Sunday, Mar 29, 2020

صفحه نخست » یک چیزی ساخته اند به نام الله که طرف، ورم کرده مانده روی دست شان! مصاحبه مذهبی با ف. م. سخن در باره گفت و گوی محسن کدیور با زیتون!

4352A071-271E-4AA9-BDC3-DE00EF18CC13.jpegمقدمه:
دیدم سایت «زیتون» مصاحبه ای ترتیب داده است با جناب حجت الاسلام والمسلمین محسن کدیور در باره ی موضوع شر و شُرور و نمونه ی حی و حاضر ش ویروس کورونا و نقش خداوند در مبارزه با آن!

راستیاتش رادیات مغزم از خواندن این گفت و گو جوش آورد از بس که دراز و طویل بود. بعد از خواندن این گفت و گو درجه ی تب ام را که گرفتم دیدم به ۳۹ رسیده است!

ولی خب چه می شود کرد. آخوند است و زبان دراز. حرف هم بزنی می گویند این فلسفه است و چون تو عامی هستی و فلسفه بلد نیستی قدر این گوهر افشانی ها را نمی دانی.

من هم سرِ لج افتادم گفتم برای این که نشان دهم کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد یک مصاحبه ی دینی-مذهبی-تاریخی با خودم ترتیب بدهم، و بزنم وسط کاسه کوزه ی نو اندیشان دینی!

این شما و این هم مصاحبه ی کم نظیر خودم با خودم!

*****

-جناب سخن با سپاس از این که وقت خودتان را به ما دادید ممکن است بفرمایید چرا اوضاع جهان اینجوری به هم ریخته و بشر دو پا در مقابله با این وضع و اوضاع چه غلطی باید بکند؟

-با عرض سلام و سپاس از دعوت جناب عالی برای این گفت و گو، باید بگویم که اتفاق خاصی در جهان نیفتاده بلکه اتفاق اصلی در دیدگاه های بشر دو پا افتاده که به یک سری چیزها که باید آویزان شود نمی شود و به یک سری چیزها که نباید آویزان شود می شود!

-خیلی ممنون. پس ما با مکتب جدیدی به نام «آویزانیسم» یا «آویزانیزاسیون» رو به رو هستیم؛ درست است؟

-بله درست است. این مکتب از سال ۱۳۵۷-۱۹۷۹ شروع کرد به رشد کردن. روح الله خمینی با آویزان شدن به موجودی فرضی به نام خداوند قاصم الجبارین، توانست حکومت پهلوی را سرنگون کند و حکومت اسلامی را پایه گذاری کند و چون این اتفاق با موفقیت افتاد، او و پیروان او و حکومت او، اعتقاد راسخ آوردند که آن چیزی که به آن آویزان شده اند، حقیقتا باعث تمام این اتفاقات بوده، لذا بر اساس فلسفه ی «آخوندی» که وقتی چیزی به دست می گیرد ول نمی کند و وقتی به چیزی آویزان می شود آن را رها نمی کند و در ادبیات تاریخی، آخوند را به کنه و زالوی خون آشام تشبیه کرده اند، باری بر این اساس، آقایان خِفْت خداوند را چسبیدند و فکر کردند این موجود تخیلی، خودش همه ی کارها را راس و ریس می کند.

بعد دوره ی گند زدن تاریخی آقایان آغاز شد چون خداوند زیر این بار سنگین زایید. ولی آقایان کماکان به ایشان آویزان هستند چون اگر نباشند توی دریای خروشان مردم سقوط می کنند و کار شان زار می شود.

-با سپاس از پاسخ روشن جناب عالی. پس حالا که این طور است، این موضوعِ تاریخی شَر و شُرور را چه کار باید بکنیم؟

-کار خاصی نمی خواهد بکنید. انسان بیچاره، از بدو به وجود آمدن اش، همواره با چیزهای عجیب غریب و ترسناک رو به رو بوده. او چون مغزش از نوع خاصی بوده و کاری به نام فکر کردن انجام می داده، همیشه به دنبال این بوده که این چیزهای وحشتناک از کجا می آید و چه کسی این چیزهای وحشتناک را می آفریند و او چه جوری باید با این چیزهای وحشتناک مقابله کند.

اجداد پشمالوی ما که حداکثر ابزاری که داشتند یک فقره چماق یا استخوان ماموت بود، و حداکثر احاطه شان به قوانین طبیعی، ضرورت خوردن و خوابیدن و ادامه ی حیات بود، چون نمی توانستند کاری بر ضد چیزهای وحشتناک انجام دهند، گفتند شاید اگر ما پاچه ی باعث و بانی این بدبختی ها را بمالیم و او را نیایش کنیم، دست از سر پُر شپش ما بر دارد و کمتر رعد و برق و زلزله و باران های استوایی و حیوانات درنده و اینجور چیزها سراغ ما بفرستد. لذا شروع کردند به هولا هولا کردن و حالت سجده پیدا کردن و همین ها بعدا تبدیل شد به نماز و پاچه خاری از خداوند عالمیان و ناز او را کشیدن و مجیز او را گفتن.

بازم بگم یا حوصله تون سر رفتش؟

-نه، نه، بفرمایید ما تازه سرِ کیف اومدیم...

-باری وسط این هولا هولا کردن ها، اینها دیدند خداوند عالمیان باز به فلان اش نیست و حیوانات نره خر ما قبل تاریخ کماکان آن ها را به دندان می گیرند و آن ها را می خورند. لذا گفتند اگر ما خودمان بیاییم به این شیر و پلنگ های عظیم ماقبل تاریخ، بخشی از شکار خودمان را بدهیم که کوفت کنند، شاید ما را دیگر نخورند. بعد ها چون دیدند که شکار شان حیف است که به حیوانات بدهند، گفتند بچه و پیران مان را می دهیم این ها بخورند و چون انسان به نوعی هنرمند و تجرید گرا ست، به جای این کار آمدند بساط «قربانی» کردن را به راه انداختند و به جای خوراک دادن به شیر و پلنگ شروع کردند به قربانی کردن در مقابل خداوندی که آفریننده ی همه ی این ها بود و به آن ها فرمان خوردن و دریدن می داد و اینجوری شد که اونجوری شد.

توو این حیص و بیص، یک عده خر مردِ رند، که اجداد همین آخوندهای فعلی ما هستند، به اسم جادوگر و اشخاص مرتبط با نیروهای ماوراالطبیعه، این کارها را سازمان دادند، تا بشر کمتر بترسد و آسیب ببیند.

-خب بعدش چی شد؟

-بعدش انسان کم کم به قوانین طبیعی پی برد و شروع کرد به فهمیدن این که رعد و برق را کسی از آسمان به زمین نمی فرستد بلکه ابرها، که ذرات آب هستند، تخلیه ی الکتریکی می کنند که آنجور می شود. بعد از فهمیدن این موضوعات هم شروع کردند به جلوگیری از وقوع بدبختی ها. ولی جادوگرها که حالا تبدیل شده بودند به کشیش ها و آخوندها، دیدند دکان شان دارد تخته می شود، گفتند ما هنوز هم هستیم. و این شد مثلا فرق بین اطباء اسلامی و آیت الله تبریزیان ها، با دکترهایی که بر اساس قوانین شیمی داروهای موثر درست می کردند.

بعد این دو در کنار هم به زندگی مسالمت آمیزشان ادامه دادند تا این که خمینی و انقلاب اش آمد و گفت اونی که اون بالا نشسته اساس همه چیز ه و زلزله در اثر تکان خوردن پستان زنان به وجود میاد و به قول «زیبا کلام» قس علی هذا!

-در مورد ایام کورونایی هم می تونید دو سه کلمه بفرمایید.

-شما جون بخواه دو سه کلمه که چیزی نیست. الان کورونا که آمده، حکومت باقی مانده از خمینی که من آن را به فضولات خمینی تشبیه می کنم، اول آمد گفت که اونی که اون بالا نشسته و این امام ها و امام زاده های قلکی همه چیز رو خودشون جفت و جور می کنن. بعد که دیدند سنبه کورونا پر زور ه، خودشون تپیدن توو سوراخ موش، و باز این پزشکان و اطبا و دانشمندان علم شناس بودند که ماندند وسط میدان برای مقابله با این مصیبت عظما.

الان که می بینید امثال کدیور و سروش و این ها در حال سُرایش شعر و شِر هستند، برای این است که این ها مجبورند برای الله ی که این ها و آخوندها باد کرده اند و الان مثل یه جنازه رو دست شون مونده، دلایلی بتراشن که چرا این که بر همه چیز آگاه ه و هر کاری از دست اش بر میاد هیچ غلطی نمی کنه.

واسه همین میان مصاحبه های دو سه ساعته می کنند و مخ مردم رو سالاد می کنند، که مردم دست آخر بگن آره بابا تو راست میگی! مخ مون رو بردی! تو بلدی ما بلد نیستیم! هر چی تو بگی درست ه!

-راه حل پیشنهادی شما چیه؟

-اولین و آخرین راه حل این ه که بساط این جادوگرهای معمم و کت شلواری رو از سنتی تا نو اندیش جمع کنیم ببریم وسط کویر برای انجام کارهای سازنده. بعد مردم رو بذاریم با خدای خودشون خلوت کنن، چنان که در طول تاریخ این کار رو کردن. دنبال دلیل و این ها هم نبودند و کسی هم مخ شون رو سالاد نمی کرده. بعدها که کم کم ترس از ناشناخته ها بریزه، خدا هم میشه تابلوی زر دوز «الله» روی تاقچه ها. الله ی که یک تصویر ه از چیزی که وجود نداره مثل خیلی از آثار هنری و تخیلی دنیا.

-متشکرم از این که وقت تون رو به ما دادید.

-خواهش می کنم. هر وقت خواستید مخ تون به شکلی مفید و حقیقتگویانه سالاد بشه بیاین سراغ خود من! من همیشه در خدمت تون هستم!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy