تمام ماشین دروغ پراکنی،اختلاف افکنی،سخن زشت پراکنی،شایعه و نفاق و جنگ و جدال لفظی،آدرس های غلطی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، با تجهیز لشکر مزدوران سایبری رژیم، به راه افتاد. تا این اتفاق،به یک همدلی،اتحاد و سرانجام، به یک خیزش عمومی ،منجر نشده،با کنترل در آوردن اوضاع،بار دیگر،ازیک پیچ تاریخی خطرناک دیگر،جان به در برند.
برای این که هزینه عبور از رژیم و استقرار یک حاکمیت مردمی-متمدن،مبتنی بر دولت -ملت،به حداقل برسد. ملت ایران، چشم انتظار پیوستن نیروهای مسلح و در صدر آن،ارتش ایران ،به قیام ملی،در ایام خیزش نهایی ،در راستای سقوط رژیم است.
اما چگونه ممکن است.کسانی که پیوستن شجریان به ملت را فقط به دهه آخر عمر وی نسبت می دهند و هزار اما و اگر نثار خاک مرده آن مرحوم می کنند،انتظار داشته باشند.که نیروهای مسلح پیوسته به مردم،در روزهای سرنوشت ساز،پس از پیروزی ملت، مورد محاکمه قرار نگیرند؟ که چرا زودتر از این به مردم ،نه پیوسته اند.یعنی آن چیزی که رژیم، در خلوت و دور از چشم مردم،در سالن سخنرانی خودی ها،خطاب به نیروهای مسلح ،با شواهد مستند و ارائه تصویر برداری ها ،از نوشته ها،گفته ها و انتقاد ها و بعضا فحاشی های اپوزیسیون،در چنین روزهایی،حداکثر بهره برداری را در ایجاد شک و تردید، در دل این افسران،درجه داران و سربازان ایجاد می کند.
جای دوری نمی روم.خودم را مثال میزنم.که در اولین مصاحبه ،بعد از پناهندگی به غرب ،با رسانه های اپوزیسیون و بعد از آوردن اسناد اتمی رژیم و ارائه آن به آژانس انرژی اتمی، مبنی بر تلاش شبانروزی و بی وقفه رژیم برای تولید بمب اتمی،گوینده برنامه، به نقل از یک شنونده، مرا مورد خطاب و عتاب گزنده و رنج آور قرار داده و پرسید:چرا شما به عنوان دیپلمات زمان شاه،پس از پیروزی انقلاب اسلامی،در وزارت خارجه ماندید و به رژیم خدمت کردید و چرا شما را،باتهام طاغوتی بودن، همچون دیگر دیپلماتهای زمان شاه،پاکسازی نکردند.؟ که من چاره ای نداشتم ، واقعیت را بگویم.که من یک سال قبل از فاجعه 57 با قبولی در کنکور ورودی و پذیرش در دوره ششماهه، و انجام مصاحبه و آزمایشات روانی و پزشکی، وارد کادر وزارت خارجه شدم و هنوز در حال کارآموزی بودم.که آن فاجعه رخ داد.
این واقعه (اتهام زنی و دفاع من) بارها اتفاق افتاد.تا اینکه استادی ،طی تماسی، هشدار داد.که این امر، توطئه وزارت اطلاعات رژیم است.که دیگر،هیچ دیپلماتی،جرات نکند،محل ماموریت خود را ترک کرده و در اعتراض به جنایات رژیم،به ملت پیوسته و به کشور آزادی در جهان پناهنده گردد.
دوستان،هموطنان: بیاییم به قول سهراب(چشم ها را باید شست. طور دیگر باید دید) ازین پس،کمی سنجیده،عمل کنیم.در دام منویات اطاق فکر رژیم و امنیتی ها و حفاظتی های این بساط اهریمنی، یعنی اختلاف افکنی بین ما ایرانیان،نیافتیم.خانه دل و قلب و روحمان را حتی به روی کسانی که در آخرین روزها، پشیمان شده و به ما ملت ایران ،می پیوندند و پیوستن شان به پیروزی نهایی و سرنگونی جمهوری اسلامی ،کمک می کند، باز کنیم.این بساط فقط با ما شدن من و تو و پیوستن نیروهای میانه و صف و حتی پشیمان شده های راس هرم قدرتّ به ما و استقبال ما از پیوستن آنها (اگر مرتکب قتل و جنایت نشده باشند.ولی در دوام رژیم مقصر باشند.می بخشیم ،اما فراموش نمی کنیم)از بین میرود.به این نکته مهم و کم هزینه همت گمارده،آن را با شرح صدر،در یابیم.پیروزی از آن ماست.
مطلب قبلی...
«شکنجه سفید»؛ دردنامه و روایت مقاومت، فرد پطروسیان
«شکنجه سفید»؛ دردنامه و روایت مقاومت، فرد پطروسیان
مطلب بعدی...
آتشی که ناگزیریم آن را زنده نگاهداریم، شکوه میرزادگی
آتشی که ناگزیریم آن را زنده نگاهداریم، شکوه میرزادگی