کتاب «اسناد و اعلامیه های حزب توده ایران» را ورق می زدم. اعلامیه هایی پر از شعارهای همدلانه و هم راهانه، با افعالی مانند حمایت می کنیم و پشتیبانی می کنیم و رای مثبت می دهیم... که حزب توده تصور می کرد سران حکومت نکبت آن ها را می خوانند و تحت تاثیر قرار می گیرند.
توده ای ها تصور می کردند که سران جمهوری اسلامی را می توانند تحت تاثیر حرف های محبت آمیز و حامیانه قرار دهند و در بهترین حالت کاری کنند که آن ها کاری به کار حزب نداشته باشند تا شاید روزی روزگاری اعضای حزب بتوانند ابتدا وارد چنین حکومتی شوند و خطوط ضدامپریالیستی حکومت را با نزدیک شدن به شوروی سابق مستحکم کنند و در دراز مدت هم مثل هر حزب سیاسی، کل قدرت را در دست بگیرند و خط و خطوط مارکسیستی لنینیستی خود را در «ایرانستان» سوسیالیستی آینده به پیش برند!
خواب و خیالی که در خواب و خیال هم نمی گنجید و بیشتر به تصورات یک انسان مجنون و مالیخولیایی شباهت داشت!
در مجنونیّتِ چنین خیال ورزانی همین دلیل بس که تصور می کردند آخوند جماعت، به مارکسیست جماعت و توده ای جماعت بخشی از حکومت را، شده در سطح سازمان هواشناسی یا چه می دانم سازمان حفاظت از گیاه های کوهستانی تفویض می کند!
حالا قصد ما چوب زدن مرده یا باد دادن کاه کهنه نیست. قصد ما این است که در سال ۹۹، به اصطلاح طلبان هنوز اصلاح طلب مانده و ضد امپریالیست و ضد صهیونیست و طرفداران غزه و فلسطین بگوییم از سرنوشت تلخ حزب توده عبرت بگیرید.
تصور نکنید که چون شما نماز خوان ید و توده ای ها نماز خوان نبودند (که البته بخشی شان بودند!) می توانید بخشی از حکومت را در اختیار بگیرید یا حکومت را آدم کنید.
این حیوان وحشی رام نشدنی و فاقد عقل و خرد و عاطفه ی انسانی به هیچ صراطی مستقیم نمی شود و باید آن را در منطقه ی حفاظت شده ای مثل باغ وحش های اروپایی حبس و نگهداری کرد و به تماشای عموم گذاشت.