Friday, Aug 21, 2020

صفحه نخست » از امنیت که می‌گوییم، از چه‌چیز حرف می‌زنیم؟

radiozamane21.jpgرادیو زمانه - بازی خورده‌ایم. این همه سال مدام از «امنیت» شنیده‌ایم و از نیروهایی که در خدمت «امنیت ما»، «امنیت ملی» و «امنیت مرزها» بوده‌اند، حال آن‌که معلوم نیست که این نیروها در واقع به چه کاری مشغول بوده‌اند. فریبِ کلمات را خورده‌ایم. اصلاً روشن نیست که وقتی از «امنیت» سخن به میان می‌آید، دقیقاً چه‌چیز مد نظر است؟ چه‌چیز «امن» می‌شود؟ از چه مسیری؟ و برای چه کسانی؟ حتا خیلی روشن نیست که نیروهای امنیت‌آفرین چه‌کسانی هستند. این که مختصات‌شان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد نیز، خود حس ناامنی برمی‌انگیزد.

بسیاری از کسانی که گیر نیروهای به‌اصطلاح «امنیتی» می‌افتند، از عده‌ای لباس‌شخصی یاد می‌کنند که بدون جلب توجه دیگران، در حین راه‌رفتن در خیابان بهشان نزدیک شده‌اند و به داخل اتومبیلی دعوت‌شان کرده‌اند، بی آن که راه فراری داشته باشند. یا مثلاً یک فعال دانشجویی را کشانده‌اند حراست دانشگاه و از آن‌جا به بعد «پلیس امنیت» گیرش انداخته و برده. در بسیاری موارد دیگر هم در روندی که کمترین قرابتی با مفهوم «امن» و «ایمن» پیدا نمی‌کند، نیروهای امنیتی یا نیروهایی که به هر حال مدعی حفاظت از امنیت مردم بوده‌اند، ریخته‌اند در «حریم امنِ» خانه‌ی کسی و خودش، لپ‌تاپ و دیگر وسایل‌ شخصی‌اش را ضبط کرده‌اند. در واقع هر آن‌چه نامِ نامیِ «امنیت» را در گفتارهای حکومتی یدک می‌کشد، با ترس، ناامنی، سرکشی به شخصی‌ترین حریم‌های زندگی‌ شهروندان، سلب آسایش خاطر و ایمنی و در نهایت سلب آزادی قرین بوده است.

نزدیک‌شدن یک نیروی امنیتی به شما به این معنی است که وقفه‌ای کوتاه یا بلند در زندگیِ کمابیش امن شما در انتظارتان است. یعنی از آن لحظه به بعد حس آرامش و امنیت به چیزی تمام‌لوکس بدل خواهد شد و حتا اگر به حال خودتان رها شوید یا از دست‌شان خلاص شوید، ترومای درگیری با نیروهای امنیتی، فشار برای دادن اطلاعات شخصی خودتان و نزدیکان‌تان به آن‌ها و تجربه‌ی کوتاه یا بلند زندان به‌راحتی گریبان‌تان را رها نمی‌کند. دیگر آن که زان‌پس این خیال باقی خواهد بود، که ممکن است به تلفن و اطلاعات شما دسترسی داشته باشند و شما را به تنوعی از اشکال بپایند.

مطالب بیشتر در سایت رادیو زمانه

به‌عبارتی یک تماس با امنیتی‌ها کافی است تا حس امنیت از زندگی رخت بربندد. و این‌جا می‌توان از نو این پرسش را تکرار کرد که این نیروها کدام «امنیت» را برقرار می‌کنند؟ اگر امنیتِ مردم جامعه را تامین نمی‌کنند، پس امنیت چه‌کسی را تامین می‌کنند؟

این‌طور به نظر می‌رسد که تحت مفهوم «امنیت» تنها ایمنی عده‌ی اندکی که احتمالاً ساختار نظام و قوای موجود و خودِ نیروهای نظامی و امنیتی را شکل می‌دهند، مد نظر است. یعنی جامعه‌ای که بناست امنیت‌اش تامین شود، به‌واقع «جامعه» نیست. گروهی کوچک است از افراد قدرتمند با منافع مشترک که روز‌به‌روز کوچک‌تر شده و جز عده‌ای از نیروهای سیاسی، اقتصادی یا امنیتی همین نظام شامل کسِ دیگری نمی‌شود. امنیت شهروندان معمولی صرفاً تا جایی قابل تامین بوده که در میان خط‌کشی‌های دقیق مشخص‌شده‌‌ای که خود ایشان در تعیین و تغییرشان نقش چندانی ندارند، راه بروند و منافع‌شان با منافع عده‌ی قلیلی که در قدرت‌اند، درگیر نشود.

«حفظ امنیت» در‌واقع نامی دیگر برای «حفظ قدرت به هر قیمت» است. این قدرت البته اشکال بسیار مختلفی دارد. در وضعیت کنونی با چشم غیرمسلح می‌بینیم که چطور قدرت اقتصادی و سیاسی درهم‌تنیده‌اند. این‌طور می‌شود که اسدبیگی‌ها می‌توانند با سوءاستفاده از موقعیت اقتصادی‌شان از نپرداختن حقوق کارگران به‌عنوان ابزاری سیاسی برای فشار آوردن به دستگاه قضایی استفاده کنند، بی آنکه ساختار سیاسی حاکم از پس‌شان بربیاید. همزمان اینکه از حرکت آن‌ها و ناامن‌سازی زیست چندهزار کارگر تحت فشار اقتصادی، هیچ‌گونه تعبیر امنیتی ارایه نمی‌شود و قدرتمندان اقتصادی‌ـ‌سیاسی می‌توانند تحت پوشش امنیتی نظام قرار بگیرند.

در اشاره به پرسش ابتدای متن، از دید کمتر کسی پنهان است که صاحبان قدرت اقتصادی و به‌تبع آن سیاسی، آن کسانی هستند که تامین امنیت‌شان برای نظام اهمیت دارد. یک‌قدم اگر به عقب برداریم، خودِ همین بدل‌شدن به صاحبان قدرت اقتصادی در ساختاری که فساد در زیرین‌ترین لایه‌هایش هم ریشه دوانده، بدون زدوبندهای سیاسی‌ پیشینی ممکن نشده است. گفتار «امنیت» که فی‌نفسه با قسمی محافظه‌کاری سیاسی در پیوند است، در ساختار جمهوری اسلامی با تمام وجود کمر به خدمت به قدرت و صاحبان قدرت بسته است. گفتاری است در خدمت حفظ وضع موجود، چرا که بقای صاحبان قدرت به حفظ وضع موجود وابسته است.

فربه‌شدن روزافزون این گفتار در سال‌های اخیر با نحیف‌شدن مداوم «حس واقعی امنیت» ـ اعم از امنیت اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی ـ همراه بوده است. روشن است که این حس ناامنی توزیع عادلانه‌ای در میان مردم نداشته است. هرچه از نظر اقتصادی ضعیف‌تر بوده باشید، شرایط زیست شما ناامن‌تر شده است. حاشیه‌نشینان شهرهای بزرگ، ساکنان استان‌های محروم‌داشته‌شده، آن‌ها که سرپناه، کار ثابت و هیچ‌گونه سرمایه‌‌ی مادی در اختیار ندارند، بیش از هرکس دیگر نبودِ امنیت اقتصادی را حس کرده‌اند. اقلیت‌های جنسی و جنسیتی، اقلیت‌های مذهبی و اتنیکی و همه‌ی آن‌ها که گفتمان و مشی سیاسی غالب نمایندگی‌شان نمی‌کرده، بیش از دیگران قدرت سرکوبگری گفتمان سیاسی‌ـ‌امنیتی را حس کرده‌اند.

به نامِ «امنیت» تمام پستی‌بلندی‌ها هموار می‌شود. و هرچه وضعیت بحرانی‌تر می‌شود، طنینِ این ناامنی صحن‌های بیشتری را درمی‌نوردد. این‌طور است که دیگر فقط لازم نیست حاشیه‌نشین، مرز‌نشین یا بی‌سرمایه باشید، لازم نیست زن یا غیردگرجنس‌گرا باشید، لازم نیست بهایی باشید و لازم نیست عرب خوزستانی باشید. هرکس باشید و به هر دسته و گروهی که متعلق باشید، ناامنی را به درجاتی تشدیدشونده حس می‌کنید. حتا اگر مهاجرت کرده و به خیال خودتان جای دیگری از جهان خانه‌ی امنی برای خود دست‌وپا کرده باشید، ناامنی محصول نظام جمهوری اسلامی می‌تواند از کیلومترها آن‌طرف‌تر به شما برسد.

بی‌خیال‌ترین و بی‌دغدغه‌ترین هم اگر بوده‌ باشید، دغدغه‌ی رنج عمومی «دیگران» را اگر نداشته‌ باشید، دغدغه و خیال خود را به شما می‌رساند: نزدیکان‌تان تحت فشار اقتصادی‌اند؛ پدر و مادرتان در وضعیت مهارگسیخته‌ی همه‌گیری کووید۱۹ در خطر بیماری جسمی و روحی قرار دارند؛ حتا اگر فعال سیاسی نبوده باشید، ممکن است نیروهای امنیتی در بازگشت به وطن به دلایلی نه‌چندان پیش‌بینی‌پذیر دستگیرتان کنند و بخواهند از شما به عنوان نیروی برون‌مرزی در خدمت امنیت نظام بهره ببرند؛ و دیگر آنکه احتمال دارد بی‌آنکه خود بدانید در هواپیمایی نشسته باشید که نیروهای امنیتی قصد سرنگون کردن‌اش را داشته باشند. «امنیت» برای شهروندان روز‌به‌روز بیشتر به هیاتِ «حادثه‌ای که خبر نمی‌کند» درآمده‌ است. این البته تصویری ایرونیک دارد: از سهم بهره‌مندی طبقات متوسط شهری از برقراری امنیت و حفظ وضع موجود، چیزی باقی نمانده است. نابرخورداران و سرکوب‌شدگان این سال‌ها نیز، نه به موهبت تیز شدنِ چشم‌های ما، بلکه بیشتر از آن‌جا که صابون ناامنی به جامه‌ی اغلب اعضای جامعه خورده است، مریی‌تر شده‌اند.

مفهوم امنیت از سوی دولت‌مردان‌ـ/زنان جمهوری اسلامی پیوسته تعبیر سیاسی‌تر یافته و تیغه‌‌اش هر لحظه بیشتر به گلوی مردم نزدیک شده است. دیگر مدت‌هاست که دزد‌های خرده‌پا و قاتلان نیستند که برای امنیت اجتماع بیشترین خطر را دارند. ما در مقیاس‌های بس بزرگ‌تر با اختلاس‌های میلیاردی و کشتارهای ساختاری و سیستماتیک روبرو بوده‌ایم. با دزدانی که تا پیش از لحظه‌ی رسوایی‌شان، رفیق قافله‌ی نظام بوده‌اند و از این رو بعضاً به حق شراکت دیرین، زیر چتر امن حمایت نظام از مجازات نیز در امان می‌مانند. کشتارها هم از مسیر قانونی پیش می‌روند: معترضان دی‌ماه ۹۶ حکم محاربه می‌گیرند و به اعدام محکوم می‌شوند، حال آنکه آن‌ها امنیت اجتماع را سلب نکرده‌اند، بلکه به امنیتی که پیشاپیش سلب شده بوده است، واکنش نشان داده‌اند.

نمایش پیش چشم چنین است: در پرده‌ی نخست، نظامی از زیست مردم اجتماع در تمام صور ممکن سلبِ امنیت می‌کند. در پرده‌ی دوم پس از مرارت، مشقت و تحمل طولانی، عده‌ای از مردم دست به شورش و اعتراض می‌زنند. در پرده‌ی سوم نظام، امنیت و آزادی و بعضاً حق حیات معترضان را به بهانه‌ی سلب آسایش و امنیت عمومی «اجتماع» از آن‌ها سلب می‌کند. صاحبان قدرت سیاسی در نظام البته از «اجتماع» سخن می‌گویند. اما کسانی که امنیت‌شان در پرده‌ی دوم نمایش به خطر افتاده، جز قدرتمندان این نظام نبوده اند؛ چیزی جز خود این نظام و پایه‌های قدرت‌اش مورد تهدید قرار نگرفته است. دزدها، جانی‌ها و اصلی‌ترین سالبان امنیتِ اجتماع، مدت‌هاست که دیگر در میان اجتماع نیستند. گروه قدرتمند کوچکی هستند که در نبردی نابرابر و با دسترسی به ابزارهای سرکوب، اجتماع را تحت سلطه گرفته‌اند. زندگی اعضای جامعه را در عرصه‌های مختلف ناامن ساخته‌اند و به نام «امنیت» به امن‌ترین گوشه‌های زندگی خصوصی مردم سرک کشیده‌اند.

مفهوم «امنیت» مدت‌هاست که تنها در خدمت ناامن‌سازیِ حیات جمعی ما عمل کرده است: باعث تثبیت ساختار سیاسی موجود و بی‌ثباتی هرچه‌ بیشتر زندگی جمعی‌ ما شده است.





Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy