصدی قیمت بنزین آزاد، سرانجام موقعیت تاریخی برای بروز همان اتفاقی فراهم آمد که در نیمه ی دوم سال 1357 روی داده بود: پیوند مستضعفین و طبقه ی متوسط در چارچوب یک جنبش اجتماعی اعتراضی. در آن سال، جنبش به همت طبقه ی متوسط آغاز شده بود و رادیکالیسم آن کنترل شده و خواست های آن محدود بود. ورود حاشیه نشین ها اما همه ی این دیوارها را برداشت و جنبش را در قالب سرنگون ساز خود به جان رژیم شاه انداخت. رژیمی که در نهایت، در مقابل این ترکیب جدید طبقاتی جنبش چند ماهی بیشتر دوام نیاورد.

اینک، چهل و یک سال بعد از آن زمان، پدیده ی مشابه ای در این جنبش اعتراضی اخیر روی داده است. این بار، این طبقه ی متوسط است که به قیام لایه های محروم جامعه می پیوندد و از دل این ترکیب، قدرتی در حال شکل گرفتن است که هم از توان تهاجمی، شجاعت و از جان گذشتگی پابرهنه ها وحاشیه نشین ها برخوردار است و هم از هوشمندی،آگاهی اجتماعی وسیاسی و توان سازماندهی و شبکه سازی طبقه ی متوسط.

آیا این همان ترکیب برنده است؟

آن چه در این چند روز از موج اول اعتراضات اجتماعی آبان ماه گذشت به خوبی نشان داد که این بار، برخلاف دفعات قبلی، جنبش به یک مغز هدفمند از یکسو و به یک بازوی قدرتمند از سوی دیگر، مجهز است. این بار، در ظرف سه روز، مردم بپاخاسته، با ترکیبی از محرومین و طبقه ی متوسط به محرومیت کشیده شده، با هجوم به نزدیک به یک هزار مرکز اقتصادی یا حکومتی رژیم و ویران سازی آنها، بزرگترین ضرر تاریخ مبارزاتی چهل ساله ی اخیر را به رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی وارد ساختند. از یک سو حضور گرسنگان را در غارت فروشگاه های زنجیره ای سپاه و بسیج می بینیم و از سوی دیگر، استفاده ی بهینه از اینترنت برای سازماندهی و اطللاع رسانی که سبب قطع پرهزینه ی ارتباط اینترنتی کل کشورتوسط دولت وحشت زده حاکم شد.

خسارات وارد بر اقتصاد کشور خبر از آن می دهد که بهترین ترکیب اجتماعی جنبش مبارزاتی در زمانی تحقق یافته که بدترین زمان برای اقتصاد وررشکسته ی نظام می باشد. این همزمانیِ بهترین برای مردم و بدترین برای رژیم به خوبی آشکار می سازد که ترکیب اجتماعی فوق، در صورت انتخاب مسیر درست، بدون تردید، قادر به شکستن کمر اقتصاد نظام و فروپاشاندن ساختارهای حاکمیت خواهد شد. کافیست که کنشگران طبقه ی متوسط با درک سیاسی هوشمند، لایه های خشمگین محروم را در همین خط وارد ساختن ضربه های کارآمد و هدفمند به نهادهای اقتصادی درآمدزا برای رژیم حاکم هدایت کرده و نگه دارند.

حرکت اعتراضی کنونی موفق شد در موج اول خود، خساراتی که در برآوردهای نادقیق اولیه به ده تا بیست هزار میلیارد تومان تخمین زده می شود به اقتصاد مفلوک و روبه موت نظام وارد کند. اگر جنبش بتواند همین قدرت عملیاتی را در موج های دیگر با خود همراه داشته باشد، جای کمترین تردیدی نیست که رژیم، نه در یک نبرد خیابانی مسلحانه، که در یک نبرد طبقاتیِ اقتصادی و مالی درهم خواهد شکست. بدیهی است که در این میان چارچوب های حرکت تهاجمی باید به صورت هدفمند به سوی نهادهای ثروت ساز دولتی به پیش رود و اموال و ثروت های مردم عادی را به نابودی نکشاند. از آن سوی هم نباید به گفتمان حافظان خجالتی نظم نابرابر و ضد انسانی حاکم گوش فرا دهیم که در چنین مواقعی به عنوان «روشنفکر ارگانیک»، پنهانی در خدمت سیستم حاکم، حتی در قبای مخالفت با دیکتاتوری، اما در اصل برای حفاظت روایتی از آن، به میدان می آیند و ندای «پرهیز از خشونت» را زمزمه می کنند تا از این طریق، مردم محروم و ستمدیده و سرکوب شده را از یگانه ابزار و روش مبارزاتی که در اختیار دارند محروم سازند. این ها می دانند چرا این کار را می کنند، مردم هم باید بدانند چرا برخلاف گفته ی آنان عمل می کنند.

در این مرحله کافیست که نیروهای سیاسی با جا انداختن، کار کردن و تبلیغ این تاکتیک مشخص و تجربه شده ی مبارزاتی، یعنی ضربه های پیاپی به منابع اقتصادی کوچک و بزرگ رژیم، شرایط را برای فروپاشاندن ساختارهای نظام، که همگی نیازمند پول هستند تا پابرجا بمانند، هدایت کنند. اگر بتوان این خط تاکتیکی را با دقت و جدیت به پیش برد، می توان از دل آن نتایج زیر را بیرون کشید:

  1. آشکار شدن قدرت تهاجمی جنبش و تقویت روحیه ی مبارزاتی و امید به موفقیت های بزرگتر مثل اعتصابات سراسری،

  2. برجسته شدن وضعیت وخیم اقتصاد ورشکسته ی نظام و حرکت به سوی فروپاشی به طور غیر قابل پرهیز،

  3. از میان رفتن روحیه ی مقاومت میان نیروهایی نظام که بر اساس مزدوری و پول سالاری عمل می کنند،

  4. کاهش هزینه ی مبارزه از طریق فروپاشی اقتصادی نظام بدون نیاز به درگیری نظامی با آن.

  5. آماده شدن مردم و جامعه برای ورود به مراحل پیشرفته تر جنبش برانداز و جایگزینی آن.

جان کلام این که این بار جنبش اعتراضی مردم ایران هم بافت اجتماعی و ترکیب طبقاتی مناسب برای پیروزی را دارد، هم تاکتیک مبارزاتی موثر و کارآمد را پیدا کرده است و هم با یک رژیم مفلوک، ورشکسته و در محاصره مواجه است. این عوامل مثبت و امیدبخش، اگر با عنصر رهبری مورد قبول مردم و دارای برنامه قدرت هدایت جنبش تکمیل شود، هیچ چیز برای پیروزی کم ندارد. امروز جنبش می داند که چه نمی خواهد، باید مشخص شود که چه می خواهد. این ها همه وظیفه ی لایه های فرهیخته ی جامعه است که باید به آن پرداخته شود.

این یک شانس تاریخی است که نباید از دست دهیم. همه چیز به عقل واراده ی تک تک ما بستگی دارد.

برای دیدن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی در تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید: www.didgah.tv

آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده: [email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy