Thursday, Apr 9, 2020

صفحه نخست » داستان اعدام آن 11 نفر

از رییس مجلس تا دو رییس ساواک و شهردار تهران

عصر ایران؛ مهرداد خدیر

هر چند هر‌سال و در 18 فروردین اعدام امیر‌عباس هویدا نخست وزیر ایران در عصر پهلوی و واجد طولانی‌ترین دوران صدارت پس از مشروطه (1343 تا 1356خورشیدی) و با حکم شیخ صادق خلخالی در سال 1358 یادآوری می‌شود و این بحث در می‌گیرد که قبل از اجرای حکم در سحرگاه روز بعد چه کسی او را به ضرب گلوله از پا درآورد، اما چهار روز پس از آن و در 22 فروردین 1358 آن 11 مقام ارشد رژیم پهلوی که تیرباران شدند نیز از جنبه های دیگر کم از هویدا نداشتند.

در این گفتار [یا گفتارها] می‌خواهم در چهل و یکمین سالروز اعدام 11 مقام ارشد رژیم پهلوی و درست 2 ماه پس از سقوط سلطنت در ایران شامل رییس مجلس شورای ملی، وزیران امور خارجه و کشاورزی، دو رییس ساواک، رییس سازمان تربیت بدنی، شهردار تهران، رییس دادگاه فداییان اسلام و افسران حزب توده، فرمانده گارد جاویدان و دو سناتور به نکات متفاوتی دربارۀ این 11 مقام سابق اشاره کنم و احتمال دارد چنانچه داستان برخی به درازا کشد از یک جستار فراتر رود.

01.jpgدربارۀ هویدا طبعاً مهم‌ترین وجه این بود که از سال 43 تا 56 رژیم شاه با سه چهره - خود شاه، فرح و هویدا- شناخته می‌شد و از این حیث هویدا عالی‌ترین مقام حکومت شاه بود که پس از انقلاب، محاکمه می‌شد. هر چند که خود شاه و در آبان 57 او را به زندان انداخته بود و شگفتا که قاعدتا باید برای محاکمه در همان رژیم دست‌کم آماده می‌شد اما در طول سه ماه هیچ دفاعی آماده نکرده بود.

جدای جایگاه نخست وزیری و بعد وزارت دربار و بازداشت در رژیم گذشته نکتۀ مهم دربارۀ اعدام هویدا این بود که با توجه به تلاش‌های مهندس بازرگان و بنی‌صدر (نخست وزیر دولت موقت و عضو ارشد شورای انقلاب) برای نجات او از مرگ و اطلاعاتی که داشت حدس زده نمی‌شد به سرعت اعدام شود.

از جنبه‌های دیگر به جز بحث بهاییت نکتۀ نامکشوفی برای مردم نمانده نبود که در دادگاه فاش شود اما آن 11 نفر داستان های جالبی دارند که به برخی از آنها اشاره خواهم کرد.


1. مهم‌ترین چهره در میان 11 مقام سابق اعدام شده در 22 فروردین 1358 دکتر عبدالله ریاضی است که در فاصلۀ سال‌های 1342 و 1357 و قریب 14 سال رییس مجلس شورای ملی بود. (چهار دورۀ پیاپی).

ریاضی همان نقشی را در مجلس ایفا می‌کرد که هویدا در دولت. هر دو گوش به فرمان شاه. با این تفاوت که ریاضی چهره‌ای با اعتبار دانشگاهی بود و با سابقۀ استادی و ریاست دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران. برای توضیح ورود او به سطح اول حکومت این اشاره لازم است:

دوران سلطنت محمد رضا شاه را می توان به 3 دوره تقسیم کرد:

اول از 20 تا 32 که او شاهی دموکرات یا کم‌اقتدار بود و واقعا بر پایۀ مدل مشروطه سلطنت می‌کرد نه حکومت.

به این معنی که احزاب و شخصیت‌ها برای به دست آوردن کرسی‌های مجلس رقابت می‌کردند و انتخابات مجلس البته با آفت تقلب برگزار می‌شد ولی دولت‌ها بر پایه انتخابات مجلس و نه ارادۀ شخص شاه تشکیل می‌شدند.

کافی است که اشاره کنیم که حتی حزب توده برای اولین و آخرین بار در دولت (احمد قوام) سه کرسی وزارت گرفت. البته اگر اقدام شاه برای تغییر قانون اساسی را در این دوره در نظر نگیریم می‌توان او را در این 12 سال پادشاه مشروطه دانست.

در همین دوره است که رجلی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد مصدق، مجال نخست وزیری پیدا می‌کند و قریب 70 سال است بر سفره ای نشسته ایم که او گسترد.

دوره دوم 32 تا 42 و پس از کودتای 28 مرداد است. هر چند شاه دیکتاتور شده بود اما رجال استخوان‌دار به تمامی حذف نشده بودند و از جمله می‌توان به روی کار آمدن علی امینی در اوایل دهه 40 و اصلاحات او اشاره کرد.

دوره سوم اما از 42 تا 57 است که رجال قدیمی را کنار گذاشت و آدمی مثل هویدا نخست وزیر شد و جای مصدق و امینی نشست و یک دانشگاهی بیگانه با سیاست رییس مجلس شد. خود این دوره را می توان به قبل و بعد از سال 51 تقسیم کرد که فوران درآمدهای نفتی سبب شد شاه احساس کند از عالم و آدم بی نیاز است و سیاست توسعۀ آمرانه و سریع را با اتکا به نیروهای تکنوکرات و نه سیاسیون در پیش گرفت.

عبدالله ریاضی محصول یا یکی از نمادهای این دوره است. دوره‌ای که مجلس عملا هیچ نقشی ندارد و جز صدایی که گهگاه از کسانی چون محسن پزشک‌پور یا احمد بنی‌احمد شنیده می‌شد باقی مجری اوامر ملوکانه بودند. همین که هر دو (هویدا و ریاضی) در ریاست دولت و مجلس، مدام تمدید می‌شدند به تنهایی نشان می‌داد فضای سیاسی باز نیست و ارادۀ شاه بر مجلس و دولت می‌چربد.

کم نیستند کسانی که معتقدند امثال ریاضی شاه را به اشتباه محاسبه انداختند و کافی بود در تابستان 56 انتخابات آزاد برگزار می کرد و یک رجل ملی را به جای هویدا به نخست وزیری می رساند. هویدارا کنار گذاشت اما انتخابات آزاد برگزار نکرد و به جای هویدا یک تکنوکرات غیر سیاسی (جمشید آموزگار) را نخست وزیر کرد و دریغ از یک «دو دوتا چهارتا»ی ساده از آقای راضی ریاضی‌دان! و درک تغییر فضای جهانی (با روی کار آمدن جیمی کارتر) و ایران ( به خاطر سفرهای مردم به خارج از کشور و مشاهدۀ آزادی های سیاسی) و نگاه نو به مذهب با ظهور علی شریعتی که پس از مرگ، اسطوره شده بود.

دربارۀ دکتر ریاضی دو نکته جالب وجود دارد:

اول این که در سالیان استادی و ریاست دانشکدۀ فنی دانشجویان را به جد از فعالیت سیاسی برحذر می‌داشت و مدام در نکوهش سیاست سخن می‌گفت ولی در دهۀ 40 از او خواستند نقش ایفا کند و وارد سیاست شد.

او حتی در چینش نمایندگان نقش نداشت اما آنان هر بار او را به ریاست مجلس انتخاب می‌کردند. چون همان دربار که آنان را به مجلس فرستاده بود از نمایندگان خود می‌خواست بازهم ریاضی را به ریاست مجلس انتخاب کنند و مطیع‌تر و ستایش‌گر تر از او نمی‌یافتند.

وقتی در دادگاه گفته شد آیا شما واقعا نماینده مردم و منتخب نمایندگان مردم بودید، پاسخ داد: از پشت پرده انتخاب خودشان خبر ندارم. اما نمایندگان آزادانه مرا به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب می‌کردند.

02.jpg

موضوع جالب دیگر این که در اوج انقلاب، ریاست مجلس را به دکتر جواد سعید سپرد وخود برای درمان روانۀ انگلستان شد. اما چون پیشاپیش مالی یا مال چندانی به خارج نفرستاده یا بسیار ممسک بود و با مجلس حساب و کتاب داشت به قصد دریافت حقوق و مزایا و پاداش باقی مانده به ایران بازگشت و گرفتار شد. کی؟ در اوج انقلاب که سیاسیون به پاریس می رفتند تا با امام دیدار کنند.

صادق خلخالی در خاطرات خود نوشته به قصد دیدار امام خمینی در نوفل لو‌شاتو روانۀ پاریس بوده و چون در لندن توقف داشتند،در فرودگاه «هیترو» ناگهان عبدالله ریاضی را می‌بیند.

رییس پیشین مجلس در را‌ه بازگشت به ایران بود. خلخالی او را می‌شناسد ولی ریاضی طبعا آن روحانی کوتاه قامت را که چند ماه بعد حکم به ستاندن جانش داد، نمی‌شناخته است.

خلخالی به پاریس می‌رود و ریاضی به تهران بازمی‌گردد و تنها چند ماه بعد در دادگاه با هم روبه رو می‌شوند و وقتی خلخالی سر به سر او می‌گذارد که اسنادی که در چمدان در فرودگاه لندن حمل می‌کردید دربارۀ چه بود، دست‌پاچه می‌شود و می‌گوید: شما از کی مرا تحت نظر داشتید و قسم و آیه که آن چمدان، حاوی وسایل شخصی او بوده است!

آدمی با این درجه از هوش سیاسی و البته در بالاترین سطح دانش ریاضی چندان که نام خانوادگی‌اش هم ریاضی بود از حاکم شرع برگ می‌خورد.

همان خلخالی که محمد قائد روزنامه‌نگار ایرانی در آثار خود چهرۀ فردی کاملا عامی و فاقد هوش سیاسی را از او تصویر می‌کند و این اشارات البته هیچ یک به منزلۀ آن نیست که بگوییم آدمی در آن سن و سال و بی آن که دستی به خونی آلوده باشد سزاوار اعدام بوده است اما جای این اشاره هست که اینها تصور می‌کردند بله قربان‌گویی کافی است.

تا هویدا اعدام نشده بود ریاضی چندان نگران نبود. چون می‌دانست کاره‌ای نبوده و امید داشت نخست وزیر دولت موقت که مانند او در زمرۀ اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا و بعد استاد و سپس رییس دانشکده فنی بوده به دادش برسد اما بعد از اعدام هویدا نگران شد.

با این حال امید داشت سن بالا و چهرۀ دانشگاهی و این که اتهامات سنگین مستقیماً متوجه او نبود موجب نجات از مرگ شود. این اتفاق اما نیفتاد و سرنوشت نخست‌وزیر گوش به فرمان شاه برای رییس مجلس او هم تکرار شد.

در نگاه خلخالی، هویدا یا ریاضی در واقع به جای شخص شاه محاکمه می‌شدند.

عبدالله ریاضی اعدام شد اما این پرسش باقی ماند چگونه کسی با بالاترین مدارج دانشگاهی و سابقۀ 14 سال ریاست مجلس شورای ملی، شعله‌های انقلاب را نمی‌دید و به دنبال حقوق و مزایای خود به ایران بازگشت؟

2و 3. دو تن دیگر از این 11 نفر رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک بودند. سازمان جهنمی که قرار بود حافظ رژیم باشد و برای ترساندن مردم به شایعات امنیتی هم دامن می‌زدند و در واقع ماشین تولید نفرت شده بودند. از شگفتی‌های تاریخ این که هر چهار رییس ساواک کشته شدند.

اول تیمور بختیار و در عراق با تصور این که در تدارک برانداختن شاه است. دومی حسن پاکروان که در جمع این 11 نفر است. سومی نعمت الله نصیری که 4 روز پس از پیروزی انقلاب و 26 بهمن 1357 در همان گروه اول ژنرال‌ها همراه خسروداد و ناجی و رحیمی اعدام شد و و چهارمی ناصر مقدم.

باورکردنی نیست. دو نفر از 11 نفری که صبح 22 فروردین 1358 اعدام شدند رییس ساواک بودند. سه رییس ساواک در دو ماه. نصیری مانند هویدا در رژیم قبل به زندان افتاده و قرار بود کاسه کوزه‌ها را سر او و هویدا بشکنند و نمی‌توانست بگریزد. هر چند او نیز سفیر ایران در پاکستان شده بود و عاجز از فهم سناریویی که برایش نوشته بودند بازگشت.

دربارۀ سپهبد مقدم گفته می شود که حتی احتمال بازداشت خود را نمی‌داده چه رسد به حکم اعدام و گویا آمادۀ همکاری با دولت موقت بوده و منتظر حکم مهندس بازرگان! چون به بخش هایی که مربوط به اطلاعات خارجی بود در حکومت جدید هم نیاز بود.03.jpg

نخست وزیر دولت موقت خواسته بود که با سپهبد مقدم مثل ارتشبد نصیری رفتار نکنند زیرا در ماه های آخر با انقلابیون تماس داشته و برای جلوگیری از خون‌ریزی می‌کوشیده است.

با این حال برای خلخالی، رییس ساواک، رییس ساواک بود و نصیری و پاکروان و مقدم تفاوتی نداشتند.

یک بار دیگر این جمله را مرور کنیم: سازمان اطلاعات و امنیت کشور با سرواژۀ «ساواک» در سال 1335 تشکیل شد و تا 1357 که در دولت بختیار منحل شد نبض سیاست و قدرت را در دست داشت و در این 22 سال چهار رییس به خود دید اما هیچ یک از این 4 نفر به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند.

تیمور بختیار در 25 مرداد 1349 در دیالۀ عراق به قتل رسید. نصیری در 26 بهمن 1357 تیرباران شد و پاکروان و مقدم هم 22 فروردین 1358.

بسیاری بر این باورند هر که غیر خلخالی نصیری را محاکمه می کرد نیز جز حکم اعدام برای ارتشبد نصیری صادر نمی کرد مگر آن که حکم اعدام نداشته باشیم. دربارۀ پاکروان و مقدم خصوصا این دومی اما با این قاطعیت نمی توان نظر داد.

مفهوم اعدام دو رییس ساواک در یک روز و دو ماه پس از یک رییس ساواک دیگر را هنگامی می توانید دریابید که این کلمه در حکومت گذشته به گوش شما خورده باشد.

هرگز از یاد نمی برم آن روز سرد زمستانی را که اتومبیل ولووی سورمه ای رنگ وارد حیاط مدرسۀ مفید شد و سه مرد با کت و شلوارهای سورمه ای و درست مانند نقش هایی که عنایت بخشی در فیلم های بعد از انقلاب بازی می کرد در مدرسه چرخی زدند و سکوتی بسیار سنگین حاکم شد و معلم ها آرام زمزمه می کردند ساواک و برای اولین بار این کلمه را شنیدم و بی آن که بدانم آن را معادل ترس یافتم.

وقتی مأمورانی دون پایه و تنها با نام آن می توانستند تا آن حد بترسانند می توان تصور کرد رییس ساواک چه ترساننده بوده است.

با این همه قضاوت ها دربارۀ سپهبد ناصر مقدم مانند نصیری و تیمور بختیار نبود.

وقتی دادستان اتهامات سرلشگر پاکروان رییس پیشین سازمان امنیت را خواند او گوش می داد: دستور بازداشت و تبعید امام خمینی، مداخله در حوادث 15 خرداد و ادعای دریافت پول از خارج از کشور تا رسید به این که به اتهام «مفسد فی الارض» تقاضای اعدام دارد. در اینجا پاکروان پرسید: فساد در زمین یعنی چه؟

04.jpg
رییس دادگاه پاسخ داد: نمی دانی یعنی چه؟ یعنی سلب امنیت و آسایش و آزادی مردم. یعنی خفقانی که ایجاد کردید. یعنی 15 هزار کشته در 15 خرداد و پاکروان گفت: رقم 15 هزار درست نیست.

تیمسار غرق تعجب از دو عبارت « مفسد فی الارض» و « 15 هزار کشته» بود که دادگاه وارد شور شد.

( در گفتار بعد سراغ غلامرضا نیک‌پی می‌رویم. شهردار 8 ساله تهران و بحثی که بر سر ادامۀ مشکل ترافیک با وجود احداث بزرگراه شاهنشاهی (مدرس) در دادگاه درگرفت)...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy