به ابتکار نشریه انصاف نیوز گفتگوئی انجام یافت بین آقایان مصطفی تاجزاده و فرخ نگهدار. میشد از کنار این گفتگو به مثابه مناظره دو کنشگر سیاسی که دلنگرانی مشترک و اصلی هردوشان حفظ نظام اسلامی است بیتوجه گذشت اما به نظر میرسد بتوان به آن فراتر از یک گفتگو به عنوان یک پروژه و رویکرد سیاسی نگریست. در شرایط شکست و بنبست رقتبار گفتمان اصلاحطلبی و چشمانداز درپیش بودن دگرگونیهای جدی سیاسی درایران، به نظر میرسد این گفتگو تلاشی است به باور من بسیار سست بنیاد برای احیاء گفتمان اصلاحطلبی در سیمائی جدید و ترسیم مرزها و پایههای فکری و رویکردی آن در راستای توهم نجات کلیت نظام. مبتکرین اصلی این تلاش مشخص نیستند اما خود نگهدار در پایان این گفتگو و در استقبال از آن میگوید: "پیشنهاد من همین راهی است که من و شما انتخاب کردیم، در این مورد کاملا همراهی داریم. با آن کسانی هم که این جلسه را ترتیب دادند کاملا همراهی دارم. این نوع کارها، چه از بالا و بفرموده باشد، چه با ابتکار شخص و فشار از پایین به بالا بوده باشد، هر دو خیر بوده است. تردید نکنیم و این صدا را هم بلند در جامعه بگوییم که فرقی نمیکند از بالا باشد یا پایین، دریچهای باز شده که باید قدر آن را شناخت."
وقتی موارد طرح شده در این مناظره را که نگهدار میخواهد بر احتمال "بفرموده بالا" بودن آن تاکید کند را در کنار برخی اقدامات معین قرار میدهیم بیشتر میتوان براحتمال وجود یک پروزه سیاسی انگشت گذاشت. مراد من از برخی اقدامات معین ازجمله تلاشهای اخیر و جدی نگهدار است در حفظ نام و تابلو سازمان فدائیان (اکثریت). پس از تشکیل حزب چپ ایران (فدائیان خلق) که اکثریت مسئولین و اعضای سازمان اکثریت در شکل دهی ان نقش داشته و اکنون عضو آن هستند، عملا اعلام انحلال این سازمان در دستور قرار گرفت اما شواهد حاکی ازتلاش جدی نگهدار و همفکرانش برای حفظ "اکثریت" است. به نظر میرسد ایشان سازمان اکثریت را به خاطر سیاست و برنامهاش تحت عنوان "شکوفائی جمهوری اسلامی" در سالهای ۵۹ تا ۶۱ سرمایهای برای خود میداند که در تعاملهای سیاسیاش به نام و تابلو آن نیاز دارد.
تاجزاده و نگهدار هر کدام زندگی سیاسی متفاوتی را گذرانده و تجربه کردهاند. یکی در درون نظام و دیگری در سازمانی که چند هزار تن از اعضایش در نظام اسلامی به بند و شکنجه گاه کشانده شده و صدها تن از آنان توسط همین نظام تیرباران شده و یا به دار آویخته شدهاند. بنابراین لحن و گفتاوردهایشان متفاوت است. اما گلههای نگهدار به دوران سه ساله اول انقلاب از جنس «ما ز یاران چشم یاری داشتیم» است.
هر دو آنها و تاجزاده بسیار گستاخانه رودروی حقیقت میایستند و آشکارا در موارد متعددی دروغ میگویند و آدرسهای اشتباه میدهند. به جنبههائی از این گفتگو بپردازیم:
تا سال ۶۰ ، جریان غالب پاسدار آزادیها بود
تاجزاده میگوید: امروز در ایران مطرح میکنند که «انقلاب به دلیل اینکه اسلامی بود و نظامی هم که تاسیس کرد اسلامی بود و بعد قانون اساسی را هم براساس اسلام تدوین کردند، همین مسائل باعث شد ما به سرعت به سمت تقسیم نیروها به محرم و نامحرم و خودی و غیرخودی برویم. شهروند درجه یک و دو بسازیم و عدهای را از حقوق شهروندی خودشان محروم کنیم و تمام اینها ذاتی خود انقلاب و نظام و قانون اساسی بوده است»؛ من میخواهم این ادعا را به چالش بکشم و بگویم که به هیچوجه چنین نبوده و آنچه امروز شاهد آن هستیم در یک مقطعی عارض بر انقلاب شده است؛ به همین دلیل هم باید کنار برود و ما به همان شعارهای اولیهی انقلاب بازگردیم. .... سال ۶۰ بدلیل تروریزم گستردهای که آغاز میشود ... اما واقعیت این است که بعد از آن مناسبات قدرت بطور جدی زیرسوال رفت و عوض شد. همان سال یا سال بعدش ما وارد فضایی شدیم که بعد از آن دیگر احزاب مخالف تحمل نشدند؛ ... و همهی اینها دنبالهی سال ۶۰ است. ... چرا من چنین تاکیدی دارم؟ به این علت که میخواهم بگویم اصل انقلاب بنایش بر سرکوب آزادیها نبود و برآن تحمیل شد و همچنین میخواهم بگویم اگر علت این داستان، تروریزم گسترده است با مهار تروریزم ما باید بسمت بازگشت به آن آزادیها برویم نه اینکه تروریزم بهانهای برای سرکوب آزادیها شود."
تاجزاده در ادامه در یک پاسکاری دوجانبه با نگهدار میگوید: "شما میفرمایید دو اراده در جمهوری اسلامی داشتیم که یکی میخواست از آزادیها پاسداری کند و دیگری سرکوب؛ کاملا با شما موافقم. سخن من این است که تا سال ۶۰ کسانیکه میخواستند از آزادیها دفاع کنند دست بالا را داشتند و سال ۶۰ دست بالا را کسانی گرفتند که به سمت برخورد رفتند. ... بنابراین عرض من این است جریان قالب(منظور جریان غالب است) جریانی بود که این آزادیها را میخواست و به رسمیت میشناخت."
نگهدار هم بدین شکل این بخش از اظهارات تاجزاده را تائید میکند که: "ما در برخی نکاتی که شما در این دور مطرح کردید همنظریم، از جمله در مورد تداوم جنگ، تداوم گروگانگیری، از جمله در اینکه دست بالا تا خرداد ۶۰ در جمهوری اسلامی با عناصری بود که بعدا با چرخشی در نظام قدرت - با حذف چهرههای اصلی مدافع آقای خمینی- توازن قدرت بهنفع تندروها بهم خورد، این را هم قبول دارم."
وقتی که از پیش تصمیم به اتخاذ رویکرد و سمت و سوی سیاسی معینی گرفته شده باشد، عجیب و حیرت آور نیست که این آقایان چنین فجیع و آشکار واقعیتها را بکلی واژگونه جلوه دهند. آیتالله خمینی، رهبر و بنیانگذار نظام و ولی فقیه نظام مبتنی برولایت فقیه، خمینی با آن جایگاه خدا گونهاش در نظام اسلامی با توده عظیم پیروانی که در سالهای اولیه انقلاب سخن و دستورش برایشان امری الهی تلقی میشد، کسی که خود دولت تعیین میکرد و در دهان این و آن میزد، کسی که نخست وزیر و رئیس جمهور برمیگزید و برکنار میکرد کسی که اعلام جنگ و صلح و همه امور تحت کنترل و نظر او و اطرافیان مورد اعتمادش بود به زعم این آقایان تا قبل از سال ۶۰ در جناح طرفدار آزادیها در ایران بود و دو سال و نیم بعد از انقلاب یعنی از سال ۶۰ میشود جناح مغلوب در جمهوری اسلامی. ببینید خود خمینی چگونه طرفداریاش را از آزادیهای سیاسی به نمایش میگذارد که خود بهترین پاسخ است به یاوهها و آدرسدهیهای غلط این آقایان: او در سخنرانی معروفش به تاریخ ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۵۸، یعنی فقط چهار ماه پس از تاسیس جمهوری اسلامی و شش ماه پس از انقلاب، چنین میگوید:
"اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر میخواهم، خطای خودمان را عذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم.... اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم. تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین....و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم، ... مولای ما، امیرالمؤمنین... هفتصد نفر را در یک روز - چنانچه نقل میکنند - از یهود بنی قُرَیْضَه - که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند! .... ما نمیترسیم از اینکه در روزنامههای سابق، در روزنامههای خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند. ما نمیخواهیم وجاهت در ایران، در خارج کشور پیدا بکنیم." (منبع " کتاب صحیفه امام" جلد نهم، صفحات ۲۸۱-۲۸۴) و چماقداران و انبوه هوادارانش در خیابانها نعره میکشیدند: "حزب فقط حزبالله" ، "دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلقند" و "خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم".
ملاحظه میکنید که از هر واژه و دم و بازدم این مرد، این رهبر بلامنازع نظام که تاجزاده و نگهدار میکوشند "پاسدار آزادیها" جلوهاش دهند، خون و مرگ و نیستی و سرکوب و خفقان و تباهی میبارید. همگان دیدیم که او در این زمینه به انجام آن وعدههایش تماما وفادار ماند.
آزادی یا فراهم نبودن ملزومات سرکوب
تاجزاده و نگهدار میکوشند دوران تثبیت قدرت سیاسی حاکم، دوران پایهگذاری و سازماندهی ارگانهای سرکوب، دوران زمینهسازی سیاسی برای حذف یک به یک رقبا و ناهمخوانان را دوران "تحمل مخالفین" و "خواستن و بهرسمیت شناختن آزادیها" جا بزنند. به باور من به خطا این دوران "بهار آزادی" نام گرفته است. ناتوانی در سرکوب یا عدم امکان سرکوب گسترده، آن هم در فردای وقوع انقلابی به گستردگی انقلاب بهمن ۵۷ به معنی وجود آزادیهای سیاسی در آن دوره نیست. واقعیت این است که در انقلاب طیف گستردهای از نیروهای سیاسی شرکت داشتند که هر یک به ظن و با باورهای خود یار و هیزم بیار آتش انقلاب اسلامی شده بودند. یک روزه و در فردای انقلاب که نمیتوانستند تمام وعدهها و "خدعه"ها را پس بگیرند و سر همه را زیر آب کنند. باید سازماندهی میشد باید افکار عمومی را میساختند و باید زمینهسازی سیاسی میشد. باید رادیو و تلویزیون تصرف و نشریات مستقل و دانشگاهها و کانونهای اعتراض خاموش میشدند. همه این مقدمات گام به گام فراهم شد. و این چنین بود که در عرصه سیاسی اعلام و تبلیغ گسترده شد که کردها تجزیهطلباند و سرمیبرند و بازرگان و نهضت آزادی لیبرال آمریکائی، فدائیان خرمنها را آتش میزنند و مجاهدین منافقاند و جاسوس، بنیصدر این چنین و جبهه دموکراتیک ملی و حزب خلق مسلمان آن چنان. این کمونیست است و بیخدا و آن دیگری به دنبال اسلام آمریکائی است و ... و عبرتانگیز اینکه بخشی از قربانیان بعدی سرکوب امثال کیانوریها و نگهدارها خود در عمل از جمله یاریکنندگان فکری برخی از این زمینهسازیهای سیاسی سرکوب بودند.
مناظرههای تلویزیونی
تاجزاده، نگهدار و همچنین عبدالکریم سروش بارها بر آن مناظرههای تلویزیونی انگشت گذاشته و آن را به عنوان نمونهای از وجود فرهنگ و فضای گفتگو و رواداری در آن زمان طرح کردهاند با این اظهار تاسف که ادامه پیدا نکرد. به باور من یک حقیقت سترگ در این میان پوشیده و برآن سرپوش گذاشته میشود. و آن هدف و برنامهای ست که از این مناظرهها نازکاندیشان جمهوری اسلامی در آن زمان در پی تامین و پیشبرد آن بودند.
توضیح اینکه این مناظرهها قبل از سال ۶۰ و در شرایطی برگزار میشد که فدائیان، مجاهدین و به درجاتی کمتر تودهایها دارای پایگاه اجتماعی قابلتوجهی در جامعه بودند و قابل پیشبینی بود مناسبات نظام با مجاهدین به سوی وقوع برخوردهای حاد پیش میرود. مناظره سیاسی که فقط یکبار برگزار شد عمدتا هدفی نمایشی داشت در این راستا که "مخالفینی" هم هستند که با آنها گفتگو میکنیم. علاوه برآن شرط انجام آن مناظره سیاسی پذیرش این امر بود که پیش از آن مناظرههای ایدئولوژیک بر سر ماتریالیسم دیالکتیک ضبط و پخش شوند. اساس تفکر جمهوری اسلامی برپایه دوگانه کفر و دین و تقسیم انسان ایرانی براساس این دوگانه بود. در جامعه انقلاب کرده و اسلامزده آن زمان قصد آن بود که به توده مردم نشان دهند اینها کافرند و "غیر موحد" و با اسلام در ستیزند. یک سوی مناظره طبری بود و نگهدار و در سوی دیگر مصباح یزدی و سروش. طبری و حزبش هشیارتر بودند و حاضر به گفتگو در باره ماتریالیسم نشدند و بحت به جدل در مورد منطق و دیالکتیک کشانده شد. و برای برنامهریزان روشن بود که یک سوی بحث نماینده حزب توده خواهد بود که لابد میخواست ثابت کند وحدت دیالکتیکی همان توحید اسلامی است و دیگری نماینده یک جریان سابقا چریکی است با معلوماتی در عرصه فلسفه در حد کتاب "اصول مقدماتی فلسفه" ژرژ پولیتسر.
قانون اساسی، خشن ترین یورش به حقوق دموکراتیک
تاجزاده و نگهدار یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم این چنین وانمود میکنند که دموکراسی و وجود آزادیها یعنی اینکه "مخالف سیاسی" تحمل شود و دفتر و نشریه داشته باشد و تحت عنوان مناظره آن هم به شکل نمایشی بتواند در تلویزیون حضور یابد. بزرگترین یورش به حقوق و آزادیهای دموکراتیک در ایران و خشنترین شکل پایمالی حقوق اساسی آنان، تاسیس "جمهوری اسلامی" و تدوین قانون اساسی آن بود که رسما حاکمیت ملی را از مردم ایران سلب کرد و آن را تماما در اختیار یک فرد، یک آخوند قرار داد. تمام دستاوردها در زمینه حقوق قضائی و مدنی از مشروطه تا انقلاب به دور افکنده شد و براساس اصل چهارم قانون اساسی مبنی بر اسلامی شدن همه قوانین روند تدوین قانون برمبنای شریعت و قصاص و مجازاتهای اسلامی مربوط به قبایل بدوی هزار و چند صد سال پیش آغاز شد. حقوق و آزادیهای فردی و برابر حقوقی زن و مرد به طور رسمی و قانونی نفی شد. قانون اساسی نظام به انواع تبعیضات از جمله تبعیضهای جنسیتی، دینی و عقیدتی رسمیت داد و روحانیت متکی بر اسلام شیعی داعشی رسما بر کشور حاکمیت داده شد. اعدامهای سیاسی و تصفیه ادارات و ارتش و نظام آموزشی کشور از همان فردای انقلاب پیش برده شد. حجاب اجباری تحمیل شد و زنان متعلق به بخشهای مدرن جامعه از صحنه فعالیت اجتماعی حذف شدند. به فرمان خمینی در "انقلاب فرهنگی" دانشگاهها را بستند و هزاران استاد و دهها هزار دانشجو را اخراج کردند. و همه این اقدامات در یکی دو ساله اول انقلاب و قبل از سال ۶۰ کذائی آقای تاجزاده و خطای مجاهدین خلق در آغاز مبارزه مسلحانه انجام یافت و یا برنامهریزی شد.
اضافه کنم در تحلیلهای این آقایان به شمول دیگر اصلاحطلبان همواره یک نهاد، قدرتمندترین فرد و نهاد در سیاستگذاری و حکومتگری غایب است و آن خمینی و بیتش در آن زمان و خامنهای و دم و دستگاهش در زمانه کنونی است. خط سرخ وزارت اطلاعات در ایجاد هاله تقدس برای ولی فقیه به مثابه تیرک خیمه نظام و تابو بودن برخورد با او با راستای راهبردی این آقایان همسوئی دارد.
نامهی انتقادی مدیران ۱۰ سایت خبری به روحانی