مقدمه
همانطور که در مقاله قبلی نگارنده بحث شد، با پایان یافتن تظاهرات مشروع و بر حق مردم، کوشش اپوزیسیون در تبعید که متحد مثلث دانالد ترامپ-بنیامین نتانیاهو-محمد بن سلمان است و از سیاست این سه کشور درباره ایران، از جمله تحریمهای کمر شکن اقتصادی و تهدید نظامی حمایت میکند، به جنب و جوش افتاده است تا در سال پایانی ریاست جمهوری آقای ترامپ به هدف خود، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی با مداخله این سه کشور برسد. در راه رسیدن به این هدف در نامهای به شورای امنیت سازمان ملل با امضای حسن شریعتمداری، دبیر کل، و کاوه موسوی، دبیر "گروه عدالت" این شورا، از شورای امنیت خواسته شده است که "بر پایه فصل هفتم منشور سازمان ملل، تحقیقات مربوط به این جنایات علیه بشریت را به دادستان دیوان کیفری بین المللی ارجاع دهد."
در مقاله قبلی خود نگارنده توضیح داد که هدف فرستادن این نامه و نامه مشابهی توسط رضا پهلوی به آقای انتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل لیبیایی کردن ایران است. اعتراض گسترده ایراندوستان، چه در داخل کشور و چه در خارج، نه تنها باعث انکار این هدف و عقب نشینی از این اقدام ضد ایرانی نشد، بلکه یک امضا کننده نامه "شورای مدیریت گذار" آنچه را که نگارنده در مقاله قبلی خود مطرح نموده بود، با صراحت تمام ابراز نمود. هدف مقاله کنونی بحث درباره این موضع صریح "شورای مدیریت گذار" میباشد.
مصاحبه کاوه موسوی با تلویزیون "من و تو"
در مصاحبهای با تلویزیون سلطنت طلب و تجزیه طلب "من و تو" کاوه موسوی چنین گفت:
"قأعدهای است به نام اصل تبدیل کمیّت به کیفیت. این سی و شش هزار سند بی اثر نمیتونه باشه، و هم در افکار عمومی و هم در غیر قابل جلوگیری کردن از این کوششی که ما داریم در سازمان ملل میکنیم که یک قطعنامه، که این رژیم را یک رژیم یاغی معرفی کنیم. رژیم یاغی یعنی رژیمی که مستحق بودن جامعه قانونگرا دیگه نیست. یاغی را در جامعه جهانی راه نمیدهند. یاغی را از این جامعه بیرون میکنند."
مستقل از موضوع من دراوردی "تبدیل کمیّت به کیفیت،" روشن نیست اشاره موسوی به "سی و شش هزار سند" به کدام اسناد است. اگر مقصود اسنادی است که نتانیاهو ادعا میکند درباره تاریخچه برنامه هستهای ایران است که موساد از ایران خارج کرده است، حتی اگر قبول کنیم که نتانیاهو مطابق معمول دروغ نمیگوید -- که بسیاری از کارشناسان برنامه هستهای ایران، و خود نگارنده در اصیل بودن آنها شک دارند -- آن اسناد هیچ چیز جدیدی درباره برنامه هستهای ایران که اژانس بین المللی انرژی هستهای نمیدانست ندارند. کما اینکه از این اسناد هیچ چیز "دندان گیری" نصیب دو مقام جنگ طلب آمریکا، یعنی مایک پامپئو، وزیر خارجه آمریکا و جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آقای ترامپ، نشد تا از آن استفاده تبلیغاتی کنند. ضمن این که اسرائیل خود دارای ۲۰۰ بمب هستهای میباشد که بر طبق آنچه که ژنرال کالین پاول، رئیس سابق ستاد مشترک نیروهای مسلح و وزیر خارجه سابق آمریکا در یک ایمیل محرمانه که در سال ۲۰۱۶ فاش شد نوشته بود، همگی به طرف ایران نشان رفته اند. اسرائیل که بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ سه بار تا آستانه حمله به ایران پیش رفت حالا برای عده ای به کعبه آمال تبدیل شده است. مخالفت با نظام ولایت فقیه و هدف جایگزین نمودن آن با یک جمهوری دموکراتیک مشروع و کاملا توجیه شده میباشد، ولی اتحاد با دشمنان ایران که بارها تمایل خودرا هم برای حمله به کشور و هم برای تجزیه آن ابراز نموده اند، در هیچ قاموسی نمیگنجد.
اگر مقصود موسوی اسنادی است که چندی پیش وبسایت مترقی اینترسپت TheIntercept.com بدست آورد که با همکاری روزنامه نیویورک تایمز بخش کوچکی از آنرا منتشر نمود، اینترسپت، که یک وبسایت بسیار ضد جنگ است، و نیویورک تایمز که همیشه موضع ضد ایران داشته است، هر دو معتقد نبودند و نیستند که بیشتر آن اسناد چیزی بیشتر از آنکه قبلا همه درباره کارها و عملیات مخفی و آشکاری که جمهوری اسلامی در خاورمیانه انجام داده است، داشته اند. در حقیقت هدف از انتشار بخشی از این اسناد ثابت کردن این موضوع بود که هجوم غیر قانونی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ کاری بیهوده بود که آمریکا را به اهداف خود نرسانده است، و در عوض رادیکالهای ایران را نیرومند تر نمود و نفوذ آنها را در عراق افزایش داد. در عین حال این اسناد کوششهای پنهانی جمهوری اسلامی را برای اتحاد با برخی از گروههای سنی علیه دأعش برملا کرد. شش سال پیش، در مقالهای که نگارنده درباره دهمین سالروز هجوم آمریکا به عراق به زبان انگلیسی منتشر نمود، دقیقا همین موضوع را بیان نمود: بزرگترین برنده هجوم به عراق "دولت پنهان" ایران، دولت رادیکالهای سپاه، بوده است.
وقتی مجری برنامه تلویزیون از موسوی پرسید فایده اقدامات "شورای مدیریت گذار" چیست، او چنین پاسخ داد:
"لیبی یک نمونه بسیار خوبی [از یک کشور یاغی] بود، و لیبی، چطور شد [مرحوم معمر] قذافی بلاخره از اون سوراخ در آمد، به التماس افتاد، چون وضعی رسیده بود که فقط دارو و غذا میتوانست معامله کند. یکدونه هواپیما نمیتوانست بنشینه تو لیبی. حتی رابطههای پستیش [هم] قطع شده بود. اون قدر وضع خراب بود. ما کوششمون اینه که جمهوری اسلامی را به اونجا برسونیم" [یعنی تبدیل کنیم به لیبی دیگر].
مستقل از اغراق شدید موسوی درباره مرحوم قذافی و "به التماس افتادن" او، اگر مقصود موسوی این است که کوشش "شورای مدیریت گذار" برای این است که جمهوری اسلامی مانند رژیم قذافی، که در دسامبر سال ۲۰۰۳ با اتحادیه اروپا و آمریکا مذاکرات را آغاز نمود، مجبور به مذاکره شود، که این مذاکرات را حتی بخشهایی از نیروهای سیاسی داخل ایران، و حتی داخل حاکمیت حمایت میکنند.
پر واضح است که هدف "شورای مدیریت گذار" این نیست، بلکه هدف "به اونجا رساندن" جمهوری اسلامی ایجاد شرایطی مشابه با شرایط لیبی در سال ۲۰۱۱ میباشد که منجر به مداخله به اصطلاح "بشر دوستانه" در لیبی شد] اگر این چنین نیست، تکذیب آن توسط موسوی و یا سخنگوی "شورا" کار سادهای است [. اصولا، به گمان نگارنده فلسفه وجودی "شورای مدیریت گذار" که حتی نام آن تقلید از شورای اپوزیسیون وابسته به غرب لیبی در سال ۲۰۱۱ میباشد، همین است که رژیم جمهوری اسلامی با مداخله نظامی سرنگون شود تا آنها بتوانند جایگزین آن شوند. نگارنده در مقاله قبلی توضیح داد که چگونه حمله به لیبی آغاز شد، و چگونه اقدامات "شورای مدیریت گذار" [و رضا پهلوی] دقیقا موازی اقدامات اپوزیسیون وابسته لیبی در آن زمان میباشد.
ولی آنچه که موسوی توضیح نمیدهد سرنوشت لیبی و مردم آن پس از مداخله به اصطلاح "بشر دوستانه" پیمان ناتو در چهار چوب فصل هفتم منشور سازمان ملل میباشد، که آقای اوباما اخیرا آنرا " بدترین اشتباه" ریاست جمهوری خود خواند. پس برای روشن نمودن این سرنوشت نتایج آن حملات مرور میشوند.
نتیجه حملات پیمان ناتو و متحدان به لیبی چه بوده اند؟
حملات پیمان ناتو به لیبی از ماه آوریل سال ۲۰۱۱ تا اکتبر آن سال ادامه یافت. در طول این مدت نیروهای ناتو، به همراه نیروی هوایی امارات متحده، قطر و اردن، دستکم ۲۶،۰۰۰ حمله هوایی انجام دادند، و دستکم ۵۹۰۰ هدف را ویران نمودند. خود "شورای ملی گذار" لیبی برآورد نمود که دستکم سی هزار غیر نظامی تا سپتامبر ۲۰۱۱ جان خود را از دست دادند، ولی برآوردهای دیگر آنرا تا پنجاه هزار نفر هم ذکر کرده اند. این آمار فقط برای سال اول جنگ در لیبی میباشد، ولی جنگ داخلی لیبی هنوز پس از ۸ سال ادامه دارد. این در کشوری است که جمعیت آن فقط ۶.۴ میلیون نفر است. جمعیت ایران ۱۳ برابر لیبی است؛ در آن گروههای تروریستی بلوچ و ایرانی-عرب (با حمایت مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی) فعال بوده اند، وگروههای تجزیه طلب کرد سال هاست که به نیروهای دولتی حمله میکنند. همانطور که روزنامه گاردین در آن زمان نوشت، "اگر هدف حمله به لیبی حفاظت از جان مردم بود، این جنگ یک فاجعه بود."
ولی فاجعه جنگ لیبی فقط منحصر به تلفات غیر نظامیها نمیشود. دستکم پنج گروه تروریستی در جنگ لیبی شرکت کردند و تجربه کسب کردند. دستکم هنوز سه گروه تروریستی در لیبی پایگاه دارند، بطوریکه آمریکا هنوز لیبی را بمباران میکند. یکی از آنها القأعده در عراق بود که نیروهای آن در لیبی تجربه کسب کردند و بعد در سال ۲۰۱۴ ناگهان بعنوان دأعش در عراق و سوریه ظهور کردند. بعد از شکست در عراق و سوریه، دأعش حال در لیبی پایگاه دارد. سلاحهای ارتش لیبی تاراج شد، و به یک ناحیه عظیم، از سوریه تا مالی در غرب آفریقا، فرستاده شد. حتی گفته شد که سلاحهای شیمیائی لیبی نیز به سوریه فرستاده شد. دولت مرکزی که در تریپولی میباشد و توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته میشود، مورد حمله نیروهای ژنرال خلیفه حفتر، حقوق بگیر سازمان سیا قرار گرفته که توسط عربستان، امارات، مصر، و روسیه حمایت میشود. در مقابل ترکیه از دولت قانونی لیبی حمایت میکند. لیبی که پیشرفتهترین کشور آفریقا به لحاظ اقتصادی بود، ویران شده است، و حتی اگر ژنرل حفتر بتواند تمامی لیبی را تحت کنترل خود دراورد، هیچ پایانی بر این جنگ داخلی در آینده نزدیک متصور نیست.
کلام پایانی
هشت سال بعد از حمله پیمان ناتو و متحدان عرب آن به لیبی، از آن کشور از لحاظ اقتصادی بسیار پیشرفته تنها چیزی که باقی مانده پایگاه گروههای تروریستی، تکه پاره شدن آن، و ادامه کشته شدن مردم بی گناه آن است. "شورای مدیریت گذار" ماهیت واقعی خودرا به نمایش گذارده است: رهبران و اعضای این شورا میخواهند با لیبیایی کردن ایران به قدرت برسند، غافل از اینکه حتی اگر به این هدف دست یابند، ایرانی را که "مدیریت" خواهند کرد ایرانی سوخته، غرق در خون، و احتمالا تجزیه شده میباشد. در میان اعضای "شورای مدیریت گذار" اشخاصی نظیر مصطفی هجری، رهبر "حزب دموکرات کردستان" ایران، وجود دارند که در کنفرانس اخیر تجزیه طلبان در بلژیک اعلام کرد که ایران، یعنی دولت مرکزی آن، "کردستان را اشغال کرده است." صرف نظر از اینکه در طول کل تاریخ هیچ کشور مستقلی به نام کردستان هرگز وجود نداشته است که حال اشغال شده باشد، ادعای "اشغال" کردستان به معنی تجزیه طلبی است. جالب است که چنین شخصی از اسرائیل، یعنی یکی از اشغالگران واقعی خاورمیانه، نیز تقاضای کمک مالی و تسلیحاتی [از دقیقه ۱۶ به بعد] کرده است. "شورای مدیریت گذار"، به شرط موفقیت در لیبیایی کردن ایران، چیزی از ایران باقی نخواهد گذاشت. لیبیایی کردن ایران، با آنچه در لیبی اتفاق افتاد بسیار متفاوت خواهد بود. چون در لیبی همه عرب هستند و لیبی فاقد تنوع قومی و مذهبی ایران است. لیبیایی کردن ایرن، یعنی برگزاری مراسم ختم ایران برای ایران دوستان و جلسه جشن و پایکوبی تجزیه طلبان.
در مقابل، نگارنده و افرادی که مانند او فکر می کنند نه شاه میخواهند و نه شیخ. نه دیکتاتوری سلطنتی با تاج میخواهند و نه دیکتاتوری با عمامه. نگارنده و افرادی که مانند او فکر می کنند از هر نیرویی که قادر باشد با مبارزه غیر خشونت آمیز و بدون مداخله خارجی نظام ولایت فقیه را با یک جمهوری دموکراتیک که در آن همه شهروندان بدون توجه به جنسیت، قومیت، و اعتقادات مذهبی و سیاسی مساوی هستند، جایگزین کند حمایت میکنند. اول باید ایران یکپارچه حفظ شود، تا بعد بتوان در آن جمهوری دموکراتیک تشکیل داد.
در ۲۳ ژانویه سال ۲۰۱۲، یک شهروند لیبیایی به "دیدبان حقوق بشر" گفت، "من فقط پاسخ به یک سوال را از ناتو میخواهم: چرا خانه من را ویران کردید و خانواده من را کشتید؟" تمام ایراندوستان باید این سوال را از آنهایی که میخواهند ایران را لیبی دیگری کنند بپرسند: "چرا میخواهید خانه من ویران شود، و خانواده من کشته شود؟"
صفحه فیسبوک نگارنده