ویژه خبرنامه گویا
ملتی بسیار بزرگتر از مردم ایران، به بزرگی تمامی فارسیزبانان جهان، امروز در سوگ ساکت شدن صدای زیبا و بلند شجریان نشستهاند. این صدا اما سالهاست که با دهانبندِ ملایانِ حاکم بر ایران خاموش مانده بوده است. آیا این را مردم ما فراموش خواهند کرد؟
آیا ابراز تسلیت دروغین مقاماتِ سراپا آلودهی رژیم ایران را این مردم باور خواهند داشت؟ گمان نمیکنم. محمدرضا شجریان جائی در قلب این ملت بزرگ دارد که با هیچ محبوبالقلوب دیگری قابل مقایسه نیست. و این را رژیم جهالت اسلامی به خوبی میداند و از هم اکنون در تلاش به قول خودشان "مدیریت" کردن مراسم بدرود خسرو آواز ایران هستند؛ همانگونه که مراسم دیگر را که در ابعادی کوچکتر امکان ایجاد حرکت جمعی داشتند را "مدیریت" کردند.
ملاها زرنگتر از آنند که شرکت در مراسم بدرود شجریان را ممنوع اعلام کنند. این تصمیم را ندارند که اجازه دادهاند برخی مقامات پیام تسلیت بفرستند. اما نمیدانم آیا افطاریخورهای مراسم حسن روحانی و افرادی از این دست این جرات را در خود میبینند که به مقامات امنیتی رژیم قول برگزاری بیدردسر این مراسم را بدهند یا نه.
پاسخ این پرسش هرچه باشد اصل مطلب جای دیگری است. آیا میلیونها ایرانی که از سیاستهای این رژیم غیرانسانی به تنگ آمدهاند برای نشان دادن نفرتشان از رژیم فاسد ملایان از این فرصت استفاده خواهند کرد؟ آیا حضور پرشور میلیونی در مراسم بدرود با جهانیترین چهرهی هنری ایران که در مقابل چشم جهانیان اتفاق بیافتد نمیتواند دست جانیان رژیم را در حمله به مردم ببندد؟
باید صبر کنیم و ببینیم. من اما در این لحظات سنگین این چند خط را به این دلنگرانی میافزایم:
هنوز مزه شیرین خبر آزادی نرگس محمدی زیر زبانم بود که خبر درگذشت محمدرضا شجریان کامم را تلخ کرد.
هیچیک از این دو نیازی به معرفی من ندارند. نه هم نسلاند و نه همکار، نه همبند بودهاند و نه همجنس. همدرد یک دیگر، و همدرد مشترک مردم یک کشور باستانی بودهاند و هستند اما.
و همصدا درد یک ملت شریف در زیر نعلین چرکین یک رژیم راهزن و پلید را فریاد زدهاند. یکی به آوازی خوش، و یکی به فریادی دلخراش.
درود به نرگس باغ پرگل ایران، و بدرود با بلبل خوش آوای وطن.
رضا علامهزاده