عبدالله مومنی، فعال اصلاحطلب نوشت:
یکی از مناقشهبرانگیزترین نقاط کارنامه دفتر تحکیم وحدت طیف علامه در دو دهه اخیر، موضوع بیانیهای در تحلیل حمله آمریکا به عراق در نوروز سال ۱۳۸۲ و سقوط صدامحسین در عرض چند هفته بوده است. این بیانیه مطول تحلیلی که توسط انجمنهای اسلامی دانشجویان ۲۴ دانشگاه کشور که عضو دفتر تحکیم بودند رسید، پیرامون تحولات عراق و منطقه بود. اگرچه تیتر اصلی بیانیه این بود که "بگذارید تا این وطن دوباره وطن شود" اما در آن زمان به "بیانیه بهار" بغداد موسوم شد و تاکنون نیز تحت همین عنوان نقد میشود.
تحلیل مفاد ارائهشده در این بیانیه همیشه در این سالها دمدستترین مورد برای منتقدان کارنامه دفتر تحکیم وحدت در دهه 80 بوده است. مدعای اصلی منتقدان این است که در این بیانیه دفتر تحکیم وحدت ضمن استقبال و تایید حمله آمریکا به عراق، غیرمستقیم وضعیت مشابهی را برای ایران آرزو کرده و آن را توجیه اخلاقی کرده است. منتقدان بهار بغداد به چند دسته تقسیم میشوند. گروهی از ایشان از اصحاب قدرت هستند که نه تنها با این بیانیه، بلکه با تمامی نظرات وکارنامه دفتر تحکیم وحدت در سالهای اخیر مخالف هستند و نقدشان از این زاویه دریچهای برای رسیدن به یک فصل مشترک نمیگشاید. گروه دیگری از منتقدان بهار بغداد رقبای صنفی و سیاسی دفتر تحکیم وحدت در دانشگاهها، با اعتقادات سوسیالیستی و چپ هستند که با توجه به مرکزیت موضوع ضدیت با امپریالیسم آمریکا و مخالفت با مفاهیمی همچون نظم جهانی، این بیانیه را به عنوان مستمسکی در انتساب دفتر تحکیم وحدت به هواداری بیحساب و کتاب از امپریالیسم نقد میکنند. فاصله معنادار دفتر تحکیم وحدت در حوزه تئوری و عمل با این منتقدان هم گفتوگو در اینباره را فاقد نتیجهبخشی روشن نموده است؛ اما دسته سوم منتقدان بهار بغداد متحدان و همجبههایهای جنبش دانشجویی یعنی اصلاحطلبان هستند که به فراخور گذشته نقد این بیانیه را در دستور کار قرار دادهاند.
من بهعنوان یکی از موثرین در صدور بیانیه بهار بغداد به دنبال توجیه یا تایید مفاد آن نیستم و قبل از هرنوع ورود به محتوا، برای اینکه مخاطب شبهه غلتیدن به چاله توجیهگری را احساس نکند، به صراحت میگویم که بیانیه بهار بغداد و بخشی از مفاد آن و تحلیل کلی برخاسته از این بیانیه در مجموع اقدامی اشتباه و خارج از مسیر کلی جنبش دانشجویی بوده و اگر امروز به نوروز ۸۲ بازگردم، نهتنها با صدور چنین بیانیهای همدل و همراه نخواهم بود، بلکه در برابر آن خواهم ایستاد. اما معتقدم بهار بغداد تاثیر جدی در کنش دفترتحکیم وحدت در دهه ۸۰ نداشته است و بیش از حد ممکن به آن پرداخته شده؛ آنهم توسط مخالفان. بعضا کمانصافی است که این بیانیه را چماقی برای کوبیدن بر سر فعالان هزینهپرداز جنبش دانشجویی کردهاند.
در این خصوص ما با درسآموزی از تاریخ کشورمان که هنگام حمله اعراب به ایران در دوره ساسانی و هنگام حمله افغانها به ایران در دوره صفویه، ظلم بیحساب و کتاب حاکمان بر مردم و شکاف عمیق میان حکومت و ملت باعث شد مقاومت جدی در برابر حمله خارجی صورت نگیرد را مبنای تحلیل تاریخی قرار داده بودیم. اگرچه از ذکر این موارد تاریخی در بیانیه به دلیل مطول شدن پرهیز داشتیم. نمونه معاصر این وضعیت حمله متفقین به ایران در جنگ جهانی دوم و برانداختن دیکتاتوری رضاشاه است. رضاشاه با یکدستسازی حکومت و ممتنع ساختن هرنوع امکان اصلاح و بیاعتبار ساختن نهادهای برآمده از انقلاب مشروطه یعنی پارلمان و دولت، وضعیتی را بهوجود آورد که در هنگام حمله شوروی و انگلستان نه تنها مردم تلاشی برای مقاومت در برابر اجنبی نکردند، بلکه از رفتن مستبد داخلی خوشحال بودند. این مثال تاریخی همواره به حاکمان اقتدارگرا یادآوری شده است. مثلا آیتالله خمینی در دوران مبارزه با حکومت پهلوی در سخنان صریحی موضوع خوشحالی مردم از حمله خارجی برای برانداختن رضا شاه مستبد را به فرزندش گوشزد کرد: «ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم، دست از این اعمال و رویه بردار، من نمیخواهم تو مثل پدرت بشوی. شما ملت ایران به یاد دارید، پیرمردها، 40 سالهها حتی 30 سالههایتان نیز یاد دارند که در جنگ دوم جهانی سه دولت اجنبی به ما حمله کردند، شوروی و انگلستان و آمریکا به ایران ریخته مملکت ما را قبضه کردند اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می داند مردم خوشحال بودند که پهلوی رفت! من نمیخواهم تو این طور باشی، من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو.»
موضوع شیوه ایستادگی در برابر دشمن خارجی در ادبیات امروزین جریان اصلاحات نیز همواره وجود داشته است. بعد از روی کار آمدن ترامپ و افزایش افسارگسیخته تهدیدات علیه کشورمان و اعمال تحریمها و فشارهای ظالمانه به ایران، همواره لب لباب کلام اصلاحطلبان این بوده که راهحل بیاثر ساختن فشار دشمن خارجی، وحدت ملی در داخل آن هم از طریق رعایت حقوق مصرح ملت است. بنابراین از این منظر و در این بخش بیانیه بهار بغداد نه تنها نقطهای قابل مذمتی نیست، بلکه چنین تحلیلی که حاکمیت حقوق مردم را به رسمیت بشناسد تا در مواقع بحران دلگرم به حمایت مردمی باشد و یا اینکه در نتیجه تن دادن به سطحی از اصلاحات که متضمن حقوق مردم باشد تحلیل منطقی و قابل دفاعی است. یادآوری به رسمیت شناختن حقوق مردم و تن دادن به قواعد حقوق بشری و دموکراتیک برای مقابله با هرگونه بحرانی که مخالفین خارجی به دنبال ایجاد آن هستند، مسئلهای پراهمیتی است که نمونههای تاریخی قابل اتکایی نیز در این خصوص وجود دارد.
اما موضوع اصلی که بیانیه بهار بغداد را دچار مشکل میکند و انتقادها بدان را وارد میسازد و بسیار هم انتقادهای وارده را جدی میدانم و موضوع بیان شده را قابل نقد، تحلیلی است که دانشجویان درباره مقوله جنگ، و مفید بودن آن ارائه میکنند. دانشجویان با مقایسه دههها ظلم و جنایت صدام، حمله آمریکا برای براندازی او را بسیار کمهزینه از آن چند دهه توصیف میکنند. در حالی که این سخن از روی خاماندیشی و کمتجربگی ما بود و نیز تجویز جنگ ولو در برابر استبداد داخلی در تعارض با مشی صلحطلبی و مقابله با انواع و اشکال خشونتطلبی در هر لباسی که با مواضع و روند فعالیتهای دانشجویی نیز در تعارض آشکار و بنیادین بوده است و نمیتوان برای امر مذموم استبداد داخلی و رهایی از وضعیت شرایط استبدادزده به امری منفیتر و غیرقابل دفاعتر از آن یعنی خشونت را تجویز و تئوریزه نمود. از سال ۱۳۸۲ تاکنون هزاران نفر از مردم عراق در نتیجه آتشی که به دنبال حمله آمریکا به این کشور افروخته شد، از میان رفتهاند. در بهار بغداد عباراتی هست که جنگ و مآلا خشونت را به عنوان یک راهحل برای رسیدن به وضعیت بهتر تجویز کرده است که اساسا این نگرش را باید ناشی از عصبانیت و طاق آمدن صبر کم جوانی و خاماندیشی و عدم نگرش عمیق قلمداد نمود.
این به باور من مهمترین و بزرگترین ایراد وارده به این بیانیه است. خشونت مقدمه صلح نیست و کاربرد چنین تحلیلی از سوی دانشجویان شایسته ملامت و نقد است. اما باید توجه داشت که در دهه 80، تاکید بر مبارزات مسالمتآمیز و خشونتپرهیز و تلاش برای رواج رواداری و تساهل و برقراری ارتباط میان گروههای مختلف مدنی و سیاسی محذوف با جامعه، اصلیترین شاخصههای گفتمان دانشجویی بوده است و طبیعتا موضع تجویز خشونت را میتوان بیش از هر موضوعی در تعارض با پرنسیبها و اصول و محکمات جریان دانشجویی دانست.
بنابراین دالان گفتمانی که دانشجویان تحکیموحدتی در آن قدم میزدند و دستگاه تحلیلی که به کمک آن فعالیت مدنی خود را پیش میبرند، فاقد عنصر تایید و تجویز خشونت بود. دانشجویان در هیچ کدام از فعالیتهای مدنی و سیاسی خود روی به خشونت نیاوردند و همواره بر مبارزه مسالمتآمیز تاکید داشتند پس، باور به خشونت و جنگ به عنوان راهحل رسیدن به صلح در تئوری و پراتیک آنها جای نداشت. بنابراین کاربرد چنین عباراتی در بیانیه بهار بغداد میزان فاصله بالای آن را از دستگاه فکری دانشجویان نشان داده و این عبارات را باید ناشی از غلبه فضای احساسی و فشارها و افزایش محدودیتها و خشونت بر فعلان دانشجویی دانست.
مضاف بر اینکه طبیعتا نیروی ملی باید نگاهش بر استواری و پایداری دموکراسی از طریق درونزا بودن روند تغییرات دموکراتیک با اتکاء بر بدنه اجتماعی داخل کشور و براساس ظرفیتهای دموکراتیک موجود در داخل ساختار سیاسی باید باشد و هر نگرشی که بخواهد با تکیه بر عوامل بیرونی به دنبال تحقق دموکراسی و گذار دموکراتیک باشد جدای از وجه استقلال و تمامیت ارضی کشور و تحقیر ناشی از روند تغییرات مبتنی بر زور نظامی و حمایت خارجی که جدای از تعارض با اصول بنیادین استقلال و تمامیت ارضی کشور که خط قرمز هر نیروی ملی و وطنپرست باید باشد، نیز نمیتوان با اتکاء به تغییرات ناشی از حمله و فشار خارجی تغییر پایداری را برای کشور به وجود آورد و این گونه تغییرات ناپایدار خواهد ماند؛ اساسا تغییراتی که براساس حمایت خارجی باشد نمیتواند پایدار باشد و در عین حال چون فاقد مشارکتطلبی و حضور مدنی و دموکراتیک نیروهای مدنی مدافع دموکراسی در داخل است و در طی طریق روند تغییر در مناسبات قدرت سیاسی به نفع دموکراسی از طریق مبارزات مدنی اهتمامی صورت نگرفته است، و تجربه مدنی و ممارست دموکراتیک شهروندان را نیز به همراه نداشته و هیچ دستاورد نهادی مبنی بر ایجاد نهادهای مدافع دموکراسی به همراه نداشته و اساسا در نتیجه تلاش و پیگیری دموکراسیجویان داخل تغییرات به وجود نیامده مفید نیز نخواهد بود چرا که قدرت خارجی بهوجودآورنده دموکراسی خود باید محافظت از دموکراسی را برعهده گیرد. علاوه بر همه این موارد اگر به متن این بیانیه مراجعه کنید میبینید که دانشجویان تحلیلهای مفصلی درباره وضعیت منطقه جهان و عراق ارائه کردهاند که به نظر میآید نه تنها این بیانیه بلکه با توجه به فقدان تخصص ما درباره سیاست خارجی بسیاری از موضع گیریهای ما درباره تحلیل شرایط جهانی و منطقهای نیز بلاوجه بوده است. این البته ناشی از ورود دانشجویان به حیطههایی بود که فاقد بضاعت تحلیلی لازم در آن بودند و از این منظر نیز باید به ما نقد وارد کرد و از موضع خود انتقادی ورود به مسایل غیر مطلع و فاقد دانش تخصصی را درست ارزیابی نمیکنیم.
بهرغم اینها باید پذیرفت که دانشجویان به خصوص تهیهکنندگان متن بیانیه بهار بغداد در دو دهه اخیر عملا و با عملکرد خویش، از برخی فرازهای این بیانیه که از آن بوی تجویز خشونت یا دخالت خارجی به مشام میرسد تبری جستهاند. دوستان عزیزم که در جریان بیانیه بهار بغداد بودند و حتی در تدوین آن نقش داشتند در دو دهه اخیر از فعالان خوشنام حاضر در تشکلهای سیاسی کشور و فعالان پیشرو در حرکت اصلاحطلبی بودهاند، که همواره وزنهای در جهت تقویت تغییرات سیاسی درونزا و تلاش برای حرکت بر مدار عقلانیت بوده است. دیگر موثرین از جمله حقیر نیز همواره در دو دهه اخیر بر مدار فعالیت سیاسی درونزا حرکت کردهایم و در این راه هزینه سالها زندان را متحمل شدهایم و در این موضوع که عرق ملی و تعلق به ایران و تمامیت ارضی کشور و مداخله با هر گونه مداخله خارجی و در یک کلمه «ایران» برایمان خط قرمز غیر قابل عدول و حیثیت و شرف و افتخار ماست.
جنبش دانشجویی ایران از این دست افراط و تفریطها در کارنامه خود زیاد داشته است. امروز برخی از موثرترین و خوشنامترین و هزینهدادهترین نیروهای جریان اصلاحات از میان طراحان و مجریان اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ هستند. این درست که این طراحان در آن سال آغازگر و توجیهگر یک سیاسی خارجی همراه با ماجراجویی و تقابل با آمریکا بودند اما امروز نظرات و کنش ایشان عملا ۱۸۰ درجه با سخنان سال ۱۳۵۸ فاصله دارد و این نشان میدهد که این برادران عزیز اگر حتی به لسان اشتباه بودن این حرکت خود را نپذیرند، با عملکردشان این اشتباه را قبول کردهاند و یا بعضا این حرکت را در ظرف زمانی و تحلیلی خاص آن مقطع قابل دفاع ارزیابی مینمایند. ما موثرین در بیانیه بهار بغداد البته هم به لسان و هم در عملکرد تلاش کردهایم نقاط منفی تحلیلی مستتر در سطور این بیانیه را با فعالیت درونزای خویش در عرصه سیاسی بیاثر سازیم و از این رو ضمن بازخوانی بیانیه بر نقاط منفی تحلیلی آن تاکید داریم و بر این باوریم که راه رشد و آگاهی جامعه و پیشرفت کشور در وانهادن کلیه کنشها و عملکردهای جریانات مختلف در وادی نقد با هدف جلوگیری از تکرار خطا در آینده است نه با هدف مچگیری و بازخواست و سرزنش و ملامت .