بعضی از دوستان انتقاد میکنند که چرا کمتر از فساد میگویی و بیشتر از سانسور. این حرف درست نیست و من بسیار کم از سانسور گفتهام. در همین سریال «راه بیپایان» که چند نمونه از سانسورهای دانه درشت- که البته بیشتر خودسانسوری بود تا سانسور- را گفتم، از دهها نمونه سانسور که در هر قسمت پیش میآمد، خودداری کردم؛ مثلا در صحنهای از راه بیپایان، «غزل» (با بازی «آزاده صمدی») روی پلهها میچرخید و بالا میرفت که حدود چند فریم، کمتر از ۲۴ فریم، مچ پای او پیدا میشد. بازبین پخش ایراد گرفته بود که مچ پای او باید حذف شود. «بابک رضاخانی»، تدوینگر و «همایون اسعدیان»، کارگردان سریال فریم به فریم محدوده گفته شده را زیر و رو کردند تا بتوانند آن چند فریم را پیدا و به نحوی رفع و رجوع کنند.
به هر حال، بیشتر از سانسور گفتن و کمتر از فساد مالی نوشتن به دلیل این است که در آن سالها بیشتر سانسور بود و کمتر فساد مالی. اما رفته رفته فساد مالی بیشتر شد و سانسور کمتر.
هر چند خط قرمزهایی در سانسور وجود دارد که هرگز برداشته نمیشوند و با روح جمهوری اسلامی عجین شدهاند؛ مانند هر سانسوری که به زنان و حجاب اجباری ربط پیدا کند. در تلویزیون که در حد تار مو است.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
این روزها هم میبینید بر سر شباهتهای صحنههایی از «پایتخت ۶» با چند فیلم دوران شاه که هنوز هم محبوب هستند و مردم خاطره با آنها دارند، چه جنجالی به پا شده است.
اما بین سانسور و فساد مالی و رانتخواری ارتباط هم هست؛ یعنی سانسور را برای رقبا سفت میگیرند و برای خودیها شل و از این راه کاسبی میکنند. در آن زمان، بحث آگهیهای بازرگانی داغ بود و هیاتی در بازرگانی صداوسیما بود که مجوز پخش صادر میکرد.
برخی از اعضای این هیات، سهامدار و صاحب شرکتهای خصوصی تبلیغاتی بودند. برای همین وقتی شرکتی مانند «کلک خیال» آگهی را برای تایید میبرد، به بهانههای گاه عجیب و غریب رد میکردند و بعد با صاحب شرکت تماس میگرفتند که اگر میخواهید آگهی شما پخش شود، از طریق شرکت ما اقدام کنید! اینچنین سانسورهایی بهوجود میآمد که مضحک بود.
چند مورد از موارد بیشماری که شرکت ما (کلک خیال) ساخت و رد شدند یا پس از مدت کوتاهی پس از پخش، جلوی پخش آنها گرفته شد را نقل میکنم؛ یکی مربوط به آموزشگاهی بود که فرمولهای ریاضی به خط لاتین به طور در هم برهم نوشته بودیم؛ فرمولهای مثلثاتی معروف. از جمله یکی از معروفترینها آنها، «سینوس آلفا» به توان دو به علاوه «کسینوس آلفا» به توان دو مساوی یک بود.
آنها در برگه بازبینی نوشته بودند «cos» حذف شود. به مدیر آموزشگاه زنگ زدم و گفتم ببخشید، ایراد را نمیتوانم پشت تلفن بخوانم، براتون فکس میکنم!
مورد دیگر به حراج سالانه «هاکوپیان» ربط داشت. چون در مقطعی از سال، اجناس خود را با ۲۰ درصد تخفیف میفروخت، ما تیزر کوتاهی از شروع یکی از کمپانیهای معروف هالیوودی را برایشان بازسازی کردیم و ۲۰ درصد را دقیقا مانند آرم آن کمپانی گذاشتیم.
چرخش دوربین، نور پردازی و موزیک، همه هم همان بود. ابهتی داشت با همان موسیقی ولی با صدای آقای «باقی» که حراج سالانه هاکوپیان را اعلام میکرد. تیزر مدتی پخش شد اما گفتند به دلیل نقض «کپی رایت»، نمیتوانید از آن استفاده کنید و جلوی پخش را گرفتند. در حالی که آرم خود «شبکه سه»، کپیبرداری از یک شرکت هالیوودی بود.
گزارشگر داشت گزارش میداد و میرسید به جایی که نی آبمیوه را فرو میکرد در پاکت و مینوشید و اوج میگرفت. گزارشگر در گزارش خود میگفت: «حالا به مانع میرسه و نیزهاش رو فرو میکنه.»
البته ورزشکار به خوردن آبمیوه در همان بین آسمان و زمین انرژی میگرفت و از روی مانع میپرید. گفتند این جمله بار جنسی دارد و باید آن را حذف کنید. سطح ماجرا به همین اندازه نازل بود. البته اگر تنها به دلیل بیماری جنسی بعضی از اعضای هیات انتخاب بود، میشد شکایت و آن را حل کرد. اما از آن جا که موضوع به زد و بندهای پشت سر ماجرا ربط داشت، قابل حل نبود.
روز به روز کار و کسب سالم سختتر میشد. دیگر بدون زیرمیزی دادن، هیچ کاری جلو نمیرفت و مقاومت من بیهوده بود. مجبور بودم با برآوردهای بسیار پایین، برنامهها را قبول کنم و یا سریال بسازم؛ برای نمونه، روزی مدیر بسیار جوان «گروه ورزش» صداوسیما، «حسین آقازمانی» که جوان خوش مشربی بود، به من گفت ۲۰ میلیون تومان پول نیاز دارد.
آن زمان ۲۰ میلیون تومان پول کمی نبود و البته عدد بالایی هم محسوب نمیشد. چکی به مبلغ ۲۰ میلیون تومان به عنوان معوض به من داد به تاریخ یکی دو ماه بعد. الان اساسا یادم نمیآید مناسبت کاری با ما داشت یا نه اما به هر حال من آن را امری عادی تلقی و ۲۰ میلیون تومان را پرداختم. چک او را هم به حسابداری دادم که سر تاریخ وصول کند.
آنها هم سر تاریخ به حساب بردند و به دلیل نداشتن موجودی، چک برگشت خورد. آقازمانی به من تلفن کرد و بسیار ناراحت بود. قرار شد به دفترمان بیاید که آمد. با خودش ۲۰ میلیون تومان چک پول آورده بود و گفت شما اولین کسی هستید که چک مرا برگشت میزنید و اضافه کرد این حساب را دارم و برای پولهایی که نمیخواهم پرداخت کنم، از آن حساب چک میدهم! بعد شروع کرد داستانی را تعریف کردن.
داستان را با ادبیات مردانهای تعریف کرد که اینجا نمیتوانم نقل کنم. شکل پاکیزه شدهاش را مینویسم و خودتان نسخه او را تصور کنید. گفت میگویند خانم مکرمهای بود که ۷۰ سال به عصمت و پاکدامنی زیست و جان به جان آفرین داد. چند شب بعد به خواب دخترش آمد که دخترم! سعی کن در هیچ چیز، حتی پاکدامنی زیاد افراط نکنی زیرا پرونده من اینقدر سفید بود که شدم «حورالعین» و از همان دم که مُردم تا کنون، لباس زیر خود را نتوانستهام بالا بکشم زیرا ۱۴۳ هزار پیامبر و صدها هزار معصوم در صف ردیف شدهاند برای همخوابگی با من.
این حکایت را هشدار تلقی کردم. البته او با لبخند تعریف کرد و تهدید محسوب نمیشد. پس از آن هم دیگر رابطه مالی با هم نداشتیم که پاکیزه بودن یا نبودنم را محک بزند. اما روزگار چنان شد که نشان داد دستکم تا اینجای ماجرا، حق با او بود است و تا ببینیم پایان ماجرا چهگونه رقم خواهد خورد.
قسمتهای پیشین را هم میتوانید در ایران وایر بخوانید:
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۳
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۴
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۵
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما-۶
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما- ۷
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۸
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۹
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۰
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۳
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۴
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۵
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۶
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۷
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما -۱۸
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۹
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۲۰
دعا نکنید کرونا برود، دعا کنید امام زمان بیاید
موشک از داخل هواپیمای اوکراین شلیک شده! هادی خرسندی