اخیرا عباس سلیمی نمین در یک مصاحبه ادعا کرده که فریدون فرخزاد قبل از درخواست بازگشت به ایران با او تماس تلفنی گرفته و عنوان کرده که برای تبری جستن از سازمان مجاهدین قصد بازگشت به ایران دارد.
او از این موضوع نتیجه گرفته که برخلاف تصور عمومی از اینکه فریدون فرخزاد را عوامل جمهوری اسلامی به قتل رساندهاند، شبهه قتل او توسط سازمان مجاهدین خلق مطرح است.
از ادعا تا واقعیت
من در پرونده معروف به قتلهای زنجیرهای وکالت خانواده شادروانان پروانه و داریوش فروهر را به عهده داشتم. هنگامی که پرونده در مرحله بازپرسی بود، روزی دوست قدیمی من پوران فرخزاد به دفتر وکالتم آمد و خواهش کرد در مورد پرونده قتل برادرش فریدون فرخزاد وکالت او را به عهده بگیرم و شکایت کنم.
از او پرسیدم چرا اینقدر دیر به فکر افتادید؟ جواب داد که قبلا اصلا فکر نمیکردیم در مورد قتلهایی که ماموران حکومتی مرتکب میشوند اصلا بشود پروندهای تشکیل داد. اما حالا که میبینم تو به عنوان وکیل خانواده مقتولین داری عمل میکنی و پروندهها هم بازپرسی میشود، من هم دلگرم شدم و فکر کردم شاید بشود قاتل فریدون را هم پیدا و مجازات کنیم.
او سپس به شرح زندگی فریدون و روزهای آخر زندگی او پرداخت و گفت که فریدون بعد از رفتن از ایران اول به امریکا رفت. اما شرایط اجتماعی آنجا با روحیهاش سازگار نبود، از بسیاری از مسائل گلهمند بود و نتوانست آنجا را تحمل کند برای همین آمد به آلمان.
پوران توضیح داد که فریدون مخالف رژیم جمهوری اسلامی بود و از هر فرصتی هم برای بیان عقایدش استفاده میکرد. اما پس از چند سال مادرم بهسختی مریض شد. فریدون که عاشقانه مادرمان را دوست داشت بیتاب آمدن نزد مادر و دیدار او و خانواده بود.
در تماسهای تلفنی به من گفت که به سفارت جمهوری اسلامی ایران در آلمان مراجعه کرده و با توضیح بیماری مادرش و اینکه آرزو دارد قبل از مرگ او را ببیند درخواست گذرنامه کرده و می خواهد به ایران برگردد.
به گفته پوران در سفارت برای بازگشت برادرش به ایران یک شرط گذاشته بودند، اینکه باید تعهد کنی که در ایران حق آواز خواندن و کنسرت برگزار کردن و کار موسیقی نداری. فریدون پای تلفن با گریه می گفت که از قبل هم میدانستم که نمیتوانم با بازگشت در ایران فعالیت هنری داشته باشم. اما دادن تعهد یک چیز دیگر است و مثل این است که من خودم سنگ قبرم را سفارش بدهم. من هنرمندم و کنار گذاشتن موسیقی برایم خیلی سخت است. ضمن اینکه به هر حال نیاز به پول هم خواهم داشت. اما با وجود همه اینها برای دیدن مادرم این شرط را پذیرفتهام.
اما مهمترین قسمت صحبت پوران این بود که :«فریدون اضافه کرد که قرار است کسی از طرف سفارت با من تماس بگیرد و ترتیب تحویل مدارک و دادن پاسپورت را بدهد. گفتند تو برو ما با تو تماس می گیریم. و تقریبا دو هفته بعد با فریدون تماس گرفته و گفته بودند که کسی میآید به شهرت و با تو دیدار میکند.»
پوران گفت من گفتم فریدون مراقب باش، اینها یک وقت بلایی سرت نیاورند. اما فریدون گفت نه بابا، اگر قرار بود بلایی سرم بیاورند وقتی من میکروفون دستم بود و این همه علیهشان حرف میزدم کاری میکردند. حالا که دیگه خودم گفتهام حتی آواز هم نمیخوانم چرا باید آزارم دهند!
فریدون روز قبل از همین دیدار به خواهرش پوران گفته بود «فردا اینها میآیند و گفتهاند چون تو آدم معروفی هستی و در سفارت ممکن است خیلی موضوع مورد توجه قرار بگیرد و جلب توجه کند، جنبه خوبی نه برای تو و نه برای سفارت دارد و برای همین فریدون هم قبول کرده بود که آنها را به صورت خصوصی ببیند». پوران می گفت او خیلی خوشحال بود و میگفت که به محض اینکه پاسپورتم را بگیرم هر چیزی را ول میکنم و میآیم که دستهای مادرم را ببوسم.
من بعد از شنیدم این داستان به خانم پوران فرخزاد گفتم طبق قوانین کیفری ایران اولیاء دم بایستی وکالت بدهند. در این پرونده هم مادر شما ولی دم است. بهتر است به مادر بگویی وکالتنامه را امضا کنند و به من این امکان را بدهند که پرونده را دنبال کنم و بروم جلو.
تقریبا دو هفته بعد بود که پوران تلفن زد و گفت که بیا خودت با مادر صحبت کن.
خانمی که صدای لرزانش نشان میداد هم سالخورده است و هم بیمار، ساده و صریح گفت: من شکایت نمیکنم. دوبار داغ دو فرزندم را دیدهام. نمیخواهم داغ سومی را هم ببینم. برای همین حاضر به دادن وکالت نیستم. چون میدانم در جمهوری اسلامی این پرونده به عدالت نخواهد رسید. میترسم با دادن وکالت و طرح شکایت نه فقط به نتیجه نرسیم که من داغ بچه سومم را هم ببینم. ضمن اینکه مطمئن باش همه این کارها بیفایده است.
گفتم خانم فرخزاد چرا بیفایده؟. ببینید الان پرونده قتل فروهرها در جریان است و در مرحله بازپرسی است. طرح شکایت میتواند مسائلی را باز کند. حتی اگر اینهایی که الان در زندانند (تیم امنیتیهای متهم به ارتکاب قتلهای زنجیرهای) ممکن است الزاما فریدون را هم نکشته باشند، اما طرح شکایت خودش مهم است برای شروع پیگیری و ... فریدون هم آدم معروف و محبوبی بود...
اما جواب خانم فرخزاد این بود که «من به خوشبینی تو و پوران نیستم و حاضر نیستم روی جان بچههایم ریسک کنم. من دیگر رفتنیام و چیزی از عمرم باقی نمامنده اما نمیخواهم و تحمل این را ندارم که بچه دیگرم را با این شکایت به خطر بیندازم.»
حال او طوری بود که نمیتوانستم با او محاجه کنم و دلیل بیاورم که شکایت کردن خیلی هم بیفایده نیست.
آن زمان واقعا فکر میکردم امکان اجرای عدالت وجود دارد. هنوز اوایل پرونده بود و امیدوار بودیم که ممکن است اتفاقی بیفتد و قاتلین همگی شناسایی شده و به سزای اعمالشان برسند.
به همین دلیل با وجود مخالفت مادر، پوران علاقمند به تعقیب پرونده بود و به من گفت بدون اینکه به مادر بگویی ببین میشود که با درخواست من طرح شکایت کنی؟
من هم بر حسب خواست او رفتم جلو که با بازپرس صحبت کردم که شکایت دیگری تنظیم کنیم. اما همانطور که مادر پوران حدس میزد درخواست حتی به تشکیل پرونده هم نرسید. چون از من وکالت را قبول نکردند و از طرفی آنقدر بهانه آوردند و مساله را پیچاندند که این پرونده مربوط به چهار قتل است و باید طرح شکایت چنان شود و چنان باشد که عملا به در بسته خوردیم.
از بیان این خاطره فقط میخواهم بگویم که رفع اتهام از عوامل جمهوری اسلامی در ارتکاب قتل یک هنرمند در خارج از کشور با استناد به نواری که وجود خارجی ندارد و تلفنی که نشانی از آن نیست، در حد یک ادعا است.
شنیده من به عنوان یک شاهد به نقل از خواهر او این است که تنها دلیل آمدن فریدون فرخزاد به ایران دلایل شخصی و وابستگی خانوادگی و عاطفی او بود. اگر او میخواست به ایران برگردد صرفا برای بودن کنار مادر بیمارش بود و میخواست پیش از مرگ کنار او باشد.
ادعای بیسند
من نمیتوانم ادعا کنم کسانی که فریدون فرخزاد را کشتهاند قطعا از سفارت ایران بودند یا نه، چون سندی برای این ادعا ندارم. ولی میتوانم از خواهرش نقل کنم که او روز قبل از مرگش به پوران گفته بود که قرار است از طرف سفارت به خانه ما بیایند و قرار ملاقات داریم. بنابراین همانطور که سندی محکمه پسند در دست نیست که نشان دهد قرار ملاقات با ماموران سفارت دلیل بر وارد کردن اتهام قتل به آنهاست، آقای عباس سلیمی نمین هم نمیتواند بر اساس ادعای نوار ضبط شدهای که وجود ندارد، مسایلی را به این هنرمند فوت شده نسبت دهد که یک ادعا و سوء استفاده سیاسی است.
زندگی هنرمندان تبعیدی مثل فریدون فرخزاد یا هایده و دیگرانی که اگر در ایران میماندند یا باید تقاص محبوبیت و هنرشان را پس میدادند یا برای همیشه خفه میشدند، به قدر کافی ستمی بزرگ است. اگر هنرمندی به دلایل فشارهای روحی و عاطفی حاضر به پذیرفتن سختی سکوت و عذاب تحمل این محرومیت شد، به قدر کافی بار رنج عظیم استبداد به او تحمیل شده است و نیازی نیست تا با وارد کردن اتهام تواب بودن یا افشاگری علیه دیگران، واقعیت را وارونه جلوه دهید یا جمهوری اسلامی را از اتهام قتل برهانید. آنهم نسبت به هنرمندی که همه عمرش را برای تغییر و برملا کردن ماهیت ستمگر آن حکومت گذرانده بود.
پرونده قتلهای سیاسی آنقدر سیاه هست، که اگر روزی پردهها کنار برود، دلایل کافی برای روسیاهی این حکومت خونخوار وجود دارد. تا آن زمان اگر سندی برای اثبات حرفتان ندارید سکوت، فضیلت است.