برخی و جمعهایی سلیمانی را با آرش کمانگیر مقایسه کرده یا القاب دیگری به او دادند. در این نوع مقایسهها غلو و خطا وجود دارد که به نظرم قابل نقد است. خوب یا بد؛ حاج قاسم اگر بخواهد مقایسه شود، او به سرداران قزلباش صفوی شبیهتر است. در سریال هملند که نتفیلس در امریکا ساخته است، سرباز امریکائی که دانش اکبری فرمانده سپاه را میکشد تاثیر از القاعده دارد. این فرد هم معاون رئیسجهمور امریکا را میکشد هم دانش اکبری را. القاعده بدون کمک امریکا شکل نمیگرفت، اما در ادامه راه با امریکا درگیر شد. اما امروز داعش با ایران درگیر است با امریکا هم. خامنهای ادعا دارد که داعش برای زدن ایران درست شده است. در فیلم مزبور، سرباز امریکائی شیفته القاعده، فرمانده ایرانی یعنی دانش اکبری را میکشد. این میشود همان تحلیل خامنهای، اما این، همه ماجرا نیست.
مسئله ایران جای دیگری است. رفتار حکومت ایران با منافع ایران یکی نیست، اما حکومت ایران نحوه سرنوشتش بر منافع ایران تاثیر دارد. درست است که یک نیروی ملی نمیتواند سوار بر موج ترامپ برای ازادی ایران تلاش کند، اما نمیتواند به سیاستهای راهبردی اقای خامنهای در منطقه موافق باشد. یک نیروی ملی همانطور که نمیتواند سیاست مداخله ایران در ظفار را درست بداند، نمیتواند با این تعریف که اگر در سوریه با داعش نجنگیم، باید در کرمانشاه بجنگیم، نیز همراه باشد. یک نیروی ملی نمیتواند خواسته مقتدا صدر را رد کند که خواستار خروج بیگانگان از عراق است. مسئله نفی نفوذ منطقهای ایران نیست مسئله چگونگی این نفوذ و مدیریت آن است. ترور سلیمانی مشکلات منطقه را افزون میکند، اما او معمار سیاست خارجی ایران نبود، بلکه سیاست راهبردی خامنهای را اجرا میکرد.
این سیاست راهبردی تمام مناسبات داخلی را به ضرر اصلاحطلبی و جامعه مدنی تحت تاثیر قرار داد. این نفوذ منطقهای باعث نشد فضای داخلی به سمت آزادی نسبی همراه با ثبات برود، بلکه به فضای بسته داخلی کمک کرده است. مسئله حق دفاع و توان موشکی نیست. مسئله چگونه دفاع کردن از حق دفاع و توان نظامی است. رهبری نظام سیاست خارجی را قفل کرده است و این بهانه را به امریکا میدهد که ایران را مخالف گفتگو بداند. رهبری نظام با خط قرمزهای نادرست، نفوذ ذاتی ایران در منطقه را به دستاورد تبدیل نمیکند.
راهبرد نه مذاکره میکنیم نه جنگ، در عمل گروگانگیری مردم در داخل است که از جنگ و عدم امنیت بترسند در برابر استبداد داخلی فعال نشوند. سلیمانی آرش کمانگر نیست، چون آرش ایران اشغال شده را نجات داد. سلیمانی را خوب و بد میتوان به فرمانده قزلباش تشبیه کرد که حفظ کیان حکومت صفویه باعث حرکتش میشد. این حفظ کیان گاه با منافع ایران هم پیوند میخورد، اما مهم این است که صفویها در سیاست خود هشیارتر از حکومت فعلی ایران عمل میکردند. رهبری نظام دستاوردهای ذاتی منطقهای ایران را به نادرست بر علیه مردم خودش خرج میکند. در منطقه هم به دنبال نوعی بازی راه افتاده که به نفع راهبردی امریکا و اسرائیل است. این دنبالهروی اگر هم اگاهانه (عامدانه) نباشد باز در نتیجهاش فرقی نمیکند. ترور قاسم سیلمانی محکوم است، اما او آرش کمانگیر نیست.
هولوکاست، رضا فرمند