به مناسبت چهل و یکمین سال جمهوری اسلامی
۳۹ـ تدارکات و ترتیبات سالیوان برای
ایجاد پیوند میان ارتش و نمایندگان خمینی
یک ـ ترتیب دیدارها
ویلیام سالیوان که خود را مظهر واقعبینی میپنداشت دربارهی پیامی که در فردای استقرار بختیار در دفتر نخست وزیری و دیدار با او به کاخ سفید فرستاده و در آن از «خیالپردازی» این رهبر سیاسی ایران سخن راندهبود، میگوید از طریق خط تلفنی امن دولت آمریکا و از زبان یکی از مقامات عالی وزارت خارجه به من گفتهشد که آن تلگراف من در کاخ سفید مورد استقبال قرارنگرفتهبود، زیرا سیاست رسمی دولت آمریکا پشتیبانی از بختیار است.» و آنگاه میافزاید که «شگفتی من از این که کاخ سفید تا چه اندازه از واقعبینی بهدورافتادهبود آغازشد.» سپس توضیح میدهد که توجیهی برای تصمیم خودسرانهای که به شرح آن خواهیم پرداخت مییابد، بدین شرح: «پس از سبکوسنگین کردن اوضاع و بازبینی رهنمودهای مختلفی که از واشنگتن دریافت کردهبودم، دریافتم که کاخ سفید هرگز نسبت به کوششهای سفارت در جهت فراهم ساختن سازشی میان نیروهای مسلح و رهبران انقلابی که در پیش بود، مخالفتی ابرازنداشتهبود. و بر پایهی این نتیجهگیری تصمیم گرفتم که دست به یک ابتکار شخصی بزنم.»
آنگاه وی این «ابتکار» خود را بدین صورت شرح میدهد: «به یکی از همکاران خود اطلاع دادم که مایلم از مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی ایران، برای یک دیدار طولانی، مطابق شرایط مورد نظر، دعوت کنم. بازرگان بلافاصله پذیرفت و با من یک قرار شامگاهی گذاشت که محل آن در خانهی یکی از پیروان او در شمال شهر بود. من با یکی از همکاران سیاسیام و دستهی نگهبانان پنج نفرهی مرسوم، مرکب از مأموران پلیس ملی ایران، به آنجا رفتم. از آنجا که محل برایشان نامأنوس بود آنان و رانندهی من طبیعتاً دچار تعجب شده بودند۱.»
و آغاز دیدار را چنین شرح میدهد: «در ورود به آن خانه مورد استقبال بازرگان و آیت الله موسوی، که با دستار سیاه و ریش سفید خود به آیت الله خمینی شباهت داشت، قرارگرفتیم. چهار نفر از ما در اطاق نشیمنی روبروی یک پنجره، که از سوی دیگر به یک حیاط باز میشد، نشستیم. گفتوگویی که درگرفت شگفت بود. من و بازرگان به فرانسه سخن میگفتیم و او فشردهی سخنان ما را با احترام برای آیت الله، به فارسی ترجمه میکرد، و نامبرده نیز دربارهی آن اندک اظهار نظری میکرد. بازرگان آنچه را که همکارانش مدتی به سفارت گفته بودند برای من تکرارکرد. او میخواست که نیروهای مسلح دست نخورده بمانند و با دولت جدید همکاری کنند. او فهرستی از افسران ارتش را، که میبایست کشور را با حفظ داراییهایشان و بدون هیچگونه مجازاتی ترک میکردند، در دست داشت. همچنین خواستار ادامهی اتحاد نظامی و دیگر قرارهای امنیتی موجود با ایالات متحده بود. بازرگان گفت او از جانب نهضت آزادی سخن میگوید و آیت الله از سوی عناصر مذهبی انقلاب. با آنکه برخورد آیت الله در تمام طول گفتوگوها دقیق، مساعد و سازنده بود او هیچگاه اظهارات بازرگان را با پاسخهای کاملاً صریحی که من انتظار داشتم تأییدنکرد. من هرگز آغازی رضایت بخش تر برای سیاستی که عمل به آن را آرزو داشتم به یادنداشتم۲. [ت. ا. ]
میبینیم که سفیر، با وجود عدم تأیید صریح خواستهای بازرگان از سوی موسوی اردبیلی که زبان او جز زبان خمینی نبوده، همچنان نتیجهی گفتوگو را «آغاز رضایت بخش بیسابقه ای» میپندارد: «پس از آن که ما طی دو ساعت چکیدهی گفتوگوهایمان را تکمیل کردیم، در ورودی محوطه بازشد و من چهرهی امیرانتظام را دیدم که از حیاط عبورکرده به سوی بخش آشپزخانهی منزل میرفت. اندک زمانی پس از آن چهرهی دیگری، اما نامأنوس برای من، از همان راه وارد شد. فکرکردم اعضای دولت سایهی بازرگان بودند که برای بحث به منظور تحلیل آنچه مورد گفتوگوی ما بوده گردمیآمدند۳.»
وی سپس از ارسال گزارش این دیدار به دولت متبوع خود خبر میدهد و میگوید: «من این گفتوگو را به واشنگتن خبردادم و گفتم که نتایج آن مرا امیدوار کرد و افزودم که کار بعدی من این خواهدبود که بکوشم تا رییس جدید ستاد نیروهای مسلح با بازرگان و افراد او وارد بحث شود. رییس جدید ستاد تیمسار قرهباغی بود که جانشین تیمسار اویسی شده بود (...) در حین گفتوگو با بازرگان او به من گفت که با قرهباغی رابطهی دوستانه دارد و شخصاً برای شروع مذاکره با او اقدام خواهدکرد.» و سپس میگوید «یک بار دیگر هم با این که گزارش کار من و هدف من از آن بسیار روشن بود واشنگتن دربارهی آن نه اظهارنظری کرد و نه دربارهی آیندهی این اقدام پیشنهادی به من داد.»
نیز، میگوید:
«هایزر در دیداری با رییس ستاد ارتش احساس کرد که برخورد مثبتی نسبت به بختیار در حال شکل گرفتن است. نخست وزیر به ستاد کل ارتش رفته، با سرفرماندهی دیداری مفصل انجام داده بود. آنان تفاهم نشان داده بودند و بختیار به افسران وعده داده بود که در انجام وظائف نظامی خود از آزادی ابتکار قابل ملاحظهای برخوردار خواهندبود. هایزر این امر را گامی در جهت درست دانسته و گفته بود به نظرمی رسد که افسران در حال انتقال وفاداری خود از مقام سرکردگی شاه به یک دولت غیرنظامی به سرکردگی بختیاراند.» و از این که «نظامیان ارادهی خود را همچنان حفظ کرده اند» میگوید. [ت. ا. ]
اما سالیوان، بهعکس، اصراردارد که بگوید «نظامیان به وضوح ارادهی خود را از دست داده بودند.» و میافزاید که به هایزر گفته بود «نیروهای مسلح وسیلهی قابل اعتمادی برای رودررویی با انقلابیون نیستند.» و مینویسد: «او به من گوش کرد اما، ضمن احترام به نظر من، خود او عقیدهی دیگری داشت. با اینهمه باید این حقیقت را به حساب او گذاشت که هر بار مواضع خود را به واشنگتن گزارش میداد این را هم یادآور میشد که نظر من با موضع او مخالف است، و این که احساس من این بوده که در یک درگیری سخت نیروهای مسلح فرومی پاشند زیرا از رودررویی با این نوع مخالفانی که در خیابانها با آنان روبرو بودند ناتوان اند۴.»
او، سپس، برای نظر خود از مشاهداتش در جریانات ماه مهِ ۱۹۶۸ در فرانسه بگونهای که در پاریس شاهد آنها بوده، گواه میآورد. و فی الجمله میگوید «به نظر من چنین میآمد که تا جایی که به نیروهای مسلح مربوط بود با وضع مشابهی سروکار داشتیم. من در این که آنها، در صورتی که برای خواباندن اغتشاشات به ضرب گلوله به میدان آورده شوند، قادر به کوشش موفقیت آمیزی در مقابله با جوانانی که در خیابانها بودند باشند، جداً تردید داشتم. ناچار نتیجه گرفتم که در یک درگیری میان نیروهای مسلح و انقلاب، نیروهای مسلح فرومی پاشند. هایزر این نظر من را با امانت به واشنگتن گزارش کرد و خود من نیز با مقامات وزارت خارجه، از طریق تلفن امن، همین کار را کردم. با اینهمه، هم بختیار و هم برژینسکی، به تدارک برای ایجاد یک برخورد میان نظامیان و انقلاب، ادامه دادند۵.» [ت. ا. ]
گذشته از این که بر ما معلوم نیست سالیوان به چه دلیل بختیار و مشاور امنیتی کارتر، برژینسکی را، که میدانیم تدارک یک کودتای نظامی را تجویز میکرده است، در حالی که آن دو کمترین ارتباطی با هم نداشتند و در دو موقعیت بسیار متفاوت، در دو کشور مختلف، با دو وظیفهی بسیار متفاوت، نیز قرارداشتند، در کنار هم، در یک ردیف، و با نسبت دادن مقاصد مشابه به آن دو، نام میبرد، این نیز روشن نیست که بنا بر چه دلیلی از «تدارک برای ایجاد یک برخورد میان نظامیان و انقلاب» ازسوی بختیار سخن میگوید.
همچنین، او، با عدم توجه به این که میان آن حوادث فرانسه که از آنها یادمی کند، و مبتکر و نیروی اصلی آن تنها دانشجویان پیشرو فرانسوی بودند، و داو سیاسی و خطرات احتمالی آن برای کشورشان، با خطر هولناکی که در آن زمان از طرف مرد تاریک اندیش و جاه طلبی چون خمینی و هواداران عقب مانده و متعصب او ایران را تهدیدمی کرد و بختیار با روشن بینی و به دقت آن را گوشزدکرده بود، هیچ وجه مقایسهای وجودنداشت، از یاد میبرد که وی به عنوان یک ناظر خارجی در هر دو مورد، بدون رعایت ویژگیهای دو کشور و شناخت تفاوتهای عمده میان دو حادثه و دو جامعه، به غلط در جستجوی وجوه تشابه میان آنها بوده است!
به عکس آنچه اینجا میخوانیم، میدانیم که بختیار در دستورهای خود برخورد به تظاهرکنندگان را به موارد معینی چون حمله به مراکز دولتی یا پایین کشیدن پرچم ملی کشور محدود کرده بود و جز برای حوادث خاص استثنائی قصد استفاده از نیروهای مسلح را نداشت، و حتی سالیوان نیز بی آنکه به تناقض میان اظهارات خود توجه کند چند سطر پایین تر میگوید:
«در آن روزها من بطورمنظم با بختیار دیدارهایی داشتم و با شگفتی از او دربارهی این نیت وی که میخواست با کمترین استفاده از نیروهای مسلح با انقلابیون روبه رو شود و چالش آنها را خنثی سازد، میشنیدم.»
اما، او همچنان، میافزاید که «بختیار، با روحیهای سرزنده، اعتماد خود به چشم انداز موفقیت را از دست نمیداد.» و بار دیگر در مقایسهای نابجا میگوید «ظاهراً، برژینسکی و کسانی که در گفتوگو با هایزر نمایندهی نظرات او بودند نیز همینگونه میاندیشیدند؛ آنها یکسره به تهران یادآوری میکردند که نیروهای مسلح ایران با چهارصدهزار نفرات خود هستند که باید بتوانند خنثی ساختن نیروهای خیابانی غیر مسلحی را که جز سخنان تحریک آمیز ملاها چیز دیگری آنها را گردهم نیاورده، بر عهده گیرند.»
گویی این دیپلمات «برجسته» از سرنوشت زمامداران فرانسوی و انگلیسی پیش از جنگ دوم جهانی، نویل چمبرلن نخست وزیر محافظه کار انگلستان و ادوارد دالادیه نخست وزیر فرانسوی حزب رادیکال یا چیزی نمیدانست یا چیزی نیاموخته بود. این دو بودند که در ملاقات با هیتلر هنگامی که او، در تابستان ۱۹۳۸، به بهانه جویی بر سر آلمانی زبانان منطقهی سودت در چکوسلواکی و تهدید قصد تجاوز به آن کشور را داشت، به خاطر ترس از جنگی که در هر حال رخ میداد، و در واقع به دلیل ساده گرفتن وظیفهی خود، به یک امضاءِ بی ارزش رهبر نازی در پای یک برگ کاغد راضی شدند و فاتحانه به کشورشان بازگشتند بی آنکه بفهمند او در پی عملی کردن قصد خود بود و بزودی اروپا را به آتش میکشید. آن دو زمامدار با رسوایی از تاریخ سیلی بزرگی خوردند و کنارگذاشته شدند و در کشورهایشان به لقب «مونیخی ها»، یعنی کسانی که در برابر قدرت متجاوز خود را میبازند و خود و مردم را فریب میدهند، ملقب شدند.
در زمانی که سالیوان جز به نام خمینی نمیاندیشید کتاب «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی» خمینی، مانند کتاب «نبرد من» هیتلر، که در ۱۹۳۸ به فرانسه هم ترجمه شده بود، نه فقط در خارج از کشور بلکه حتی درایران نیز به دست میآمد و از خواندن آن تن انسان عادی به لرزه در میآمد. حتی در نخستین هفتههای ورود خمینی به پاریس روزنامهی مهم صبح پاریس، فرانس سوار، در سرمقالهای با تیتر درشت، از خمینی به نام «مردی که قصددارد در ایران سنگسارکند، دست ببرد، و چشم درآورد،...» سخن گفته بود، بطوری که انتشار آن سبب واکنش اطرافیان خمینی و مصاحبهی دو تن از آنها با یکی از همکاران روزنامهی لوموند، که در آن زمان کاملاً زیر نفوذ آنان بود، و تکذیب «اینگونه شایعات نادرست» گردید.
پس، کمترین وظیفهی سرویسهای دیپلماتیک دولت بزرگی چون دولت آمریکا نیز این بود که اطلاعات لازم دربارهی نقشهی خمینی برای ایران و خاورمیانه را از اینگونه منابع به دست اورند و تنها به اظهارات دروغ و ترجمههای بزک کردهی امثال بنی صدر و یزدی در نوفل لوشاتو که حتی سخنان خمینی را هم دستکاری میکردند بسنده نکنند. اما سالیوان هم، مانند چمبرلن انگلیسی و دالادیهی فرانسوی، بیشتر از علم لَدُنّی خود استفاده میکرد.
آنگاه او، پس از شرحی دربارهی اختلاف شدیدی که با کاخ سفید حاصل میکند و قصد استعفایی که بنا به مصالح دیگری از آن چشم میپوشد، مینویسد که «دولت مرکزی برای پیشگیری از خطرات ناشی از سرپیچی من، طی اطلاعیهی مستقیمی به نخست وزیر بختیار اطلاع داد که از پشتیبانی وزارت خارجه برخورداراست و به من نیز تکلیف شده که این امر را به اطلاع او برسانم.» و اضافه میکند: «من نیز به نام وظیفهام به عنوان سفیر در قبالِ قانون اساسی که تعیین سیاست خارجی را مستقیماً بر عهدهی پرزیدنت قرارداده، به این وضع گردن نهادم و به بختیار اطلاع دادم که من هم در پرتو آن رهنمودها عمل خواهم کرد. از نوشتههای خود او نیز اینگونه برمی آید که من همواره نسبت به او «برخورد سردی» داشتهام اما فکر میکنم حق این است که گفته شود که در رفتار با او هیچگاه از روح و نص دستورات رییس جمهوری آمریکا دربارهی پشتیبانی از او انحراف نجستم۶.»
با آنچه در بالا آمد هر کس میتواند خود داوری کند که این ادعا تا چه اندازه درست است. در همان حال وی همچنان میکوشد تا نشان دهد که هم برنامهی بختیار و هم تصمیمات کاخ سفید هر دو چنان غیرواقع بینانه بوده که قره باغی نیز به آن پی برده و تصمیم به استعفا از ریاست ستاد ارتش گرفته و حتی استعفانامهای هم نوشته اما در نتیجهی مخالفت بختیار با این تصمیم و توصیههای اکید سالیوان در جلسهی سه نفرهای که به ابتکار نخست وزیر برگذارشده بود سرانجام از اعلام آن منصرف گردیده است. همچنین شرح میدهد که چگونه در همان جلسه مهندس بازرگان به بختیار تلفن کرده و گفتوگوی پرحرارتی میان آن دو رخداده بوده است، که در نتیجهی آن با او قرار دیداری برای روز بعد در خانهی یکی از رؤسای پیشین مجلس، که پیداست مهندس ریاضی همکار مهندس بازرگان در دانشگاه بوده، گذاشته است. و آنگاه میگوید از چندین گفتوگو هم که میان نمایندگان مهندس بازرگان و مقدم رییس ساواک صورت گرفته و نیز از دیداری که میان خود بازرگان و قره باغی انجام گرفته باخبر بوده است، بی آن که یادآورشود که بانی این تماسها خود او بوده است. ضمناً مینویسد که بختیار نیز از این تماسها آگاه بوده است.
۴۰ـ تدارکات و ترتیبات سالیوان برای
ایجاد پیوند میان ارتش و نمایندگان خمینی
دو ـ آشنایی بیشتر با سالیوان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* علی شاکری زند، زندگی سیاسی شاپور بختیار، صص. ۳۰۹ـ۳۰۱.
۱ ویلیام سالیوان، همان، ص. ۲۳۶.
۲ همان، صص. ۲۳۷ ـ ۲۳۶.
۳ پیشین.
۴ همان، صص. ۲۳۹ـ ۲۳۸.
۵ همان، ص. ۲۴۰.
۶ همان، ص. ۲۴۲.
هدف «سوداگران شایعه» چیست؟ بابک داد