دنیای غریبی ست! چیزهایی میخوانیم و میشنویم که حیرت آور است! از جمله تجویز دارو برای درمان کروناویروس از سوی خانم فیروزه بنی صدر، دختری شایسته پدر بزرگوارشان! و پاسخها به فرمایشات این خانم دکتر! حقا که این بانو دختر اصیل پدرش است و نه تنها در شباهت صورتش، که شعور و درایت و کفایت و دانایی او را هم تمام و کمال به ارث برده است! دارویی را که منع کردهاند، این خانم تجویز میکنند! خدا او را به پدر و مادرش ببخشاید و فقط سایه یک چنین پزشکانی را از سر بیماران بیمارستانها کم کند.
در دو شماره آخر ماهنامه ره آورد هم مقالاتی در باره دانش و کارآیی و زحمات، و ایران دوستی آقای احسان یارشاطر میخوانیم و به راستی هم زحمات ایشان و کارهایی که به ثمر رساندهاند، قابل تقدیر است. و اما در مصاحبهی ایشان با اقای سهراب اخوان به نکتهای برخوردم در باره خمینی و مصدق که شگفت زده شدم چراکه هر دو را در یک ترازو نهادن و منش و کنششان را یکسان شمردن اندکی حیرت آور است!
ایشان در مصاحبهشان میفرمایند:
«... وقتی یک قهرمانی پیدا میشود مثل مصدق، مثل خمینی، ماها تمام دنبالشان میافتیم و مثل اینست که دلمان را خنک میکنند. هنر عمدهُ اینها هر دو نفرشان این بود که یکی زد تو گوش انگلیس و یکی زد تو گوش امریکا و تو گوش شاه که البته اینها شاه را هم جزو امریکا حساب میکردند. مردم فدایی هر دوشان شدند. در یک مرحله ولی در هر دو مورد هم هیچ کدام سیاستمدار خوبی نبودند. سیاستمدار کسی است که مقصود ملت خودش را و منافع ملت خودش را پیش ببرد. نه این که دو پایش را توی یک کفش کند که: ما از کربلا برویم به قدس، و یا مصدق بگوید که من با انگلیسها قرارداد امضاء نمیکنم. این خاصه پیغمبرهاست، مصدق و خمینی میبایست پیغمبر میبودند، نه سیاستمدار!
به عنوان سیاستمدار هردو شکست خوردند. چون هر دوشان دچار و دربند یک نوع عادت و عواطف ذهنی بودند که نمیتوانستند اینها را برای مصلحت مملکت خودشان کنار بگذارند و تا آنجایی رفتند که هم خودشان را زمین زدند و با خودشان ملت خودشان را زمین زدند ... این خاصیت ملل عقب مانده است که کسانی را پیش میاندازند و دنبالشان سینه میزنند که دل مردم را خنک کند نه کسی که منافع ملی ملت را پیش ببرد...»
لابد به عقیده این استاد عالیقدر مصدق آن ارزشی که ملت ایران به دنبالش برای رهایی از استعمار و استعمارگران به راه افتد، را نداشت. میبایست برای خوش آمد دشمنان سرزمینش و رفاه هموطنانش، قرارداد پیشنهادی مغایر با قانون ملی شدن صنعت نفت آنان را امضاء کند تا سیاستمداری اصیل و دانا و کارکشته، چو بیشتر سیاستمداران میهنش به شمار آید و منافع ملت را با یک چنین سیاستی پیش برد! که خوشبختانه یک چنین قراردادی در حیات این استاد بزرگوار، توسط دیگرانی که برخلاف مصدق به سرفرازی کشور و رفاه ملت میاندیشیدند، به امضاء رسید، و منافع ملی را هم طوری پیش بردند که صنعت نفت باری دگر ملی شد و پی آمد سیاست این سیاستمداران راستین آن دوران هم انقلاب اسلامی بود!
و اما اگر هم بپذیریم مصدق، سیاستمدارنبود ــ که به معنای ایرانیاش حقیقتآ هم نبود ــ و خطا کرد و لجباز بود و هزار عیب و ایراد ناگفته و ناشنیده دیگری هم داشت، ولی به رغم تمام این عیوب، دوست و دشمن میدانند که ظالم و خونریز نبود، و چنین آدمی را با با یک جانی آدمکش خونخوار عامی بی وطن مقایسه کردن و در یک ترازو نهادن شرط انصاف نیست!
شیرین سمیعی
کرونا و پیچیدگی چرخه انتقال، علی افشاری
سیاست «سیم آخر» ولی فقیه در عراق، حسن هاشمیان