از بالابلاگ سایت بالاترین - ازلی
رحیم شریفی: "نزیه"، فقط یک چیزی رو از [ایشان] تعریف می کنم براتون، از آقای نزیه. که وقتی من آمدم به پاریس، در نیس بود. پا شد آمد به پاریس و دو-سه روزی ما با هم بودیم. یک داستانی رو برای من تعریف کرد، خیلی جالب بود. گفت که آقای "بازرگان" شصت هزار تومن به من پول داد، شصت هزار فرانک به من پول داده بود که بدهم به آقای "قطبزاده". آدرس ش رو گرفتم، رفتم. وقتی در خونه رو باز کردم، دیدم آقای قطبزاده با یک شورت آمد دم در. بعد من رو دید، ناراحت شد. من رو دعوت کرد به اتاق. راهرویی بود، دو تا اتاق، یکی این ور بود، یکی اون ور. من رو وارد کرد داخل اتاق، دیدم روی میز پُرِ مشروب ه!. اون طرف هم دو-سه تا علیامخدره در وضع غیرنامطلوب بودند که در رو باز کردند، من دیدم [من رو دیدند] و در رو بستند. آقای، من دیدم اینجا جای من نیست، پول رو دادم به آقای قطبزاده و خداحافظی کردم :) آمدم بیرون. با خودم گفتم که ببین، پول حلال :) آقای بازرگان :)) صرف چه کارهایی میشه!.
برگرفته از:
مردی که هنوز با ماست