چنان که پیش بینی میشد و ما نیز از همان مهرماه گذشته گفته بودیم۱ تحریم نمایش انتخاباتی رسوای رژیم در اسفندماه هر روز وسیع تر و از سوی شخصیتها و تشکلهای بیشتری، در خارج و داخل کشور، اعلام گردید. در این میان خیزش بزرگ آبانماه، که آن هم با سختی روزافزون و تحمل ناپذیر زندگی روزمرهی مردم و آشکاری هر روز بیشتر فساد رژیم قابل پیش بینی بود، و کشتار بیرحمانهی جوانان کشور این ضرورت را شدیدتر ساخت و به تحقق آن دامن زد.
با رسوایی بیشتر رژیم در خیزش آبانماه که عدم مشروعیت آن را نه فقط در درون کشور و برای مردم داغدیده ایران، بلکه بر مردم جهان نیز آشکارتر ساخت، از یک سو نیاز نظام به نمایش مشروعیت از هر زمان بیشتر میشد، و از سوی دیگر انجام انتخاباتی با دستهای آلوده به خون مردم معضل بزرگ جدیدی بر معضلات همیشگی بر سر راه انتظار بیجا از ملت برای اقبال به آن نمایش بی آبرو میافزود.
با اینهمه تصور این که مجسمههای بیشرمی حاکم بر رأس نظام، و خاصه آخوند علی خامنهای، نسبت به گذشته در زبانبازیهای همیشگی برای جلب مردم به سوی صندوقهای رأی کم بیاورند واقع بینانه نمیبود.
خامنهای در نمایشهای دورههای پیش با گفتن این که اگر نظام را هم دوست ندارید به خاطر کشور رأی دهید، خود را ناچار دید که به وجود شمار بزرگی از صاحبان حق رأی که عدم شرکتشان در انتخابات در نتایج آن اثر عمده دارد و در عین حال نیز مخالف نظاماند، اعتراف کند. اما او که در ازاءِ درخواست خود هیچ وعدهای برای تغییر در روش خود و نظام زیر دست خود نداده بود، مانند همیشه و همچنان خود را بیشتر بستانکار میدانست تا بدهکار.
حال با گسترش تصاعدی فضاحتها و رسواییها در سالهای اخیر و بویژه با ضربهی مالی افزایش بهای بنزین از یک سو و کشتار خونین آبانماه از سوی دیگر، که سقوط هواپیمای اوکرایینی با مرگ ۱۷۶ سرنشین آن هم نمکی بود بر زخمهای آن، او دیگر برای مشتاق ساختن مردم به حضور در پای صندوقهای رآی چه میتوانست بگوید؟
پس از کشتار آبانماه نوشته بودم او این بار باید بگوید:
«اگر فرزند نوجوانتان را در حال عبور در خیابان کشتیم؛ اگر پرستار زحمتکش، مادر نان آورتان، از کار طاقت فرسای دو نوبتی به خانه بازمی گشت و در راه تیرخورد و به خانه نرسید؛ اگر جوانان شهرتان، که از بیم مسلسلها و تانکهای ما به نیزارهای اطراف ماهشهر پناه برده بودند، حتی در آنجا هم به تیرباران چشم بستهی آدمکشان ما دچار و کشته شدند؛ اگر از در و دیوار و هلیکوپتر و زمین و آسمان در همهی شهرها به تیر بسته شدید؛ اگر کالبدهای بسیاری را سربه نیست کردیم، یا در سدها و رودها و دریا افکندیم؛ و اگر به خانوادهها گفتیم جنازهی نوجونان بیگناهتان را تحویل نمیدهیم مگر با این تضمین که چیزی نگویید، کسی را خبرنکنید و شبانه او را دفن کنید؛ اگر مانع پذیرش مجروحان در بیمارستانها شدیم یا آنها را از تخت بیمارستان بیرون کشیدیم و به نقاط نامعلوم بردیم یا سربه نیست کردیم؛ اگر راه تماس و اطلاع رسانی شما با یکدیگر را بستیم، اگر هزاران نفر را به زندانها بردیم و برای گرفتن اعتراف اجباری به زیر شکنجه انداختیم، اگر آمار کشتگان را پنهان میکنیم، اگر بیشرمانه نزدیکان داغدار کشته شدگان را نیز به زندان میبریم تا از سوگواری چهلم آنان جلوگیری شود...
اینها هیچیک مهم نیست!
باز هم بیایید و رأی بدهید!
به ما رأی دهید تا بار آینده بهتر و بیشتر بکشیم۲.»
اما البته او هرچند در باطن چنین فکر میکند در ملاء عام چنین نمیگوید؛ باید به خیال خود اگرشده زبان سیمرغ را هم به گوش مردم بخواند همچنان در پی یافتن ترفند جدیدی برای فریب ملت باشد. و در یافتن آن ترفند این بار حاضر است حتی به «شیطان بزرگ»، و «آمریکای جهانخوار» هم تأسی کند. او که تا کنون و در خارج از زمانهای انتخاباتی، جز از «اسلام عزیز» نگفته و نمیگوید و نظام اسلامی از زبانش نمیافتد و نام ایران مانند تاریخ و مفاخر ملی آن تا امروز برایش بیگانه بوده تا جایی که تا حد ممکن از درسهای تاریخ مدارس هم حذف شده، حال دیگر نمیتواند از دونالد ترامپ دراین باره کم بیاورد. از زمانی که ترامپ از ملت بزرگ و شایستهی ایران و گذشتهی پرافتخار آن سخن گفته و میگوید و حتی به زبان فارسی برای مردم ایران پیام میفرستد خامنهای هم ناگهان به یاد موجودی به نام ایران افتاده و چه بهتر که، در مسابقهی همیشگی با ترامپ، این بار از آن برای فریب مردم به منظور کشاندنشان به پای صندوقهای رأی نیز بهره برداری کند.
و از این روست که این بار بجای فرمول «اگر نظام را هم قبول ندارید بخاطر کشورتان رأی بدهید» از فرمول «اگر از من هم خوشتان نمیآید به خاطر ایران در انتخابات شرکت فعال کنید» استفاده میکند.
اما این بار هم، همچنان، نه وعدهای درکار است نه وعیدی! به عکس، میگوید اگر بخواهیم جنگ نشود یا در جنگ برنده باشیم باید قوی شویم. به عبارت دیگر باز اگر وعدهای هست وعدهی جنگ است و هزینهی نظامی و تشدید فقر باز هم بیشتر محروم ترین مردم ما و قربانی کردن آنان و آیندهی کشور در پای بلندپروازیهای مالیخولیایی حضرت رهبر.
اما، این بار، در نتیجهی بالاگرفتن فضاحتها و مشاهدهی افزایش صدمات و کشتههای مردم، سرانجام از شمار کسانی که تا کنون یکی به نعل و یکی به میخ میزدند نیز بسیار کم شده و انبوهی از آنان دیگر به این نتیجه رسیدهاند که این نظام اصلاح پذیر نیست و از ابتدا هم نبوده و همهی آنچه در گذشته در این راه گفته یا کردهاند، نه تنها آب در هاون کوبیدن، که کمک به گمراهی جامعه و دوام این طاعون سیاسی بوده است.
در ضمن میتوان مشاهده کرد که برخی از کسانی که آنان نیز میان اصلاح طلبی و مخالفت با اصل و نهاد توتالیتر و شیطانی این رژیم سالها به نعل و به میخ میزدند نیز، شاید به دلیل وابستگیهای گذشته در آن رژیم، اگر هنوز هم حاضر نیستند به آن گمراهی پیشین اذعان و آن رانقد کنند، دستکم این بار از ادامهی آن خودداری میکنند؛ ولو این که باز بگویند بالاخره بد و بدتری بوده و «هنوز هم مطمئنم که فلانی بهتر از بهمانی است. مطمئنم این از آن بهتر بود، مطمئنم شغال از روباه بدتر بود، مطمئنم که آنچه تا کنون کردم درست بوده، ولی حالا دیگر این انتخابات جایی حتی برای " تکرار" هم باقی نگذاشته است.»
برای عدهای هم این خود یک پیشرفت است و پیشرفت این است!
این واقعیتها با همهی کندی وقوع آنها از اهمیت بسیار برخوردار است و از آمادگی بیشتری در میان فعالان سیاسی برای جستجوی راههای مشترک در جهت پایان بخشیدن به حیات نظام شوم حاکم خبرمی دهد.
کارزار کنونی تحریم نمایش انتخاباتی رژیم از یک سو به وسعتی بیسابقه دست یافته، اما از سوی دیگر هنوز به همصدایی، بل یکصدایی لازم برای نمایش وجود نیرویی که به سوی اتحادعمل لازم برای ازجاکندن رژیم گام برمی دارد، نرسیده است. هنوز شاهد اعلامیههای مختلف یا چندین بیانیهی امضاشده از سوی شمار بزرگی از هموطنان خارج از کشور هستیم که اگر هر یک از آنها نشان جدیدی از گسترش جبههی مخالفان با کلیت و اساس رژیم است، اما تعدد آنها نیز از نوعی پراکندگی و عدم هماهنگی میان آنها حکایت میکند. در حالی که وضع مخالفان رژیم در داخل کشور هرچه باشد، اعم از این که هموطنان داخل، با اسارت در دست رژیم پلیسی خونخوار قادر به ایجاد مرکزیت لازم برای سازماندهی اعتراضات و مبارزات هر روز وسیعتر مردم خشمگین و هدایت آن به سوی ازجاکندن رژیم و تدارک جانشین برای آن باشند یا نه، نداشتن پاسخ برای این پرسش آزادیخواهان مصمم در خارج از کشور را از وظیفهی اقدامی مشابه در حد تواناییهای بالقوهی خود معاف نمیدارد. حتی در صورت تحقق فرض بالا، یعنی پیدایش مرکزیت لازم و ذیصلاح در داخل کشور، چنین رویدادی با کوشش آزادیخواهان مصمم خارج از کشور برای سازماندهی مشترک در مبارزات خود علیه رژیم خون آشام حاکم منافات ندارد و در چنین فرضی تنها کار هماهنگی با داخل کشور نیز به مراتب آسانتر خواهد شد نه دشوارتر. در نتیجه، در خارج از کشور به انتظار تحقق یک سازماندهی مرکزی مبارزات در داخل کشور نشستن، امری که سیر آن بکلی از کنترل ما خارج است، هیچ توجیهی ندارد و تنها میتواند به رفع تکلیف از خود تعبیرگردد.
در وضع کنونی کشور ما انواع مبارزاتی که باید و میتواند به سقوط رژیم کمک کند بسیار است و همهی آنها تحت عنوان کلی نافرمانی مدنی، که مبارزاتی خشونت پرهیز خواهد بود، قرارمی گیرد. تحریم انتخابات و تحریمهای احتمالی دیگر و همهی أنواع اعتصابات یا تظاهرات سازمانیافته و هدفمند، همگی از این نوعاند. در سال گذشته أنواع بسیاری از اینگونه مبارزات در کشور در جریان بوده و اوج آنها در آبانماه رخ داد که اعتراضات پس از سقوط هواپیمای اوکرایینی پس لرزههای آن بود. همهی این مبارزات خودانگیخته و فاقد سازماندهی مرکزی و حداقل هماهنگی لازم بوده است و به رغم نیروی عظیمی که در آنها به کاررفته و فداکاری ستایش انگیز هموطنان در آنها، این نقطهی ضعف مانع از کسب دستاوردهای قابل لمسی در آنها بوده است. هموطنان فداکار داخل کشور خود نیز به این نکته معترفاند بطوری که یکی از دوشیزگان دانشجویی که در اعتراضات پس از سقوط هواپیمای اوکرایینی شرکت فعال داشته در مصاحبهای میگوید «ما چقدر اعتراض و تظاهرات کنیم؛ چرا کسی به ما نمیگوید دیگر باید چکار کنیم!» (نقل به مضمون)
سخن در این نیست که در صورت تدارک موفقیت آمیز سازماندهی مرکزی یا دستکم برپایی اتحادعمل در خارج از کشور مبارزان داخل کشور خودبخود از رهنمودهای آن پیروی خواهندکرد. سخن بر سر این است که مبادا چنین ادلهای به عذر و بهانه برای عدم انجام این وظیفه تبدیل گردد؛ و این که البته کار تا نشده نتیجه هم ندارد و تا نشود سودمندی و نتیجه بخش بودن آن آزموده نشده است. گذشته از این، مرکزیت هماهنگ کنندهی فرضی داخل کشور، به فرض آن که تشکیل آن ممکن باشد، تا زمانی که تشکیل نشده نمیتواند توجیهی بر عدم کوشش برای اتحادعملی در خارج از کشور که بتواند جانشینی ولو موقت برای آن باشد، فراهم کند.
از سوی دیگر هیچ مبارزهی جداگانهای به تنهایی و به خودی خود نمیتواند جای همهی مبارزات را بگیرد و جانشین مبارزهی نهایی گردد. هر یک از اشکال مبارزات کنونی باید و میتواند گامی در خدمت آن مبارزهی نهایی باشد و نیز، و بویژه، در جهت اتحاد و هماهنگی بیشتر، تا مرحلهی اتحادعمل مورد نیاز. تحریم انتخابات که در حد خود میتواند ضربهای مؤثر بر رژیم و در جهت افشاءِ هرچه بیشتر عدم مشروعیت آن باشد، تنها در صورتی به تمام هدفهای خود رسیده که گامی نیز در جهت همصدایی و سپس هماهنگی نیروهای آزادیخواه معتقد به حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خود باشد. تنها در چنین صورتی است که این نوع مبارزه از شکل یک حرکت دورهای و گذرا به تاکتیکی عمده در خدمت یک استراتژی کلی و دورنگر تبدیل میشود.
ثمرات یاری به مبارزات داخل کشور در جهت هماهنگی بیشتر آنها تنها زمانی به حداکثر اثر خود میرسد که نیروهای پراکندهای که میان خود هماهنگی ندارند از شکل خردهمرکزها فرارفته به یاری یکدیگر طرح یک مرکز کلان را بریزند و به آن تحقق بخشند. با عدم هماهنگی میان خود نمیتوان به هماهنگی میان دیگران یاری رساند! و حتی دیگران هم از یاری ما بی نیاز باشند خود ما از این هماهنگی بی نیاز نیستیم. باید با تمام قوا با بیماری خردهمرکزی مبارزه کرد. اولین گام در این راه از خود و از ارزیابی واقع بینانه از توان خود آغاز میشود. تا کنون کمبود شدید این نوع واقع بینی در میان آزادیخواهان ایراندوست چشم اسفندیار آنان بوده است.
هنوز هم برای کمک به تبدیل کارزار تحریم به گامی در جهت هماهنگی بیشتر آزادیخواهان و ایراندوستان واقعی که دل در گرو مهر ملت خود دارند و نمیتوانند شاهد تیره روزی هر دم بیشتر مردم و خطر نابودی کشور باشند دیر نیست. بکوشیم تا تحریم انتخابات را هرچه بیشتر به کارزار همصدایی علیه اساس رژیم و رفراندم برضد آن بدل کنیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ علی شاکری زند، بساط تحمیق انتخابات را یکصدا تحریم کنیم، ۱، ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹؛ بساط تحمیق انتخابات را یکصدا تحریم کنیم، ۲ ـ ضرورت اتحادعمل محدود برای تحریم انتخابات و چون تمرینی برای اتحادعمل وسیع ملی، ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۹.
۲ علی شاکری زند، تحریم یکصدای نمایش انتخابات، ضرورتی سیاسی، نه انتخاباتی!