پس از روزها تبلیغ و وعده در شبکه های اجتماعی برای اعلانِ موضع یا خبری متفاوت از شاهزاده رضا پهلوی و پس از ماهها بی خبری از ایشان یا حداقل، عدم حضورِ جدی در عرصه های سیاسی، وی با پیام کوتاهی که فاقد هر نکته ی تازه یا اثرِ انگیزاننده ای بود و با انداختنِ توپِ مبارزه با حکومتِ غاصبِ ایران در زمینِ "همه ی گروههای سیاسی" یا "همه ی ایرانیان"، مخاطبان و طرفدارانِ خود را بیش از پیش نا امید کرد و نشان داد که بخصوص برای راهبری و راهگشایی در میدانِ خطیر و شرایط پیچیده ی فعلی، آمادگی یا بهتر بگوییم، "علاقه ای" ندارد. کنکاش در شیوه ی زندگی و تفکرات شخصیِ ایشان شاید بتواند چنین بی علاقه گی یا عدمِ آمادگی ای را تا حدی توصیف نماید. ایشان مدتها پیش، در مصاحبه ای غیر رسمی با شهرام همایون تلویحاً از اینکه به دلیل حضور درخاندان سلطنتی یا انتساب به آن، نتوانسته مثل هر جوانِ دیگری جوانی کند، ناخشنود بود. سالها پیش، انتشارِ عکس های خصوصی وی در کتاب "من و خاندان پهلوی" که احمد علی مسعود انصاری به زعم خود، برای افشاگری از روابط درونِ خاندان پهلوی نوشته و به چاپ رسانیده بود، نشان می داد که ایشان بر خلافِ آنچه در بسیاری از مناسبات و روابط موجود در بین وارثان و وابستگانِ خاندان سلطنتی معمول است، علاقه ای به نشان دادن چهره ای خشک و شیک و کلیشه ای از خود ندارد. تصاویری که ایشان از خود در شبکه های اجتماعی، بخصوص در صفحه ی شخصی خود در اینستاگرام نشان می دهد سیمای یک مردِ میانسالِ ایرانی است که علاقه ی زیادی به سفر، طبیعت گردی و رسیدگی به خانواده دارد.
مروری بر زندگیِ گذشته وی هم علاقه ی زیاد او به بازی فوتبال و پیگیریِ مسابقات و رخدادهای ورزشی را به خوبی نشان می دهد. به نظر می رسد ورود ایشان به دنیای سیاست امری ناخواسته و خلافِ طبیعت ایشان بوده است و اظهارات و کوشش های سیاسی وی که بخصوص، از حدود سه دهه ی قبل نمودِ بیشتری یافته اند، نه به عنوانِ فرزند ارشدِ آخرین پادشاه ایران و وارث سلطنت و با هدفِ بازپس گیریِ تاج و تخت، بلکه بیشتر به عنوان یک ایرانیِ وطن دوست و بر اساس احساس مسئولیت بوده اند. البته، طرفدارانِ سرسختِ پادشاهی و آن بخشی از جامعه ی ایرانی که خاطراتِ خوشی از نظام پادشاهی در ایران دارند و تنها راهِ نجات کشور را بازگشت به آن عصر و سیستمِ حکومتی می دانند، انتظار دارند که شاهزاده رضا پهلوی نقش فعال تری در رخدادهای سیاسی ایفا و علاقه ی بیشتری به پذیرشِ مسئولیت در آینده از خود نشان دهد. شاید به همین دلیل است که عده ای (که تعدادشان هم کم نیست) از به اشتراک گذاشته شدنِ ویدئویی که چندی پیش ایشان را در خانه مشغول ورزش نشان می داد، ناخشنود و حتی سرخورده شده اند. واقعیت این است که ورود به عرصه سیاست، مثل وارد شدن در هر میدانی، نیاز به علاقه و عزم است. کسی را نمی توان به زور وادار به کنش و واکنشِ سیاسی کرد. صرفِ به دنیا آمدن در یک خانواده ی سلطنتی یا نسبتِ فامیلی با شخصِ مدبر و سخت کوشی مثل رضا شاه نمی تواند دلیلی باشد که شاهزاده را ناچار به ورود به وادی ای نماید که قلباً علاقه و اشتیاقی بدان ندارد. طرفه اینکه، ظاهراً چنین عدم اشتیاقی در پدرِ فقید ایشان هم زمانی که در جوانی وارث سلطنت شد، وجود داشته است. برادرِ فقید و خواهران شاهزاده هم ظاهراً علاقه ای به ورود به عرصه ی پر هیاهوی سیاسی نداشته اند. چنین اجتنابی از سیاست و "رسمیت" در بسیاری از اعضای خانواده های سلطنتی یا فرزندانِ سیاستمدارانِ حرفه ای در سایر ممالک هم دیده شده است و موضوعِ تازه و عجیبی نیست. او بیشتر می خواهد فرزندِ ایران باشد تا فرزند و جانشینِ شاهِ ایران.
سیاست آدمِ خودش را می خواهد، کسی که تمام هوش و حواس و وقت و بیوقتش در اختیارِ یک آرمان و آرزوی سیاسی باشد، اهلِ تلاش و چالش و دوندگی باشد، شب و روزش به چانه زنی و راضی کردنِ این و آن و این گروه و آن گروه بگذرد، مرجعِ تصمیم سازی و مبدعِ ابتکاراتِ جدید باشد، زود به زود گروهها و فعالانِ سیاسی را گرد هم آورد و طرحی تازه زند و راهی دیگر نشان دهد، با مجامع و مراکزِ تاثیر گذار خارجی گفتگو و مشورت کند و حمایت و کنشِ آنها را بر انگیزد، از تفریح و تعطیلاتش کم کند، نامش با سیاست و سماجت و سخت کوشی عجین باشد، خود در صفِ نخستِ هر اعتراض و حمایتی باشد و از همقطاران خود همیشه چند گام جلوتر باشد. واقعیت این است که شاهزاده رضا پهلوی را باید همانگونه که هست پذیرفت؛ کسی که بیشتر از آنکه دوست داشته باشد تا نقش یک لیدرِ سیاسی را ایفا کند، می خواهد در کنار مردم باشد و به عنوان یک ایرانیِ وطن دوست عضوی از گروهِ بزرگ تری که خواهان آزادی ایران از چنگالِ دژخیمان و غارتگران هستند، باقی بماند و در فردای آزادیِ ایران آنطور که می خواهد زندگی کند و نقش بپذیرد نه آنچنانکه دیگران انتظار دارند. اپوزیسیونِ ایرانی می بایست ضمنِ احترام به سرشت و علائقِ شخصی شاهزاده، از اصرار بر سپردنِ مسئولیت های ویژه به او دست برداشته و توقعِ خود را از ایشان کاهش دهند.
چنین توقعی از وی و انتظار برای اقدام و سخنی خاص از او، تنها باعث سردرگمی و یأسِ گروههای مبارز و تأخیر در رهاییِ مردم و کشور می شود. عرصه ی مبارزه با حکومتی که پس از چهار دهه حکمرانی، به رمز و رموزِ سیاست آشنا شده، مردان و زنانی مصمم، جنگنده و خستگی ناپذیر را می طلبد که برنامه و اقداماتِ عملی داشته و با گام هایی که برمیدارند، امید و انگیزه را در مردمِ داخلِ ایران ایجاد نمایند. کسانی که در دلِ مبارزه باشند، خطابه های آتشین و تهییج کننده ایراد نمایند، دارای مانیفست و هدفِ مشخص و مورد وفاقِ گروههای بیشتری باشند، سخن، نوشته و سوابق مبارزاتیِ برجسته ای داشته باشند، هیبت و جذبه داشته باشند و وجودشان احساسِ امنیت، اطمینان و امید در طرفداران و مردم عادی ایجاد نماید. اگر فردی یا افرادی که واجدِ تمامِ این خصوصیات باشند، بلافاصله به ذهن مان نمی آیند، باکی و ملالی نیست. ایرانِ امروز پر از انسان های مبارز و پرشور و آگاهی است که با پیشرویِ قیام مردمی و فراهم شدنِ شرایط، ظهور می کنند و راهبریِ توده ها را بر دوش می کشند. این، البته، به معنیِ ساکت نشستن و منفعل ماندنِ رهبران و فعالان و گروهها و افرادِ مرجعِ فعلی، از جمله شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو مادرِ گرامی ایشان، نیست. هر ایرانی باید به سهم خود، در رسیدن به آزادی و نجاتِ کشور تلاش کند. اگرچه به نظر می رسد، آنچه که در شرایط فعلی اهمیت بیشتری دارد، نه وجودِ یک رهبرِ کامل، که توافقِ همه ی گروههای سیاسی بر سرِ کنار گذاردنِ اختلافات و بهانه های کودکانه و ایجادِ دسته های متفرق و بی اثر و وحدتِ آنها حولِ یک هدفِ اصلی و فوری است: رهاییِ ایران.