ویدئو ی لایو بابک صحرایی، ترانه سرای گوگوش و معین را با هنرجویی جوان دیدم.
دیدن این ویدئو همزمان بود با دیدن چند ویدئو در اینترنت که در آن به مناسبت روز معلم، چند معلم حیوان صفت را نشان می دادند که بچه ها را ردیف کرده بودند و آن ها را بی رحمانه می زدند.
زیر یکی از این ویدئوها نوشتم که این بچه ها یا فردا شکنجه گر می شوند یا موجودی ذلیل و توو سری خورده.
ویدئوی این موسیقی دان پلید را که دیدم، در ذهن ام کودکی او را بازسازی کردم که قطعا زیر دست یکی از همین معلمان جانور صفت درس خوانده و جانور صفتی را از او آموخته.
این جناب موسیقی دان، حتی به جوان رعنای ما اجازه نمی دهد که بگوید اشتباه کرده؛ فراموش کرده؛ از خاطر برده که ماه رمضان است و گناه کبیره ای که مرتکب شده، جرعه ای آب بوده که نوشیده نه هیچ چیز دیگر.
اول با استهزاء ماه حاضر را از او سوال می کند. بعد که جواب اش را می گیرد به مجوز داشتن برنامه اش اشاره می کند و جوان را از صفحه ی خود می راند.
او نمی داند یا می داند و خود را به نفهمی می زند که ملاهای بزرگی که ایران را ملاخور کرده اند، بدون استثنا بدون استثنا بدون استثنا، مورد اشتباه و فراموشی را در روزه خواری لحاظ کرده اند و هیچ عیبی بر آن مترتب نمی دانند.
حالا برای ادامه ی یک برنامه ی مرده شور برده، معلم پلید، جوانی را در مقابل چشم چند صد یا چند هزار بیننده سنگ روی یخ می کند و در این کار ایرادی نمی بیند.
امیدوارم «روز بعد» ی که جناب معلم به جوان هنرآموز می گوید می توانی دوباره سرِ کلاس مجازی ام بیایی امروز نباشد و جوان صدای مرا بشنود که به او می گویم:
صحرایی نه، اصلا خودِ هربرت فون کارایان! اگر در لایو این پلید یک بار دیگر حضور پیدا کنی یعنی ذلت را از او پذیرفته ای و به همسن و سالان خودت یاد داده ای که ذلت پذیر باشند...