Thursday, Jun 11, 2020

صفحه نخست » دست‌های خون‌آلود یک فقیه دروغگو، بخش دوم: قتل مختاری و پوینده، پرویز دستمالچی (ویژه خبرنامه گویا)

dastmalchi.jpg

ویژه خبرنامه گویا

(در حاشیه گفتگوی آیت الله دری نجف آبادی در برنامه دستخط، ۲)

آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی، نماینده ولی فقیه در استان مرکز و امام جمعه اراک و عضو هییت رییسه شورای خبرگان رهبری، روز جمعه شانزدهم خرداد میهمان برنامه «دستخظ » صدا و سیمای ج.ا.ا. بود. او در آنجا در باره قتل های زنجیره ای (از جمله) گفت که او (دری نجف آبادی) از آنها بی خبر و آن قتل هل کار عده ای «خودسر» در وزارت اطلاعات بوده است. مهرداد علیخانی، از متهمان اصلی این پرونده، در برگ های بازجویی، و با دستخط خودش، بدون هیچ ابهامی، می نویسد که دستور تمام قتل ها از سوی وزیر اطلاعات و امنیت وقت، یعنی قربانعلی دری نحف آبادی بوده است. او می گوید در این عملیات بیش از ۴۰ نفر از پرسنل این وزارتحانه از بخش های کاملا متفاوت شرکت داشته اند و او اصولا در مقام و موقعیتی نبوده است که بتواند خودسرانه آنها را بسیج کند و به آنها دستور دهد.

قتل محمد مختاری

اظهارات مهرداد عالیخانی(۱)، بازجویی مورخ ۴/۲/۱۳۷۹

"... در تاریخ ۹/۹/۱۳۷۷ آقای موسوی نزد دری نجف آبادی(وزیر) میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارش می دهد. موسوی پس از این دیدار به من گفتند: فعلا کار کانون (نویسندگان) را انجام بدهید (یعنی این موضوع در اولویت قتل ها قرار گیرد) موسوی تاکید کرد هر چه سریعتر شروع کنید. موسوی در همان تاریخ منزل آقای حقانی (مدیر کل پشتیبانی معاونت اطلاعات مردمی) می رود.- توضیح: اینکه پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون(نویسندگان) در حوزه فعالیتهای معاونت اطلاعات مردمی قرار داشت- آقای موسوی برنامه حذف را با حقانی در میان می گذارد و می گوید: من بگویم کافی است یا دری(وزیر) هم باید بگوید؟ حقانی می گوید: شما بگویید کافی است و قرار می شود همکاری حقانی با ما آغاز شود. حقانی گفته بود می تواند از منزل امن، خودرو و نیرو در اختیار ما قرار دهدعملا نیز چنین کرد.

۷ جلد پرونده از مهمترین سوژه های فعال کانون (نویسندگان) گلشیری، منصور کوشان، علی اشرف درویشیان، سپانلو، مختاری، پوینده و چهل تن را به واسطه اصغر سیاحی (سیاح) به آقای موسوی تحویل دادم. موسوی پرونده ها را زیر میز تلفن خود قرار می دهد . اما بعدا آنها را عودت می دهد و می گوید: نیاز به ارسال پرونده نیست. هرکسی عضو جمع مشورتی باشد مشمول طرح حذف می گردد. از هر کدام بخواهید شروع کنید.

قرار شد از مهمترین ها شروع شود. شماره تلفن مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست آمده بود. قرار شد تا روز پنجشنبه ۱۲/ ۹/۷۷ روی آدرس سوژه استقرار پیدا کند(کنیم). خبر به آقای موسوی دادم و با عزیزپور قرار گذاشتم. اعتراض کرد گفت: این کار را سعی کن با زیر مجموعه آقای حقانی و در ارتباط با روشن انجام دهی.

قراری برای ۸ صبح مورخه ۱۲/۹/ ۷۷ در خیابان آفریقا- مقابل پمپ بنزین (بین خیابان اسفندیار و خیابان شهید سعید ناصری یا علوی) جهت عزیزپور و نیروهای عمل کننده او همچنین رضا روشن، آموزگار و خسرو گذاشته شده بود. خسرو داخل یکی از کوچه ها شد (احتمالاً خیابان اسفندیار) و پلاک های جعلی را روی تاکسی نصب کرد و سپس به طرف منزل مختاری حرکت کردیم. در سر کوچه (شهید سعید ناصری یا علوی) و مستقر شدیم. عزیزپور دو ماشین نیرو با خودش آورده بود.

حدود ساعت ۱۷ مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد. در این ساعت ناظری و روشن جهت اقامه نماز محل را ترک کرده بودند. لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد. خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود ۲۰ دقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند. از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه ای پارک کند، کرد . رضا و علی پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان)علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند. علی در سمت چپ، مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست.

ناظری در همان ساعت حوالی ۱۳ مورخه ۱۲/۹/ ۷۷ با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد ( چون ناظری مسئولیت حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود.

روشن، ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز ۷۷، از این محل مستمرا استفاده می کردند. قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود. ( از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پائین باشد تا متوجه نشود کجا می رویم) داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد مقادیری پارچه سفید برداشت. چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود ۴ یا ۵ دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند.

این دو از روی ناخن ها تشخیص دادند که کار تمام شده سپس ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می شد. اطراف آن مسیر خلوتی بود. ساعت حدود ۲۰ ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون گذاشتیم. پس از پائین گذاشتن جسد موسوی زنگ زد نتیجه کار را می خواست. گفتم: دقایقی است خلاص شده و راهی منزل هستیم. موسوی گفت: بیا امشب همدیگر را ببینیم. من در شهرک آپادانا هستم. قرار شد ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه او را در محل مذکور دیده و مشروح گزارش دادم.

افراد
۱- صادق، پرسنل معاونت امنیت، اداره کل چپ، اداره چپ نو، رابط آقای موسوی و تیم عملیات.

۲- علی ناظری، پرسنل معاونت اطلاعات مردمی، اداره کل پشتیبانی عملیاتی، مسئول اداره عملیات

۳- رضا روشن- کارشناس اداره کل التقاط در معاونت امنیت- مباشر قتل محمد مختاری
۴- خسرو براتی، همکار غیر وزارتی (منبع) راننده اتومبیل مورد استفاده

قتل محمد جعفر پوینده

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی تاریخ ۱۰/۰۲/۱۳۷۹

صفحه ۱۱۳۷ پرونده قتل های حکومتی

س- خطاب به مهرداد عالیخانی : نحوه به قتل رساندن محمد جعفر پوینده و نقش خود و بقیه افراد...

ج- بعد از حادثه مختاری و روز بعد از آن تعطیلات آقای موسوی سوال کرد نفر بعدی چه کسی خواهد بود؟ گفتم اگر بشود پوینده، چون فرد سازمانگر و عنصر با جسارتی در بین کانون است و به هر قیمت شده می خواهد کانون علنا فعالیت خویش را بدون اخذ مجوز از وزارت کشور از سر بگیرد و در بین جمع مشورتی، کار سر و سامان دادن به افراد و امور مربوطه را به خوبی انجام می دهد. شماره تلفن خانه و کار او را در اختیار داریم. می دهم تا شما استعلام کنید. شماره تلفن پوینده را از پرونده اطلاعاتی اش استخراج و به هنگامیکه موسوی در خارج از محل کار بود از طریق تلفن همراه به وی داد. نهایتاً موسوی نتیجه را به آموزگار اعلام کرده بود. و از طریق او در اختیار من قرار گرفت . همچنین دو شماره تلفن مربوط به شیرین عبادی به موسوی داده شد که آنها را نیز از طریق آقای رسولی استعلام کرده و نتیجه را به ما منعکس ساخت.

از روز دوشنبه ۱۶/۹ ساعت حدود ۱۹ من، خسرو، آموزگار، امیر اکبری، روشن و ناظری به آدرس خیابان قائم مقام فراهانی رفتیم. (پاسخ یکی از استعلام های شماره تلفن های پوینده در خیابان قائم مقام بود.) که به نظر می آمد محل کارش باشد. آن روز از ساعت ۱۹ روی آدرس مستقر شده بودیم. نهایتاً در تاریخ و ساعت مذکور خروج سوژه از آن آدرس رویت نشد. صبح روز سه شنبه۹/۱۷ یک تماس تلفنی با آن محل گرفته شد که معلوم شد او دیگر آنجا شاغل نیست ، لذا قرار شد روی آدرس دیگر وی که مربوط به محل سکونت او میگردد و در میدان انقلاب کوچه ژاندارمری واقع شده مستقر گردیم. بعد از ظهر سه شنبه ۱۷/۹ ، روشن، خسرو، منبع مهدی و اصغر هر یک چند ساعتی روی آدرس منزل پوینده مستقر می شوند که سوژه رویت نمی گردد. یک دستگاه اتومبیل دوو یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار "داریوش" که در جریان قتل ها قرار داشت از روز دوشنبه ۱۶/۹ در اختیار ما قرار داده بود تا در عملیات از آن استفاده کنیم. مربوط به یکی از بدهکاران به داریوش بود. وسیله فاقد مدرک بود مدارک جعلی درست کرده بودیم. خسرو براتی با مقداری تغییرات ظاهری در بیرون ماشین را آماده کرده بود به در خواست من این اتومبیل را صبح چهارشنبه ۱۸/۹ با خود به حوالی منزل پوینده می آورد خسرو براتی بعد از تاریخ ۲۳/۸ بنا به درخواست حقیر دو جفت پلاک جعلی اتومبیل تهیه کرده بود. او برای هر جفت پلاک با پرداخت ۵ هزار تومان به یک پلاک ساز در حوالی ۱۷ شهریور جنوبی این پلاک ها را تحویل گرفته بود. حدود ساعت ۷ صبح چهارشنبه ۱۸/۹ با هماهنگی قبلی خسرو، روشن و نیز من و اصغر سیاح در اطراف محل سکونت پوینده مستقر شدیم. زمانیکه من، روشن و خسرو قدری از اطراف درب منزل پوینده دور شدیم تنها اصغر سیاح نگاهش به روی درب بود که متوجه خروج او در ساعت حدود ۱۰ صبح می شود و چون موتور کنار دستش بوده دنبال پوینده راه می افتد و به تعقیب او می پردازد. خسرو متوجه ناپدید شدن اصغر می شود سریع نزد من آمد و موضوع را گفت. قرار شد روشن با موتور سریع حدود آن محل را بگردد تا شاید اصغر و سوژه را پیدا کند که نتیجه نگرفت و برگشت. تلفن ایرج آموزگار نزد روشن قرار داشت منتظر تماس اصغر ماندیم که خبر داد پوینده کجاست.

پوینده پس از خارج شدن از محل سکونت خود، از میدان انقلاب با یک تاکسی به میدان ولی عصر می رود و از آنجا پیاده دست راست خیابان در کریم خان حرکت می کند و وارد خردمند جنوبی می گردد. یک موسسه فرهنگی در دست چپ خیابان قرار داشت. پوینده هفته ای یک روز (چهارشنبه ها) به این محل می آمد. پس از کسب اطلاع از موقعیت پوینده و اصغر و خسرو با دوو و من و روشن با موتور به سوی محل رفتیم و به اصغر ملحق شدیم. ناظری نزد ما آمد و حدود ساعت ۱۰:۴۵ همراه ما شد. تا ساعت ۱۶ محل کار پوینده را تحت نظر داشتیم . سوژه بیرون آمد. ابتدا پیاده به سمت شمال خیابان حرکت کرد. ابتدای خردمند و کریم خان سوار تاکسی شد و به نبش خیابان خردمند انقلاب آمد. می خواست بر اساس قرار قبلی پیش ناشر خود برود. پس از پیاده شدن از تاکسی در سمت چپ خیابان انقلاب (غرب به شرق) پیاده می رفت. جلوی کیوسک روزنامه ایستاد و سپس به مسیر خود ادامه داد. خسرو پشت فرمان دوو بود. من و اصغر را همراه خود تا نبش انقلاب خردمند آورد. از آنجا به بعد من و اصغر پیاده به دنبال سوژه بودیم. ناظری پشت فرمان پژوی عملیات (معاونت اطلاعات مردمی) بود و با رضا روشن همراه شده بود. روشن، من و اصغر پیاده دنبال سوژه قرار داشتیم ناظری و خسرو با ماشین. ناظری پژو را پارک کرد، یک برگ حکم سفید جعلی ممهور به مهر دادستانی انقلاب اسلامی سابق همراه خود برده بودم آن را روی ماشین پژو گذاشته و به اسم محمد جعفر پوینده پر نمودم. خسرو با پیدا کردن بریدگی بر خلاف مقرارت راهنمایی دور زد و دست راست خیابان قرار گرفت و آهسته در پی سوژه قرار گرفته بود. الباقی افراد پیاده دنبال پوینده بودند. حکم را به ناظری دادم. در خیابان انقلاب مقابل لاله زارنو جلوی سوژه را گرفتیم. خسرو سریعاً دور زد و در کنار دست روشن و علی ناظری (که برای دستگیری اقدام کرده بودند) قرار گرفت، دو سه جمله با وی صحبت شد. او را سوار دوو می کنند و پس از حرکت مرا کمی جلوتر سوار کردند، قرار شد اصغر پژوی عملیات (معاونت اطلاعات مردمی) را سوار و به دنبال دوو بیاید در واقع خسرو راننده دوو، من در صندلی جلو، پوینده در بین روشن و ناظری در صندلی عقب، قرار گرفته بود. طبق برنامه قبلی بنا شد به سمت بهشت زهرا حرکت کنیم حدود ۱۶:۳۰ سوژه سوار ماشین شده بود.

از شرق به غرب ، به سمت میدان انقلاب حرکت کردیم. وارد خیابان وحدت اسلامی شدیم، به طرف راه آهن و اتوبان حرکت کردیم و در پایان خود را به بهشت زهرا رساندیم. همان محلی که قبلاً مختاری را برده بودیم. در بین راه به صحبت با پوینده پرداختم، رغبتی نداشت. وقتی به بهشت زهرا رسیدیم هوا روشن بود. باید منتظر تاریک شدن می گردیدیم. نیم ساعت پس از اذان مغرب رضا روشن و ناظری به همان شکل قبلی (قتل مختاری) کار را تمام کردند. این بار نیز روشن طناب را به گردن فرد تنگ کرد و کشید و سر سوژه در دست ناظری قرار داشت. در پایان کار، ناظری پیشنهاد کرد جهت احتیاط خوب است دقایقی او را آویزان کنیم تا از مرگ قطعی او اطمینان حاصل شود. یک چارچوب فلزی در محوطه سرباز این ساختمان از قبل برای دار آویختن افراد آماده داشتند. ناظری طناب بلندتری به گردن جسد پوینده آویزان کرد و قرار شد من، خسرو و اصغر به روشن کمک کنیم تا جسد دقایقی آویزان قرار گیرد که اینکار انجام شد. اصغر سیاح، من، خسرو و روشن جسد را پایین آوردیم و در بین پتویی که ناظری آماده کرده بود گذاشتیم داخل صندوق عقب دوو. من پیشنهاد کردم جسد او را به حوالی شهریار ببریم. ناظری رانندگی کرد. از کمربندی بهشت زهرا به جاده اصلی شهریار وارد و زیر پل بادامک دست راست داخل جاده فرعی شدیم. اصغر پشت سر ما در پژو حرکت می کرد. حدود صد متر دست راست پل جسد را سریعاً من ، خسرو و روشن پایین گذاشتیم. طوری که هر کسی رد شود ببیند. پس از جدا شدن از افراد یاد شده به موسوی زنگ زدم و خبر دادم کار پویینده تمام است. گفت سریع نزد من به درب منزل بیا. حدود ۲۰:۳۰ رفتم و شرح کامل دادم. به پیدا شدن جسد مختاری اشاره کردم. گفتم در بین راه منبع (داریوش) به تلفن دستی من زنگ زد، خبر داد. تحلیل دوستان او (جمع مشورتی کانون) این است که این نوع عمل کردن پیامی از سوی ضاربین دارد. می خواهیم.... علنی بزنیم. مساله جدی است. وحشت کرده اند.

به موسوی گفتم دیگر امکان هیچ حرکتی نیست. با شرایط موجود هیچ سوژه ای سوار ماشین نخواهد شد. مدتی کار را تعطیل کنیم. پذیرفت و از هم جدا شدیم.

خلاصه عملیات: افراد شرکت کننده در صحنه

۱- صادق، پرسنل معاونت امنیت، اداره کل چپ، اداره چپ نو، رابط موسوی با تیم عملیات.

۲- رضا روشن، پرسنل معاونت امنیت، اداره التقاط ، کارشناس، مباشر جعفر پوینده.
۳- علی ناظری، پرسنل معاونت امنیت، اداره کل چپ، اداره چپ نو، کاردان عملیاتی(کارشناس)

۴- خسرو براتی، همکار اداره چپ نو، غیر وزارتی، راننده عملیات


۱- صادق (یعنی خود نویسنده ی این متن: مهرداد عالیخانی) در این عملیات تحت مسئولیت موسوی قرار داشته و اقدامات زیر را انجام داده :

  • · شماره تلفن ها را استخراج کرده و به آموزگار داده تا به موسوی برساند.
  • · سامان دادن نیروها در صحنه عملیات
  • · از یک دستگاه دوو در عملیات استفاده شد او از طریق یکی از منابع اداره چپ نو موقتاً تهیه کرده - تهیه سند - کارت ماشین به درخواست وی
  • · نتیجه استعلام آدرس بواسطه صادق به پرسنل عمل کننده داده شده
  • · یک برگ حکم جعلی قضایی تحت عنوان دستگیری تهیه در اختیار ناظری و روشن قرار داده
  • · پیاده کردن سوژه از اتومبیل در بهشت زهرا - در انتقال جسد به صندوق عقب ماشین- پایین گذاشتن جسد در جاده فرعی شرکت داشته
  • · بلند کردن جسد و حلق آویز نمودن و پایین آوردن او برای اطمینان از مرگ وی پیشنهاد بردن جسد به حوالی شهریار.
  • · خبر موضوع ابتدا تلفنی و سپس حضوراً (پس از ۲ ساعت) به موسوی

۲- رضا روشن بنا به دستور موسوی در این عملیات شرکت کرده و در صحنه حادثه تحت مسئولیت صادق قرار داشته

  • · ساعاتی مراقب سوژه قبل از ربایش بوده. بعد از ظهر ۱۷/ ۹ - صبح ۱۸/۹
  • · کمک به علی ناظری در جهت سوار کردن سوژه به اتومبیل با پوشش جلب
  • · پیاده کردن سوژه از اتومبیل و هدایت او به داخل ساختمان برای انجام قتل
  • · تنگ کردن طناب به دور گردن پوینده به منظور خفه کردن او
  • · کمک به حلق آویز کردن جسد برای اطمینان از مرگ وی
  • · کمک به سایرین در انتقال جسد به عقب اتومبیل

۳- علی ناظری، شرکت او در این قتل به دستور آقای حقانی بوده، در صحنه تحت هدایت صادق بوده
با کمک روشن سوژه را سوار ماشین کرده

  • · محل بهشت زهرا توسط او در اختیار عملیات گذاشته شده
  • · دست و چشم سوژه را به کمک روشن بسته
  • · هنگامی که روشن حلقه طناب را به دور گردن پوینده تنگ کرده بود دهان سوژه را با پارچه سفید گرفته
  • · حلق آویز کردن
  • · از محل بهشت زهرا تا جاده شهریار پشت ماشین بوده

۴- اصغرسیاح، نامبرده بنا به درخواست صادق در عملیات شرکت کرده و در صحنه تحت مسئولیت وی قرار داشته و اقدامات ذیل را انجام داده:

  • · ساعاتی در تاریخ ۸/۹ از منزل سوژه مراقبت کرده - محل کار پوینده را شناسایی کرده
  • · وقتی ناظری و روشن پوینده را دستگیر می کنند ، اصغر اتومبیل ناظری را حرکت و به دنبال سایر نیروها می آید
  • · کمک به سایرین در حلق آویز کردن جسد
  • · کمک به سایرین جهت انتقال جسد به عقب اتومبیل

۵- خسرو براتی، بنا به درخواست صادق در این عملیات شرکت کرده بود

  • · ساعاتی مراقبت از منزل و محل کار سوژه- قبل از ربایش ( ۱۷ ،۱۸)
  • · رانندگی از محل ربایش سوژه تا بهشت زهرا
  • · کمک به سایرین در حلق آویز کردن جسد
  • · کمک به سایرین جهت انتقال جسد به عقب اتومبیل
  • · کمک به پایین گذاشتن جسد از اتومبیل...".

... قرار بود اصغر سیاح روز ۲۷/۹ دنبال من بیاید تا به اتفاق به وزارت برویم و کارها را انجام دهیم. موسوی آن روز وقتی سیاح آمده بود به من زنگ زد گفت: درّی(وزیر) با ما کار دارد. ساعت ۳۰/۹ قرار گذاشته بودند. به همراه هم به در منزل وزیر رفتیم. مهمان داشت مدتی بیرون صبر کردیم با تلفن خبر داد. داخل منزل شدیم در همان نقطه ای که جلسه ۲۲/۸ برگزار شده بود نشستیم. وزیر چند نگاه معنی دار به من کرد... او ناگهان از موسوی سوال کرد: با توجه به درگیری آمریکایی ها با عراق در این شرایط نمی شود کاری روی منافقین درعراق انجام داد؟ آقای موسوی گفت: خوب است آقا حمید را دنبال اینکار به اهواز بفرستید، در اینجا فشار را زیاد کرده و پیگیر کشف حوادث اخیر است. وزیر باز نظر داشت که حرفی نزند.... دوباره پرسید نمی شود کاری کرد؟ آقای موسوی گفت: التقاط مدیر کل دارد، باید با خودشان صحبت کنید. من گفتم حاج آقا ( دری نحف آبادی) مساله حاج حمید جدی است. روز گذشته حدود ساعت ۱۶:۳۰ تا ساعت ۱۹ با من حرف می زد موضوع را بسیار دست بالا گرفته. نظرش این است که کودتایی در کار است. آقای درّی گفت: همین جا نشسته بود و همین حرف را زد که بهش گفتم دیگر این حرف را نزن. من ادامه دادم بعد از مختاری که نیروی تئوریک کانون بود و پوینده که سازمانگر آنان محسوب می شد شیرین عبادی که وکیل یزدی،سحابی و پیمان است و نیز خودش از اعضای برجسته کانون است در برنامه کار بعدی داریم و در نظر داریم با اسلحه او را بزنیم. وزیر(دری نجف آبادی) اظهار داشت. اینها که کشته شدند آدمهای معروفی نبودند، بعد هم قرار بود یک بمبی بر سرشان زده بشه، یک رگباری به آنها ببندیم. مرگ یکبار شیون یکبار و تمام شود... ».

واقعیت این است که ما با یک سیستم جنایتکار رو به رو هستیم و نه اعمال خودسرانه این یا آن فرد. ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی، معروف به شاهد "C" در دادگاه میکونوس، در اعترافات خود از جمله چنین می گوید:

« ... پیش از تأسیس واواک در سپتامبر- اکتبر ۱۹۸۵ یک سری باصطلاح گروههای بی نامی وجود داشتند که ترورهای خارج از کشور را اجرا می کردند و تصمیمات خود را تنها با خمینی در میان می گذاشتند و او بایستی آنها را تأیید می کرد. بدون تأیید خمینی عملیات انجام نمی گرفت... پس از تأسیس واواک این گروه ها تحت نام "شورای عملیات ویژه" زیر نظر مستقیم وزیر اطلاعات و امنیت سازماندهی شدند... پس از آنکه در سال ۱۹۸۹ سید علی خامنه ای رهبر نظام شد شورایی تحت نام "شورای امور ویژه" تأسیس شد که برفراز حکومت و دولت قرار دارد. وظیفه این "شورا..." تصمیم گیری در تمام امور مهم، یعنی در باره اموری است که خارج از حوزه اختیارات و وظائف ادارات دولتی است، زیرا در آنجا همواره رعایت جنبه های قضائی- دینی تصمیمات لازم است... اتخاذ تصمیم (در "شورا... ") تنها مربوط به قتل دگراندیشان نمی شود، بل برای مثال شامل بستن دفتر نهضت آزادی (بازرگان) هم شد که درحوزه اختیارات ویژه وزارت کشور بود... تصمیمات "شورا..." نوعی تعیین وظیفه برای دولت است که هم مجلس وهم دولت باید به آنها توجه کنند. "شورا..." دارای اعضاء ثابت و متغیر است. غیر ثابت ها با توجه به موضوع مورد بررسی فراخوانده می شوند. زمانی که در کمیته موضوع یک قتل مطرح می شود، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری برسد و بدون دستور او هیچکس اجازه اقدام ندارد. اعضاء ثابت "شورای امور ویژه" عبارتند از:

  • · رهبر مذهبی نظام یا نماینده اش (در آن زمان) حجازی
  • · رئیس جمهور یا پسرش (در ن زمان) محسن (هاشمی رفسنجانی)، به عنوان نماینده او.
  • · در جلسات عادی "شورا..." معمولاً رهبر یا رئیس جمهور شخصاً حضور ندارند.
  • · مسئول امورسیاست خارجی، که ضرورتاً خود وزیر امور خارجه نیست، اما پس ازشروع کار رهبر (خامنه ای) همان وزیر امور خارجه،(در آن زمان) ولایتی، است.
  • · وزیر اطلاعات و امنیت کشور، ( در آن زمان)علی فلاحیان
  • · اولین وزیر واواک، ریشهری، که اکنون (در آن زمان) مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر واز افراد محرم او است که برای دفتر رهبر فعالیتهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دهد.
  • · محسن رضائی، (در آن زمان) فرمانده سپاه پاسداران
  • · سپهبد رضا سیف اللهی، (در آن زمان) رئیس نیروهای انتظامی
  • · آیت الله خزعلی، عضو شورای نگهبان و مسئول امور مذهبی شورا...» (۲).

مهرداد عالیخانی عامل وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا. در بازجوئی ها و با دستخط خود با دقت بسیار زیاد تمام جزئیات مربوط به قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را تشریح و توصیف می کند و صریح و آشکار می گوید که تمام اقدامات با دستور بسیار روشن وزیر اطلاعات وقت آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی انجام گرفته اند و هیچگونه "خودسری" از سوی هیچ یک از"سربازان گمنام امام زمان"، یا عاملان و"قصابان" با نام و نشان ولی امر وجود نداشته است. باز بنابر اعترافات او(که قرار نبوده است به بیرون درز کند) وزیر حتا خواهان قتل عام و یکباره اعضای کانون نویسندگان ایران می شود تا به قول او "مرگ یکبار و شیون یکبار" باشد. علت اینکه اینکار انجام نمی گیرد، اعتراضات وسیع و گسترده در درون و بیرون نسبت به این جنایات بوده است. پرونده "قتل های زنجیره ای" به مراتب گسترده تر از اعترافات تکاندهنده عالیخانی است، تنها مشتی از خروار است که زمانی رو خواهد شد، دیر یا زود. آقای وزیر اطلاعات، آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی، که وزیر پیشنهادی و مورد پذیرش رهبر بوده است، پس از پایان دوره وزارتش، با وجود تمام مدارک لازم وغیرقابل انکار در آمریت او در چنین جنایات هولناکی، بدون هیچ مشکلی ازغربال "استصواب" شورای نگهبان (نماینگان منتخب و منتصب مستقیم وغیرمستقیم رهبر) به سلامت عبور می کند و کاندیدا برای عضویت در شورای خبرگان رهبری می شود، و رای می آورد. او اکنون مانند بسیاری دیگر از جنایتکاران حرفه ای مانند آیت الله ابراهیم رییسی (رییس قوه قضایی، یکی از عاملان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷)، حجت الاسلام علی فلاحیان (چند دوره عضو شورای خبرگان رهبری و افتخار به کشتار مخالفان، دو حکم دستگیری بیناالمللی در رابطه با کشتار مخافان در برلین و بمبگذاری در بوینس آیرس)، مصطفی پور محمدی (اولین وزیر دادگستری دولت اصلاحات روحانی و از عاملان کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷) و... در بالاترین مقامات و مناصب این نظام است. اگر چنین سیستمی یک سیستم جنایتکار نیست، پس چیست؟

بخش نخست این نوشتار:
[دست‌های خون‌آلود یک فقیه دروغگو، پرویز دستمالچی (ویژه خبرنامه گویا)]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و زیر نویسها:

۱- مرز پرگهر افشا می کند: اعترافات مهرداد عالیخانی. برگزیده پرونده قتلهای حکومتی، بخش پنجم، اظهارات مهرداد عالیخانی در زمینه نقش خود و دیگران در قتلهای حکومتی (زنجیره ای) پاییز ۱۳۷۷ خورشیدی.

۲- برگرفته از متن بازجویی های مقام امنیتی فراری ج.ا.ا.، ابولقاسم (فرهاد) مصباحی، معروف به شاهد "C" در دادگاه میکونوس، توسط دادستانی مسئول پرونده، مورخ ۲۵/۹/۱۹۹۶، ۲۶/۹/۱۹۹۶ و ۱۲/۱۲/۱۹۹۶، که در شهر مکنهایم (Meckenheim)، به شماره پرونده 2bJs295/95-8 انجام گرفته اند.

d1.jpg

مهرداد علیخانی در مراسم ختم همسر حجت الاسلام علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه

d2.jpg

سیستم جنایتکار: حجت الاسلام دری نجف آبادی در کنار مصطفی پور محمدی (کشتار زندانیان سیاسی)،

وزیر کشور احمدی نژاد و وزیر دادگستری روحانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy