اتفاقی که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ رخ داد، حاصل کنشها و واکنشها و رفتار سیاسی و اجتماعی و مذهبی و فرهنگی و استعماری و ایدئولوژیکی و نقطه درگیری منافع گوناگون و متضادی بود و نمیتوان آن را تنها به یک طرف ماجرا نسبت داد و بار همه گناهان یا نیک و بد آن واقعه را بر دوش یکی از دو گروه اصلی نهاد!
آری نمیتوان و نمیباید از یک جناح شیطان و از جناح دیگر خدا ساخت.
نزدیک ۷۰ سالست که این رخداد شوم تاریخی وسیلهای برای کشت بذر کینه و نفرتی شده است که بی وقفه و در فرصتهای گوناگون و فصول متنوع سال،. آنرامیان ایرانیان میافشانند و از آن صحرای کربلا و مناسک عاشورای جدیدی ساختهاند که گویا شمرذی الجوشنِ آن، شاه و خانوادهاش و حسین تشنه لبش مصدق بوده است.
احدی به روسها و منافعی که آنها داشتند و نقشهای که در سر میپروراندند فکر نمیکند.
هیچکس از نقش مخرب حزب توده که به توصیه و حمایت قدرت بزرگ جهانی در همسایگی ما نقشه کودتا در سر داشت و با تکیه بر یک ایدئولوژی مسلط روزگار مخفیانه در ارتش ایران نفوذ کرده بود و تشکیلات موازی برای کودتا یا تصاحب قدرت ساخته بود سخنی نمیگوید.
هیچ کس از ملاهای خیانتکاری که از آمریکا و انگلیس پول میگرفتند و یار دارا بودند و دل با سکندر داشتند نکتهای در میان نمیآورد.
همه اهل سیاست و آرزومندان کسب قدرت یک واقعه تاریخی را که نقطه گرانیگاهش از طریق شعاعهای گوناگون به قدرتهای بزرگ جهانی و به منافع گوناگون غیر ایرانی و نیز به کشمکشهای داخلی گوناگون وصل بودبه جنگ میان شاه و مصدق تقلیل دادهاند.
یکی را لباس سرخ شمر و یزیدی پوشاندهاند و دیگری را سبز پوش مقدسی وانمود میکنند که گویا در جایگاه اولیا به دست نماینده اشقیا در قتلگاه ۲۸ مرداد شهید شده است.
این ثنویت و دوگانه بینی که هم به وسیله تودهایها و چپها و هم به وسیله ارتجاع مذهبی یعنی آخوندهای عقب مانده و بی خرد شیعی وهم از سوی مدعیان جانشینی و میراث خواری مصدق تبلیغ میشود، موجب توسعه و ریشه دواندن کین توزی و نفاق میان همه کسانی شده است که جز آرزوی آزادی ایران و سعادت ملت در سر نمیپرورند.
این دوبینی مانیکئیستی ــ که البته علت نخستینش منافع بیگانگان از طریق عوامل حزبی و نیروهای داخلی بوده ــ مردم ایران را به شکل تأسفبار و تراژیکی در برابر حکومت بیداد و غارت و توحش ایرانسوز ملاها آچمز و فاقد تحرک کرده است.
همه فجایع جاری ۴۰ ساله انگار طبیعی و در خور حیثیت و منطبق با شئونات انسانی و ملی ایرانیان بوده است و تنها چیزی که قابل بخشایش نبوده و نیست و علت العلل همه بدبختیها قلمداد میشود، همانا وقایع ۲۸ مرداد است که گروهی آنرا کودتا و گروهی دیگر قیام ملی میدانند و تا امروز هیچ یک آن دیگری را به درک حقیقت و اثبات ادعای خود قانع نکرده است!
. چنین است که طی ۷۰ سال جنگ مردگان و گذشتگان را به نسل هایی تحمیل کرده و میکنند که در ایجاد ان دخالتی نداشته اما در آتش و در جهنمی میسوزند که هیزم بیارانش مشکلی جز دعوای شاه و مصدق ندارند یا حسرت آرزوهای برباد رفتهای را میخورند که گویا سازمان نظامی حزب توده یا دخالت ارتش سرخ استالینی قرار بوده است در این مملکت به آنها واقعیت بخشد و غم خوابی را میخورند که قراربوده است تزاریسم سرخ آن را در ایران براى آنان تعبیر کند!
. همه تباهیها و سیاهیها و غارتها و وطنفروشیهای ۴۰ ساله زیر تأثیر مناسک عاشورایی ۲۸ مرداد کمرنگ شدهاند. بدبختی در آن است که کشاکش میان مصدق و شاه بدل به یک مذهب و یک اعتقاد با دگمهای ساده انگار جزمی شده و حقیقت مطلق انگاشته شدهاند!
همه عوامل گوناگون اصلی و جانبی و عناصر دخیل در آن وقایع شوم، بدل شدهاند به جدالی کیهانی و ماورأ طبیعی میان تقدس و مظلومیت مصدق و بد کاری و ظلم شاه. گویی سیاستورزان و تحلیلگران قدرت طلب وحزبی و جناحی ۲۸مرداد ۳۲ را با ۱۰ محرم ۶۳ هجری انطباق داده و از ان آئین عزا داری و سینه زنى و بر سرکوبیدن هاى سیاسی ـ اعتقادی تازهای استخراج کردهاند!
این یک دگم و یک باور سنگ وارهای نیمه شیعی در فرهنگ سیاسی معاصر ایران و مایه تداوم ظلمت و تباهی حکومت بیداد گر و ضد ایرانی اخوند هاست
اما متآسفانه گویا چشمها نمیبینند، گوشها کرند، گویی آیۀ صُمٌ بُکمٌ عمُمیٌ فهُم لا یعقلون، خدای ناخواسته در شأن آنها نازل شده بوده است!
م. سحر
msahar.blogspot.fr