اعدام شتابزده نوید افکاری نه به این دلیل بوده که جمهوری اسلامی به افکار عمومی اهمیت نمیدهد و نه به این دلیل که خانواده بسیجی مقتولی که هرگز قاتلش معلوم نشده بر قصاص نوید افکاری اصرار داشتهاند.
این اعدام فقط یک دلیل اصلی دارد و آن برافراشته نگه داشتن پرچم النصربالرعب در سرزمین ملتهبی است که اکثریت عظیم مردمش مدتها است از فساد و بیداد حکومتگران به ستوه آمده و همواره مترصد و منتظر جرقهای برای شعله ور کردن جنبشهای اعتراضی هستند، خطری که کیان نظام اسلامی را به شدت تهدید میکند.
دستگاههای اطلاعاتی نظام ولایت بر آنند که باید این روحیه اعتراضی را کشت. برای رژیم ناکارا و فاسدی مثل جمهوری اسلامی که فاقد ظرفیت پاسخگویی به ابتدایی ترین مظالبات مردم است، یک راه باقی مانده و آن توسل به سرکوب و خشونت هرچه بیشتر و ارسال مداوم این پیام به مردم که بهای دست زدن به اعتراض سنگین است و کسی که اعتراض میکند با جان خود بازی میکند. چه کشتار بیرحمانه معترضان آبان ماه ۹۸ و چه اعدامهای متعددی که از آن زمان تا به امروز در تهران، خوزستان، کردستان، اصفهان و حالا در شیراز به گناه مشارکت در آن اعتراضات صورت گرفته، جملگی نتیجه همین راهبرد سرکوبگرایانه است. و همگی حامل همین پیام است: پاسخ اعتراض را با گلوله و اعدام میدهیم. بترسید و به خیابان نیائید! در پیشبرد این راهبرد، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی که یکی از چهرههای هیات مرگ کشتار ۶۷ در راس آن است، نه مرجع عدالت بلکه وسیله کور بیداد و سرکوب حکومتی است که بقای خود را در خونریزی و اعدام سیستماتیک میداند. دیکتاتوری ولایت فقیه اینک مثل اسطوره رژیم ضحاک ماردوش فقط با قربانی گرفتن از جوانان ایران میتواند سرپا بماند.
در خبرها خواندم که استاد اصلاح طلب علوم سیاسی آقای زیباکلام اعدام نوید افکاری را نتیجه بی توجهی نظام به افکار عمومی دانسته است. من اما برعکس بر آن هستم که اتفاقا کشتار و اعدام نتیجه توجه خاص نظام به افکار عمومی و ترس حاکمان از عبور افکار عمومی از راهبرد النصربالرعب است. افکار عمومی مدام باید متوجه این واقعیت باشد که مقابله با نیروهای سرکوب بی جواب نمیماند بلکه به بیرحمانه ترین شکل ممکن پاسخ داده میشود.
جمهوری اسلامی اما ظاهرا هنوز به این واقعیت پی نبرده که به برکت رشد انفجاری شبکههای اجتماعی در جهان و ایران هر روز و ماهی که میگذرد کار کشتار و اعدام مردم دشوارتر و هزینه آن برای جمهوری اسلامی سنگین تر میشود.
مقایسه کنید کشتار دسته جمعی هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ را با اعدام نوید افکاری در ۳۲ سال پس از آن فاجعه. در آن زمان اپوزیسیون برای رساندن خبر آن فاجعه هولناک به گوش جامعه جهانی تقریبا هیچ وسیلهای مگر ارسال چند نامه کم پژواک به مراجع بین المللی و برگزاری چند تظاهرات کوچک در برخی پایتختهای اروپایی در اختیار نداشت.
به یاد دارم که تا چند هفته پس از آن کشتار ۶۷ اغلب قریب به اتفاق رسانههای خارجی یا هیچ گونه خبری از آن انتشار ندادند و یا حداکثر به اشارهای گذرا آنهم بیشتر به عنوان یک شایعه به آن اشاره داشتند.
ما و سایر جریانات اپوزیسیون در پاریس هرچه تلاش کردیم نتوانستیم ماجرا را به رسانههای بین المللی بکشانیم. بطوری که دست آخر برای انعکاش خبر از رویداد بسیار مهم ملاقات نلسون ماندلا و فرانسوا میتران در ترکادرو پاریس که مورد توجه وسیع رسانههای بین المللی بود برای رساندن خبر کشتار ۶۷ به گوش جهانیان استفاده کردیم. به این صورت که با در دست داشتن پلاکاردهایی که این خبر هولناک به زبان فرانسوی و انگلیسی بر آن نوشته شده بود حلقه محاصره پلیس را شکستیم و برخی از ما به میز ملاقات میتران و ماندلا نزدیک شدیم. پلیس به سرعت وارد عمل شد و همزمان خبرنگاران رسانههای بین المللی این حرکت ما را وسیعا پوشش دادند و علت آن را نیز منعکس کردند. پلیس بسیاری از ما را دستگیر کرد که البته با دخالت وکلای مدافع حقوق بشر آزاد شدیم. به یاد دارم لیبراسیون با چاپ عکسی از حرکت آن روزما، نوشت، چه لزومی داشت که پلیس با ایرانیهایی که میخواستند خبر کشتار زندانیان سیاسی را به اطلاع جهانیان برسانند با چنین خشونتی عمل کند؟
امروز اما در سالگرد فاجعه کشتار ۶۷ همه ما شاهد آن هستیم که اعدام نوید افکاری در همه رسانههای معتبر جهان انعکاس پیدا میکند و هنرمندان، سینماگران، ورزشکاران، نویسندگان و رهبران جهان با نام بردن از نوید افکاری این جنایت جمهوری اسلامی را محکوم میکنند و اتحادیه اروپا سفر ظریف به کشورهای اروپایی را لغو میکند. و همین باید مایه امیدواری همه ما باشد که در برابر حکومت سرکوب تنها نیستیم و حرکات اعتراضی مان را جهانیان میبینند و حمایت میکنند. این شرایط مناسب بستر جنبش دادخواهی علیه حاکمان جبار ایران را هموار میکند.
علائم نخواستن جمهوری اسلامی، اکبر گنجی