ایران آرت: محمدصادق خسروی علیا در همشهری نوشت: باد هجوم آورده، سربهای تهران را با خود برده و سوزِ سرما در خیابانهای پایتخت تاب میخورد. نوای "ماه و پروین" در حوالی میدان ونک از میان تار و پود آرشه ویولنی با نسیم زمستانی همراه شده؛ نتهای موسیقی آواز آشنایی مینوازد: " باماه و پروین سخنی گویم/ وز روی مه خود اثری جویم" هوا رو به تاریکی است و نفسهای آخر یک روز کاری. عدهای در پیادهرو مقابل نوازنده گعده کردهاند و همنوا با نتها پرشور میخوانند: "جان یابم زین شبها/ جان یابم زین شبها" در این نقطه، شهر گنگ و مبهوت شده، نه غوغای ترافیک بوق ماشینها به گوش میرسد و نه کسی حواسش به بدو بدوهای عدهای در اطراف است، سکوتی پر مهر، آرامشی بیمحابا و درنگی عاشقانه در این جمع کوچک موج میزند تا آنجا که برخی "امشب در دل شوری دارم" را با انرژی بیشتری فریاد میزنند. نوازنده روی جدول کنار پیاده رو ایستاده، با اینکه یک سرو گردن از همه بالاتر است اما کسی را نمیبیند! پسر نوجوان کلاه پشمی به سر دارد و نوک بینیاش از سرما سرخ شده است، چشمهایش را به روی اطراف بسته و مثل مادری که برای نوزادش لالایی میخواند سازش را با مهربانی در آغوش گرفته و آن را به آرامی میجنباند. او با نوای سازش همه را جادو کرده است. مخاطبانش از یاد بردهاند که بهخاطر مشغلهای به خیابان آمدهاند.
نتهای ناآشنا
شهر مغلوب زمستان سختی است. اگر با مردمی که در پیادهروها پای سازها نشستهاند و در پی آرامش و شادیاند دمساز شوی، میبینی سرما بدجوری به دلهای نومید رسوخ کرده، همه در میدان جنگند؛ پیکاری ناتمام با خود و مجادلههای درونی حل نشده که این روزها در وجود اغلب آدمها هست. ساز زندگیها ناکوک است، جنگ نابرابری بین دخلها و خرجها درگرفته و هزار درد بیدرمان دیگر. دراین میان حتما برای خشمهای فروخوردهشان، موسیقی خیابانی مسکنی است که اینطور آنها را به سمت خود میکشاند. مقابل تالار وحدت، نبش چهارراه ولیعصر، روی نیمکتهای پارک ملت، گوشههایی از بلوار کشاورز و... خلاصه هر نوای زندهای از هرسازی درخیابانها مشتری دارد. مردم به گرمی همراهی میکنند چه در پیادهرو و چه در اتوبوسهای بیآرتی(تندرو). غایبان هم از پخش کلیپهای ویدئویی آن در فضای مجازی حظ میبرند.
کمی بالاتر از تقاطع مطهری، خیابان ولیعصر دختر جوانی روی نیمکت سنگی پیادهرو نشسته و کمانچه مینوازد. قطعهای پر سوز و کمتر آشنا. حتی این نتهای ناآشنا عدهای زیادی را گرد هم آورده است. آماتور نیست و ساز را با مهارت خاصی مینوازد. دانشآموخته دانشگاه تهران است در رشته مهندسی پلیمر. نام قطعهای که مینوازد "سوز دل" است. میگوید موسیقی را بهصورت حرفهای آموخته اما در کنار پیادهرو بداهه نوازی میکند. او در این پیادهرو در حرکات، چهره آدمها و مناظر اطرافش غرق میشود و با توجه به انرژی که از همه این مجموعه میگیرد بداهه نوازی میکند.او این قطعات را با گوشی تلفن همراهش ضبط میکند: "تابهحال چند اثر تازه از درون این قطعات بداهه برداشت کردهام. این میتواند سبک یا ژانری در موسیقی بیکلام باشد."
تارا با اینکه علاقه بسیاری به موسیقی دارد اما میگوید هنوز بیکار است و درآمدی که نواختن ساز در کنار خیابان عایدش میکند برایش اهمیت دارد. او از سختیهای این کار میگوید. مخصوصا برای خانمی که نوازنده خیابانی باشد: "همیشه بگیر و ببند بوده. موسیقی خیابانی با منع روبهروست. هر ازگاهی میآیند سروقت ما. سازها را میبرند. نمیدانم حال خوب مردمی که از شنیدن صدای ساز لذت میبرند را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند..."
ریتم شاد ممنوع!
کمی پایینتر در اطراف تئاتر شهر یک گروه سه نفره با گیتار، فلوت و کیبورد بساط موسیقی پاپ، علم کردهاند. از مرحوم ناصر عبدالهی میخوانند؛ آهنگ "ناصریا". میتوان گفت اولین آهنگ پاپی بود که بعد از انقلاب در دهه هفتاد از صدا و سیما پخش شد و دهه پنجاهیها و شصتیها را سرذوق آورد. تا حدی که چشمانشان پای تلویزیون از خوشحالی برق زد. این موسیقی تم شاد با گویش بندری دارد و اطراف این گروه کنسرت خیابانی جای سوزن انداختن نیست:"لل لا لل لا لا , لل لا لل لا لا لاله لا , لل لا لل لا لا/ ناصریا از عشقِ دنیا خو بار کن/ از هرچه رنگه تو خوار کن/به دشمنِ دون، خار کن/ناصریا از دنیا دلت بریدم/سختی وا جون خود خریدم/از صبا، خود چه دیدم"
آنها آهنگهای مجاز میخوانند اما به گفته آرش خواننده این گروه مجازها هم در خیابان غیر مجاز محسوب میشود. آرش دکلمهای که در دل این آهنگ بوده را نیز اجرا میکند:"چه بیچراغ و به ناروا راه بر عبور علاقه میبندند/بگو به باد که ما با آفتاب، زاده شدیم و با آفتاب؛ طلوع خواهیم کرد."
تا به حال 2بار سازهای گروه موسیقی خیابانی آوات (آرش و دوستانش) را شکسته اند:"آن اوایل احساس میکردیم که با صحبت و مذاکره میتوان با مأموران کنار آمد. برخی از آنها با احترام برخورد میکنند اما برخی اگر کمی زیاد معطلشان کنی سازت را میبرند. الان هم مشکل داریم هر وقت میآیند با التماس و خواهش در کسری از ثانیه وسایل مان را جمع میکنیم و از محل دور میشویم." کار برای آرش و دوستانش دشوارتر از دیگران است. آنطور که توضیح میدهند انگار ریتم شاد مشکلش بیشتر است! "هرچه آهنگهای اجرایی با سوز و گدازتر باشد، بیشتر با نوازنده کنار میآیند اما ریتمهای شاد و هیجانی بلافاصله ساکت میشوند."
هیرا نوازنده کیبورد این گروه که از باقی دوستانش خوش سر و زبانتراست از شیطنتهای خود برای ماندن و کار کردن در این حرفه میگوید:"بعد از 7سال کار در خیابان دیگر مأموران را میشناسم. به اسم نه، اما به قیافه تشخیص میدهم. هر وقت در میان جمعیت ببینمشان ریتم موسیقی را عوض میکنم. آرش و بابک هم حواسشان جمع میشود. اجرا را به سمت سوز و غم میبریم تا با ما برخورد بد نشود. بعد با یک اشاره آنها، فیوز را از برق میکشیم و بساط مان را جمع میکنیم."
دل پرخون سنتوری
کامیار تکنوازی میکند. نوای سنتورش که برگرفته از قطعهای از تصنیف استاد محمدرضا شجریان است بلوار کشاورز را سحر کرده، تارهای سنتور آواز دشتستانی میخوانند: "عزیزون از غم و درد جدایی / به چشمونم نمونده روشنایی / گرفتارم به دام غربت و درد / نه یار و همدمی نه آشنایی..." این نوازنده سنتی هم دل پرخونی دارد. او از مشکلاتش میگوید و از اتفاقی که اخیرا رخ داده: "از شب یلدا به بعد کار برای افرادی که با موسیقی خیابانی در تهران امرار معاش میکنند سختتر شده. نوازندگان خیابانی سرمنشا این فشار را پخش یک کلیپ ویدئویی میدانند که شب یلدا در فضای مجازی منتشر شد. آن ویدئو فضای داخل یک اتوبوس را به نمایش میگذاشت که عدهای بهخاطر وجود یک نوازنده خیابانی در حال شادی بودند. سبک من سنتی است و مخاطبانم دست و هورا نمیکشند، اما سر ذوق میآیند. به هرحال سلیقهها مختلف است. میگویند موسیقی خیابانی ممنوع است و نباید مردم را در پیادهرو شاد کنید و... شما به اطرافتان نگاه کنید همه خموده و غمگین هستند. آدمی که از صبح خروسخوان تا وقت زوزه شغالها سرکار است تا یک لقمه نان ببرد سر سفره زن و بچهاش کی وقت میکند به کنسرت، سینما، پارک و... برود؟ همین آدمها را ما برای لحظاتی سر ذوق میآوریم و هرکس که لذت میبرد از کار ما، مبلغی بابت شادیاش میدهد. من از کارم راضی هستم و مطمئنم خدا هم از من راضی است."
تشنه عشق
تقریبا اغلب نوازندهها و اجراکنندگان موسیقی خیابانی در مورد اینکه مکان یا فضایی به آنها اختصاص داده شود تا تنها در نقاطی خاص موسیقی اجرا کنند؛ متفقالقول مخالف هستند. یکی از نوازندگان که قبلا آموزشگاه تخصصی ویولن داشته و دهها شاگرد و حالا بهخاطر شرایط سخت اقتصادی روانه خیابان شده میگوید: "نباید به این بهانه ما را به حاشیه بفرستند. باید مکانهایی در کنار همین پیادهروها تعبیه کنند و ما در میان همین جمعیتی باشیم که غروبها از سرکار خسته به خانه میروند. باید صدای روحنواز موسیقی را آدمهای داخل پیادهرو بشنوند و اصل موسیقی خیابانی برپایه همین است. موسیقی خیابانی خود به سراغ مخاطبان عامهاش میرود، نه اینکه جایی درنظر بگیرم که مردم بهسراغ آن بروند. اگر قرار باشد به حاشیه برویم مثل این است که رسما موسیقی خیابانی را حذف کرده باشیم."
آنسوی نوای سازهای خیابانی مردم هستند. مردمی که با این موسیقی انس گرفتهاند و با وجود شتاب و سرعت بیامان زندگی در این دوره و زمانه، هر وقت در نقطهای نوای گوش نوازی میشنوند، اندکی صبر میکنند، میایستند به تماشا و شنیدن. همه آنها موسیقی را اسباب آرامش روحی میدانند. جوانها از شور و هیجانش میگویند و پا به سن گذاشتهها از انرژی و آرامشاش. مرد میانسالی که حوالی تئاتر شهر به تماشای اجرای موسیقی پاپ آرش و دوستانش ایستاده، میگوید: "باید به سلیقهها احترام بگذاریم. این بنده خداها آزاری ندارند. چه فرقی میکند، کنسرت در خیابان باشد یا در تالار!؟ چه فرقی میکند موسیقی کجا و چگونه پخش شود!؟ حتی صدا و سیما در سالهای اخیر از سبکهای مختلف موسیقی پخش میکند. معنی این همه حساسیت برای موسیقی خیابانی را نمیفهمم."
شب کامل شده و در نزدیکی دانشگاه تهران، گروه 4نفرهای در حال اجرای قطعهای از سالار عقیلی هستند. مخاطبان این گروه بیشتر دانشجویان و جوانها هستند. آنها با آوازخوان همراه شدهاند و قطعهای از تصنیف "وطنمای شکوه پابرجا" را فریاد میزنند: "رگت؛ امروز تشنه ی عشق است / دل رنجیده؛ خون نمیخواهد / دلِ تو؛ تا ابد برای تپش، غیرعشق و جنون نمیخواهد ..."