وقتی فرانسه اشغال شده بود مردم از ترس حکومتشان به متفقین پناه بردند. مارشال دوگل در خارج از فرانسه، جبهه ملی علیه آلمان تشکیل داده بود. در ایتالیا دوره موسولینی، ایتالیاییها هم از بیگانگان استقبال کرده بودند و هم خودشان جنگ پارتیزانی علیه موسولینی بر پا داشته و در نهایت از شّر وی نجات پیدا کردند. مدعیام که ایران در اشغال جمهوری اسلامی ست. چونکه جمهور اسلامی مردم ایران را به دیده دشمن مینگرد. چنین دشمنی از هر دشمن بیگانه خطرناکتر است. و این خطر را ایرانیان با پوست و گوشت خودشان حس کرده بودند که گفتند «دشمن ما همینجاست دروغ میگن امریکاست»، و به همین جهت خواهان رفع چنین خطری از ایران و ایرانی شده بودند. گیریم مردم به فلاکت کشیده شده برای رهایی از شّر این نظام که چیزی از ایران و ایرانی باقی نگذاشته خواهان حمایت کشورهای جهان از جمله امریکا و اروپا شوند بعبارت دیگر، بیگانگان، از امریکا گرفته تا برخی کشورهای دیگر در مبارزه مردم ایران علیه این نظام فاسد ضد ایرانی با مردم ایران همصدا شوند چه مشکلی پیش میآید؟ مگر چین و روسیه کشورهای بیگانه نیستند که جمهوری اسلامی را سر پا نگهداشتهاند و به همین جهت در آخرین نماز جمعه رفسنجانی، هنگامی از تریبون شعار «مرگ بر امریکا» سر داده میشد مردم یکپارچه مقابل به مثل میکردند و شعار «مرگ بر روسیه» سر میدادند؟
اما حقیقت چیست؟ حقیقت اینست که کشورهای امریکا، اسرائیل، عربستان، ایران جمهوری اسلامی، روسیه و چین در منطقه خاور میانه هر یک دارای منافع منحصر بفرد خود هستند. تقابل و به همین مناسب تنش در منطقه میان کشورهای نامبرده از همین منافع سرچشمه میگیرد. ایران جمهوری اسلامی در اتخاذ سیاست «صدور انقلاب اسلامی» و با گستردن و تعمیم شیعه گستری، این تقابل را تقویت و تشدید کرده و عملاً در برافروختن آتش جنگ در منطقه نقش مهم داشته. جمهوری اسلامی در سیاست ایران بر باده خود دو هدف داخلی و خارجی را پیگیری میکند و در هر دو مورد نیازمند داشتن دشمن خارجی ست، امریکا و اسرائیل (اگر از برخی کشورهای عربی بعنوان «دشمنان» جمهوری اسلامی بگذریم) این دشمنان هستند. بر بستر این دشمنی، داخل ایران را به سکوت قبرستانی تبدیل کرده و در خارج از مرزهای ایران به شیعه گستریاش از طریق جنگهای نیابتی ادامه میدهد. جمهوری اسلامی به قیمت انزوای ایران در عرصه بین المللی (وبه همین مناسب خطر آفرینی برای ایران) و نیز در دشمنی با برخی کشورهای عربی، باعث نزدیکی آنها به اسرائیل شد. در هر صورت، در سیاست امریکا نسبت به ایران زمانی تغیر ایجاد میشود که در سیاست جمهوری اسلامی تغیر ایجاد شود.
تا زمانی که بر اساس همین سیاست سرکوبگرانه و آتش افروزانهء شیعی جمهوری اسلامی، ایران و منطقه مورد تاخت و تاز باشد و «نخبگان» و «روشنفکران» نیز در همین قلمرو سیاسی غوطه زنند محال است ایرانیان لحظهای احساس آرامش به خود ببینند چه رسد به اینکه بنا به ادعای نسنجیده و ناآگاهانه برخی نادانان، بخواهند از مجرای چنین حکومتی به آزادی و دموکراسی دست یابند. دشمنی حکومت اسلامی ایران با امریکا یا دشمنی این دو بهم ابدی نیست و شروع این دشمنی که از جانب جمهوری اسلامی بوده در جایی و در زمانی میبایست به همت ایرانیان متوقف شود و به پایان برسد. ایرانیان نمیتوانند هم مخالف نظام دینی ایران باشند و هم همزمان در قلمرو رفتار سیاسی خانمانسوز آن غوطه زنند. برای امریکا جهت رفع تقابلاش با ایران جمهوری اسلامی سه راه باقی ست: ۱-با جمهوری اسلامی وارد مذاکره علنی شود۲- حمله مستقیم نظامی به ایران۳-به ایران فشار حداکثری توام با تحریم اقتصادی و تسلیحاتی وارد آورد که اکنون کم و بیش چنین میکند. امریکا اگر نتواند بند یکم و سوم را تحقق بخشد بعید نیست بند دوم را تقویت کند. بنابراین در صورتی ایرانیان اهمیت بند یکم را در نیابند و با بند سوم هم مخالفت ورزند یا حداقل در خصوص این دو بند منفعل رفتار کنند عملاً بند دوم یعنی حمله نظامی امریکا علیه ایران را خواسته یا ناخواسته، آگاه یا ناآگاه فعال میکنند.
نیکروز اعظمی