در کتاب «شکنجه سفید»، نرگس محمدی، زندانی سیاسی و نایبرئیس کانون مدافعان حقوق بشر، که سالها به روشهای گوناگون مخالفت خود را با سلول انفرادی ابراز کرده، با «۱۲ زن زندانی سیاسی در زندانهای ایران» گفتگو کرده و خاطرات دردناک آنها و خودش را از «وضعیت سلول انفرادی به عنوان یکی از مصادیق بارز شکنجه» به ثبت رساندهاست.
در این کتاب، نرگس محمدی همراه با این ۱۲ زن، از درد و رنج زندانهای ایران از جمله بازجوییها، وضعیت بد بهداشتی، اعترافگیری، تهدید خانوادهها، عدم دسترسی به دارو و بیماریهای جسمی و روانی ناشی از زندانی شدن سلول انفرادی میگویند. آنها همچنین تجربه خود را از مطالبه حقوق و ایستادگی برای خرد نشدن در مقابل سکوت، تنهایی، فشار بازجو و محرومیت حسی یا به عبارت دیگر شکنجه سفید، در میان گذاشتهاند.
کتاب «شکنجه سفید» فقط روایت نقض حقوق بشر این زنان نیست، بلکه سیستم سرکوب و شکنجه حکومت اسلامی ایران را با دقت ترسیم میکند. بازجویان از همه چیز برای سرکوب استفاده میکنند، حتی مکالمات و عکسهای خصوصی خانوادگی و پرونده پزشکی زندانی مبدل به ابزار فشار میشود.
نرگس محمدی مخالف سرسخت سلول انفرادی اخیراً در نامهای خطاب به «انجمن جهانی قلم»، نگهداری متهمان سیاسی، مدنی و عقیدتی در سلول انفرادی را «شکنجه سفید» خوانده، که آثار آن تا پایان عمر بر روح و روان آنها باقی میماند.
درمیان این دوازده نفر، پنج زندانی متعلق به اقلیتهای دینی و مذهبی ایران هستند: نازیلا نوری و شکوفه یداللهی از دراویش سلسله نعمت الهی که اسفند ۹۶ در تجمع دروایش در وقایع گلستان هفتم بازداشت شدند. سیما کیانی، شهروند و فعال مدنی بهایی که ۱۸ اسفند ۹۵ بازداشت و فروردین ۹۶ با تودیع دویست میلیون تومان آزاد شد. مهنوش شهریاری، فعال مدنی بهایی که در سال ۸۵ به عضویت هیئت یاران ایران برگزیده شد و همراه شش نفر دیگر از همکارانش در این هیئت به اداره امور بهاییان ایران میپرداخت. وی اسفند ۱۳۸۶ بازداشت شد و مدت ده سال در زندان به سر برد. ماری (فاطمه) محمدی، فعال مدنی و نوکیش مسیحی در فروردین ۹۷ به دلیل بارور مسیحی به شش ماه زندان محکوم شد.
سلول انفرادی؛ قوطی دربستهای برای آزار زندانی
نرگس محمدی (متولد ۱۳۵۷)، سلول انفرادی و بند امنیت را مکانیزمی دقیق و سازمانیافته برای آزار و خرد کردن زندانی میداند.
وی میگوید «تفاوتی که در مدل حرف زدن پزشکان سلولهای امنیتی بخصوص برخی که آزاررسان هستند با یک پزشک در مطب یا بیمارستان فقط در چهارچوب سلول تعریف پذیر است.... سلول انفرادی و بند امنیت فقط یک مکان و یک موقعیت جغرافیایی -فیزیکی نیست بلکه عوامل بسیار دقیق روحی روانی و انسانی در ان کارکرد ویژه یافتهاند که سلول را معنا بخشند و اثرات آن را تضمین کنند مثلاً صدای بیروح و خشن زندانبان سوسکهای مرده روی موزاییکهای خاک گرفته پرده کثیف و تیره آویزان چشمبند همیشه بر چشمان متهم دم پاییهای بزرگ و پاهای بدون جوراب لباس هی بدون سایز نشستنهای طولانی مدت در سلولهای بازجویی .... بیتفاوتی پزشک به وضعیت جسمانی زندانی.....»
اتنا دائمی (متولد ۱۳۶۷)، مدافع حقوق کودکان که مهر ماه ۹۳ بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی و توهین به رهبری به هفت سال زندان محکوم شده، در مورد تجربهاش به خانم محمدی میگوید «سلول انفرادی مثل یک قوطی بستهاست... و انتظارها همچون پتکی است که بر این قوطی میکوبند تا له شود... هربار ناگهان و بدون آمادگی قبلی با صدای بلند برخورد قفل به در آن را باز میکنند. هر وقت که کسی اراده کند میتواند این کاررا انجام دهد هرکسی غیر از خودت که قبل سلول هستی.»
رضا کاظمزاده، روانشناس مقیم بلژیک، که مقالات متعددی در مورد شکنجه نوشته، محرومیتهای طولانی مدت از جمله سلولهای انفرادی، محرومیت از خوراک، مواد آشامیدنی، وسائل نظافت و امکانات درمانی کافی، بیخوابی دادن، ... جلوگیری از حرکت کردن یا حرف زدن را از روشهای شکنجه میداند.
یکی از مهمترین فشارها به زندانی، تنهایی، سکوت و بی اطلاعی از دنیای خارج از درب آهنین سلول انفرادی است. زندانیها در فضایی تنگ و تاریک، واکنشهایی متفاوت برای فرار از بیحسی و ایزوله شدن تحمیلی و سرگرم شدن از خود نشان میدهند.
از درد و دل با مورچه و پروانه تا رفتن برای بازجویی
نیگارا افشارزاده (متولد ۱۳۵۷)، شهروند ترکمنستان که سال ۱۳۹۳ به اتهام جاسوسی به ۵ سال حبس محکوم شد، به نرگس محمدی میگوید «سلول سکوت بود و هیچ صدایی نمیآمد. سلول را زیر و رو کردم تا شاید چیزی مثلاً یک مورچه پیدا کنم و هروقت موفق میشدم یک مورچه پیدا کنم... ساعتها با مورچه حرف میزدم. گریه میکردم ... وقتی برایم نهار میآورند برنج را خرد میکردم روی زمین میریختم تا مورچهای بیابم... دلم میخواست موجود زندهای در سلول من باشد. وقتی مگس به سلول میآمد از خوشحالی پر درمی آوردم.»
نرگس محمدی در «شکنجه سفید»، ما را به سفر زمان میبرد و با صدیقه مرادی (متولد ۱۳۴۰) که دوبار در دهه شصت زندانی و شکنجه جسمی شده، در مورد انفرادی آن دوره گفتگو میکند. خانم مرادی از اردیبهشت ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ به اتهام «محاربه» و ارتباط با «گروههای معاند» پنج سال حبس را تحمل کرد و در سال ۱۳۹۸ دوباره همراه شوهرش بازداشت شد. او میگوید در سلول انفرادی، در سال ۶۴ «یک روز یک پروانه روی موکت نشست. شروع کردن قربانش رفتم... نگهبان آمد و شروع کرد به فحش ذاذن... یکبار هم یک خانم مسیحی هم سلولی من شد. وقتی داخل سلول آمد و چشم بندش را درآورد ... بغلش کردم و بوسیدمش.»
البته فشار تنهایی و بیکاری چنان زیاد است که سیما کیانی شهروند بهایی میگوید «ترجیح میدادم بازجویی شوم تا اینکه تنها در سلول بمانم.»
بازجو خواستگاری میکند
در کنار فشارهای سلول انفرادی و بازجویهای طولانی که هر زمان میتوانست اتفاق بیفتد، یکی از ترفندهای بازجویان، وعده به زندانی است.
هنگامه شهیدی (متولد ۱۳۵۴)، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان و حقوق مطبوعات که بارها بازداشت شده، و در آذر ۱۳۹۷ به دوازده سال و نه ماه حبس محکوم شد، چهار بار تجربه انفرادی دارد.
خانم شهیدی میگوید «در سال ۸۸، فردی به نام دکتر وارد بازجویی شد و وانمود میکرد که عاشق من شدهاست و از جمله با رفتارهایی این را به من القا کند... یکبار از سلول کناری به سلول من آمد و کاغذی را که رویش نوشته شده بود دوست دارم به من نشان داد.... زمان آزاد شدن از داخل ماشین جلوی زندان اوین مرا میدید. به من پیشنهاد داده بود تا ازدواج کنیم. وعده داده بود که در صورتی که با او ازدواج کنم پرونده مرا برای همیشه خواهد بست. ... پاسخ من این بود که حاضرم هر مقدار حکمی که برایم تعیین شود را بپذیرم اما یکبار دیگر او را ببینم.»
الیته بازجویان حکومت وعدههایی به جز ازدواج نیز به زندانیان میدهند در سال ۸۷ به نرگس محمدی گفته بودند «در صورت جدایی ازشیرین عبادی (رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل) وزارت اطلاعات امکانات زیادی در اختیارش میگذارد از جمله برگزاری سمینارهای حقوق بشری با حضور میهمانان خارجی.»
هدف بازجویان دستیابی به اطلاعات نیست، خرد کردن زندانی است
نرگس محمدی و زندانیان بارها در این کتاب میگویند که بازجویان آنها را به حال خود در سلول رها کرده و زمان بازجویی نیز در مورد فعالیتهای آنها پرسشی در کار نبود چون همه چیز را میدانستند، بلکه دنبال خرد کردن زندانی، اعترافگیری و اجرای سناریوهایشان بودند.
رضا کاظمزاده در این مورد چنین نوشتهاست «اما هدف اصلی از شکنجه روانی نمیتواند دست یابی سریع به اطلاعات زندانی باشد چرا که اعمال آن نه در کوتاه مدت بلکه در دراز مدت به ثمر مینشیند. بدین ترتیب میتوان گفت که اگر شکنجهٔ جسمانی در ابتدای دستگیری به قصد «به حرف آوردن» زندانی بکار گرفته میشود، هدف از شکنجهٔ روانی رخنه به هویت و تأثیر گذاری دراز مدت بر شخصیت وی میباشد.»
تهدید زندانی و خانوادهاش، توهین، استفاده از مکالمات و اطلاعات خصوصی، دادن اطلاعات دروغ و نادرست از جمله روشهای به کار گرفته توسط بازجویان است.
ماری محمدی (متولد۱۳۷۷)، که پیشتر به دلیل باور به مسیحیت و با اتهامات «عضویت در گروههای تبشیری، فعالیت مسیحیت و اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ علیه نظام»، متحمل شش ماه حبس شده، میگوید «در بازجوییها به صراحت به من و خانواده و به خصوص مادرم خیلی توهین میکردند. به طرز وحشتناکی توهین و تحقیر میکردند. مثلاً به کلیسا میگفتند قمارخانه یا میگفتند این کتاب انجیل چی هست که میخونی برو قران بخون. به خصوصیترین زوایای زندگی من که اصلاً ربطی به آنها نداشت ورود میکردند و حرفهای تحقیر کننده میزدند.... برای من جای سؤال بود چرا وقتی در مورد مسیحیت بازجویی میشدم با چشمبند و رو به دیوار بودم و تنها موقع نوشتن چشمبند را برمیداشتم. اما وقتی میخواستند با من در مورد مسایل شخصیام به عنوان یک زن صحبت کنند بدون چشمبند بودم و ایشان را میدیدم. مشکل اخلاقی نداشتم ولی چیزهایی مربوط به فرد است و هیچکس حق ندارد به آنها وارد شود... از فشار سلول انفرادی و بازجوییها همین قدر میتوانم بگویم که بعضی وقتها اصلاً متوجه نمیشدم و اختیاری این کار را نمیکردم ولی وقتی به خودم میآمدم میدیدم روی زانوهایم افتادهام و گریه میکنم مسیح را صدا میزنم و با او صحبت میکنم و در حال دعا هستم.»
اخیرا خانم محمدی به مناسبت آغاز سال تحصیلی، در نامه سرگشادهای به حقی که از وی سلب شده و تشدید پیامدهای محرومیت از تحصیل در جامعهای زنستیزی پرداخت.
فرزند داشتن زندانیان، نیز برگی است در دستان بازجویان است برای فشار بیشتر.
مهنوش شهریاری (متولد ۱۳۳۱)، از شهروندان بهایی که پس از انقلاب از آموزش و پرورش به علت بهایی بودن اخراج شده بود و در سال ۸۵ به مدت ده سال به دلیل عضویت هیئت یاران ایران برای رسیدگی به امور بهاییان زندانی شد، میگوید «سختترین تهدیدها زمانی بود که بازجو به من گفت پسرت هفتهای دوبار میآید مشهد و این خطرناک است و ممکن است در راه سانحهای پیش بیاید یا همسرت نمیآید مشهد چون اگر بیاید فوراً به جرم ارتداد دستگیر و اعدام میشود.»
زهرا ذهتابچی (متولد ۱۳۴۸)، که در سال ۱۳۹۳ به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق متهم و به ده سال زندان محکوم شد، میگوید «وقتی در بند ۲۰۹ بودم، فشار روی خانوادهام بیشتر از من بود و یکبار در بازجویی گفتم میخواهم خانوادهام و به خصوص دخترهایم در جلسه محاکمهام باشند، گفتند نه چون حکم تو اعدام است و دخترها نباشند بهتر است.» پدر خانم ذهتایچی از اعدامیان دهه ۶۰ به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق است. خانم ذهتایچی پیشتر در پی یک نظرسنجی برای جهاد دانشگاه تهران درباره نتایج انتخابات ۱۳۸۸ چند روز بازداشت شده بود.
ناامنی و تحت کنترل بودن
کاظمزاده در مورد تأثیر روشهای شکنجه از جمله انفرادی و شکنجه سفید مینویسد «بدین ترتیب زندانی را در دنیایی قرار میدهند که همزمان از دو منطق بهغایت افراطی و در عین حال متضاد پیروی میکند: از یک سو زندگیاش بر اساس نظمی آهنین و ثابت و در نتیجه قابل پیشبینی سازمان یافته ولی همزمان و از سوی دیگر هر لحظه ممکن است با امری غیرقابل پیشبینی (بازجویی، شکنجه و یا تغییر مکان) روبرو گردد. هدف از ایجاد این منطق متناقض که به برهم خوردن روال عادی زندگی و درهم ریختن دستگاه روانی میانجامد، سلب اراده از زندانی است.»
زندانیان حتی زمان توالت و حمام رفتن احساس ناامنی میکنند و کوچکترین فضای خصوصی از بین میرود. نازیلا نوری (متولد ۱۳۴۷) از دراویش نعمت الهی از وضعیت سلولش زمان بازداشت میگوید «توالت داخل آن در و دیوار نداشت برای ما رفتن در حضور دو نفر دیگر فاجعه بود. ... فاضلابها بیرون زده شده بود و آنقدر فضای سلولها متعفن بود که حالت تهوع گرفته بودیم.»
حتی در حمام نیز زندانی احساس امنیت نمیکند. خانم محمدی مینویسد «نوبت حمام رفتن شد زندانبان مرد آمد و یک شامپو و به من داد و گفت میتونی دوش بگیری مثل توالت رفتنهایم با چند قدم فاصله پشت سرم آمد و ایستاد... وارد حمام شدم چقدر حمام آلوده به نظر میرسید... در حمام قفل نداشت... هی پلک میزدم و نگاه میکردم مبادا کسی داخل بیاید.»
همه چیز برای آزار و شکنجه
رفتارهای به ظاهر عادی زندانبانان و حتی برخی اوقات امکاناتی که در اختیار زندانی گذاشته میشود برای تشدید فشار است.
ریحانه طباطبایی، روزنامهنگار و فعال سیاسی که با اتهاماتی از جمله شرکت در همایش جوانان اصلاح طلب در شهر کرد و توهین به سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف در فیس بوک، به مدت یک سال از دی ماه ۹۴ در بازداشت بود، میگوید «در سلول کتاب «دا» را به من دادند که هفتصد صفحه بود ... هفت بار آن را خواندم بعد از هر چه کتاب رمان خواستم بعدها فهمیدم که چطور خواندن این کتاب و تصور صحنههای جنگ و کشتار و مرگ در سلول فشار بیشتری به من وارد میکند.»
نازنین زاغری (متولد ۱۳۵۷)، شهروند ایرانی بریتانیایی که فروردین ماه ۱۳۹۵ بازداشت و سپس به اتهاماتی از جمله «جاسوسی» و مشارکت در «براندازی نرم جمهوری اسلامی» به پنج سال زندان محکوم شد، میگوید «وقتی زندانیها و زندانبانها برای دادن غذا میآمدند دماغشان را میگرفتند این خیلی توهین آمیز بود چند بار حالم بد شد.»
حتی بیماری زندانی ابزاری است برای فشار. خانم زاغری میگوید «در زندان کرمان به دلیل بیماریهایی که داشتم به بهداری برده نمیشدم... حتی اجازه نمیدانند قرصهایم را داشته باشم.»
مقاومت و امید
فشار بیرحمانه به زندانیان که موجب بیماریها و آسیبهای جسمی و روانی بسیاری از آنها میشودِ؛ تلاش حکومت برای خرد کردن و هویت زدایی از بسیاری از زندانیان با شکست روبرو شدهاست.
این زندانیان در بسیاری از مواقع با آنچه که در اختیار دارند در قلب زندانهای حکومت اسلامی، به مقابله برمیخیزند و دست به تحصن و اعتصاب غذا میزنند. شکوفه یداللهی (متولد ۱۳۴۶)، از دراویش، میگوید «ما وقتی از قرنطینه بیرون آمدیم اقدام به تحصن کردیم و اعتراض داشتیم چرا امکان تماس تلفنی نداریم... گارد زندان به ما حمله کرد و به سر و صورت ما شوکر زدند.... دراویش زندانی تسلیم نمیشوند و برای ۱۸ روز دست به اعتصاب غذا میزنند.»
هنگامه شهیدی که بارها دست به اعتصاب زذه میگوید «حسی که با اعتصاب غذا داشتم حس مقاومت و اعتراض به ظلم در حقم بود.»
اعتراض نرگس محمدی از زندان و نوشتن کتاب «شکنجه سفید» نیز یکی از ابزار این مقاومت و مبارزه برای عدالتخواهی بهشمار میرود.
برخی از زندانیانی هم که آزاد میشوند، نه امیدشان از دست میدهند و نه اراده برای اعتراض را.
سیما کیانی، فعال مدنی بهایی میگوید «میدانم که آینده سرزمینم روشن و درخشان است و به زودی تعصب و کینه و دشمنی از این سرزمین رخت خواهد بست.»
کتاب «شکنجه سفید» فقط دردنامه نیست بلکه روایت امید و مقاومت نیز است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از سایت [ماده ۱۸]