آقای خامنه ای، رهبر مسلمین جهان، مقام شامخ ولایت، فرمانده کل قوا!
این روزها لابد دو به شک مانده ای که آیا بهتر نبود حقیقت را از مردم خودمان و دولتمردان خارجی، به هر قیمتی که بود پنهان نگه می داشتیم و این همه دردسر و مصیبت برای خودمان نمی خریدیم؟
به قول آن پیرمرد خشک شده در باغ بی بر جمهوری اسلامی، احمد جنتی، ما اگر «الف» را بگوییم، بعدش مجبور می شویم «ب» و بقیه ی حروف را بگوییم، پس بهتر است تا می توانیم از گفتن «الف» خودداری کنیم (نقل به مضمون).
حتما این یکی دو روز ه به این فکر افتاده اید که کاش زیر فشار خرد کننده ی افکار عمومی، «الف» را نمی گفتیم و موضوع هواپیمای اوکراینی را یکجور می مالاندیم و می ساباندیم و مثل خیلی چیزهای دیگر، آرام آرام از اذهان مردمان پاک می کردیم.
و صحبت من هم دقیقا از همین جا آغاز می شود:
شما که در مقام خدایی ات، چشم و گوش بسیار در تمام ایران داری، و به همه چیز -جز وضع فلاکت بار خودت- آگاهی، از این مورد -یعنی مورد زدن هواپیمای مسافربری با موشک- به طور قطع و یقین «با خبر بودی»، با این وجود دو سه روز خفقان گرفتی و به مسوولان ات امر نکردی، حقیقت را به مردم بگویند؛ به راستی چرا؟! آیا غیر از این بود که تو، داشتی امکان سنجی می کردی که به قول ترک ها یک سنگ از زیر و یک سنگ از رو، روی این حادثه بگذاری و موضوع را از مردم پنهان کنی؟
سردار موشکی امیر علی حاجی زاده، وقتی داشت از جبهه (!) ی غرب به طرف تهران می آمد، به شما که فرمانده ارشد ش بودی، گزارش داد که ما -یعنی سپاه ملعون پاسداران- احتمالا هواپیمای خودی را زده ایم.
او «وظیفه داشت» که این موضوع را به اطلاع شما برساند که رساند. شما چرا لالمونی گرفتی و این «حقیقت» را دو سه روز پنهان کردی؟
آیا غیر از این بود که می خواستی تلاش هایت را برای پنهان کردن یا تحریف خبر بکنی و اعلام خبر واقعی، کاسه کوزه هایت را به هم می ریخت، که ریخت و بدجور هم ریخت، چرا که زدن موشک از یک طرف، و دروغ گفتن و سکوت خودت و دار و دسته ات از طرف دیگر، مردم را به اوج خشم و عصیان رساند؟
رییس جمهور ات، یا درست تر بگویم «تدارکاتچی» دستگاه فرعونی ات، که یک شارلاتان پپه و بی خبر از همه جاست، یعنی کسی است که حتی آن قدر نیست که از سفر بشار اسد به ایران خبر داشته باشد، یا بداند که قرار است یک روز بعد قیمت بنزین سه برابر شود، طبیعی ست که از این فاجعه خبر نداشته باشد.
آخر او که کاره ای نیست که جناب سردار موشکی بخواهد به او گزارشی بدهد. گزارش ها، خصوصا در مورد نیروهای مسلح، باید «مستقیما» به شخصِ جناب عالی داده شود.
اما همین سردار، دانسته یا ندانسته موضوع خبر دار بودن شما را خیلی صریح در کنفرانس مطبوعاتی اش بیان می کند و می گوید که من موضوع را بلافاصله به مسوولان خبر دادم.
یعنی «بنده ی خدا» برای تعیین تکلیف از شما، و این که حالا چه خاکی بر سرمان کنیم، به شما و شخص شما موضوع را اطلاع داده و این شما بوده اید که امر کرده اید موضوع ساباندن و مالاندن خبر یا اعلام آن توسط دستگاه های ذیربط بررسی شود و نتیجه به اطلاع تان برسد.
جناب!
بقیه ی کارهای شما هم همین طور است! همه اش بر مبنای دروغ و دغل! همه اش بر مبنای پدر سوخته بازی آخوندی!
از این جمله که «مسلمان باید راستگو باشد و دروغ نگوید»، دیگر در جمهوری اسلامی اثری باقی نمانده. آن قدر دروغ گفته اید که بدون دروغ یک لحظه هم نمی توانید زندگی کنید.
حال، من به شما خبر می دهم، که بچه های ایران، بچه های معترض دانشگاه ها، به خیابان ها آمده اند، و شعار می دهند که شما و اراذل و اوباش حکومتی تان گورتان را گم کنید و همراه با «اصل ولایت فقیه» روانه ی جهنم شوید.
البته شما می توانید این موضوع را هم به اطلاع دستگاه های ذیربط برسانید بلکه با زدن و بستن و کشتن، همان کاری که ۴۱ سال کرده اید و باز هم خواهید کرد، دهان ها را ببندید و خیال خود را برای مدتی دیگر راحت کنید.
ولی بدانید که افتضاح حکومت نکبت شما، مثل همین خبر زدن موشک به هواپیمای مسافربری، و نابود کردن زندگی ۱۷۶ انسان و خانواده ها و دوستان شان، روزی در سراسر عالم روی دایره ریخته خواهد شد، و نام شما، پلیدتر و زشت تر از نام «بنده خدایی» که موشک را به طرف هواپیما شلیک کرد در اذهان مردم نقش خواهد بست.
اعتراضها به خیابان آزادی کشیده شد