میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب مینویسد: شیخ حسن بن مثله جمکرانى، سومین سفیر حسین بن روح نوبختى، یکی از نواب اربعه میگوید: من شب سه شنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۷۳ هجرى قمرى در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: برخیز و مولاى خود حضرت مهدى علیه السلام را اجابت کن که تو را طلب نموده است. آنها مرا به محلى که اکنون مسجد جمکران است آوردند، چون نیک نگاه کردم، تختى دیدم که فرشى نیکو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت، تکیه بر بالش کرده و پیرمردى هم نزد او نشسته است. آن پیر حضرت خضر علیه السلام بود که مرا امر به نشستن نمود. حضرت مهدى علیه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم کشاورز بگو: این زمین شریفى است و حق تعالى آن را از زمین هاى دیگر برگزیده است، و دیگر نباید در آن کشاورزى کند.... آقا فرمود: برو و آن رسالت را انجام بده، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکى از علماى قم) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدى بنا نماید.
چون به راه افتادم، چند قدمى هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: بزى در گله جعفر کاشانى است، آن را خریدارى کن و بدین مکان آور و آن را بکش و بین بیماران انقاق کن. هر بیمار و مریضى که از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد...... چون به نزدیک روستاى جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان میآمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم. به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیمارى که گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالى و حضرت بقیه الله ارواحنا فدا شفا یافت..... ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید.
متن پراز تناقض و سخیف وشرک آلود بالا که مسجد جمکران برپایۀ آن بنا شده است، گذشته ازحاکی بودنش بر بیماری حاد روانی راوی، گویای غصب زمین و مصادرۀ اموال کشاورزی نگون بخت، آنهم به فرمان امام زمان و بفرموده خدا، میباشد که دوازده قرن پیش، به دست یک روحانی قم به اجرا درآمده است.
بیش ازهزارسال بعد ازاین واقعه، دراردیبهشت ۱۳۵۸چندتن از روحانیون قم درمقام اعضای هیئت امنای مسجد جمکران برای توسعۀ آن از بودجۀ کشور از آیت الله خمینی کسب اجازه میکنند وایشان درجواب مینویسد: آنچه را حضرات آقایان مدرسین تصویب کردهاند، مورد تایید اینجانب میباشد. آقای خامنهای هم هنگام انتصاب تولیت جمکران، این مکان را مقدس خواند.
بنا بر خبر خبرگزاری حوزه، آیت الله مکارم شیرازی در دیدار شهردار و مسئولان جمکران میگوید: واقعیت این است که مسجد مقدس جمکران شکل جهانی به خود گرفته و بعضی اصرار دارند از عظمت آن بکاهند و درصدد تشکیک و تردید آن هستند.
بنابراظهارات ایشان، اکنون مسجد جمکران به یک "واقعیت" تبدیل شده است. بانگاهی کوتاه بر سیر تولد و بلوغ وتثبیت این "واقعیت"، درمی یابیم که "توهم" فردی روانی، یا توطئه و دسیسهای برای غصب اموال کشاورزی تیره بخت، به بنا وعمارتی (مسجد) معجزه گربدل میشود که قابل دیدن ومشاهده کردن است. با گذشت بیش ازهزار سال این ساختمان درپی تصمیمی سیاسی با اموال عومی گسترش مییابد، آنگاه مقدس میگردد. به بیان دیگر، اساس "واقعیت"ی که دید وبینش ودرک مریدان را چنان به خود آلوده کرده و قوۀ تعقل راازآنان چنان ستانده که حل مشکلات خود را درگرو اجابت آن عمارت غصبی میدانند، توهمی بیش نبوده است. به این ترتیب، واقعیتی که ریشه درتوهم و خیال و تصور انسان دارد، واقعیتی است ساخته و پرداختۀ سلطه گری به هدف بهره برداری ازساده اندیشی وخرافه پروری مردم. اما آن واقعیتی که برحق وحقوق انسان بنا گردیده باشد، واقعیتی است که میتوان برای آن ارزش قائل شد و سرمشق زندگی خود قرارداد.
مفهوم واقع گرائی سیاسی که از غرب به مارسیده است و درپراگماتیسم جلوهای ازخودرا نشان میدهد، حق را همان میانگارد که واقعیتهای اجتماعی میباشند. بنابر آن چه گذشت، این واقعیتها میتوانند بر مبنای توهم، تصور، دسیسه، ویا حق و حقوق پدید آمده باشند. به دلیل اینکه واقعیتهای موجود درجوامع غربی فرآوردههای سلطۀ سرمایه داری هستند، درعمل، روشنفکران واقع گرا کارگزاران صاحبان سرمایههای بزرگ میباشند. نمونۀ آن را درزمان حملۀ امریکا به عراق دیدیم که چگونه روشنفکران واقع گرا و پراگماتیست آمریکائی، حقوق بشر و دمکراسی را به فراموشی سپردند و از جرج بوش برپایۀ "واقعیت"های موجود (دروغ وجود بمبهای کشتارجمعی درعراق) حمایت کردند. برای این بخش ازواقع گرایان، "حق" مفهومی ایده آلیستی است که پایهای درواقعیات ندارد. از منظری متفاوت، واقع گرائی و پراگماتیسم درنقطۀ مقابل عقل گرائی یا خردورزی قرارمی گیرند. به بیان دیگر، آن واقع گرائی جدا ازحقوق وخردورزی، عقل را تسلیم و زندانی وضع موجود (واقعیات) کرده و عملکرد عقل را درآن محدوده قرار میدهد. بنابراین، فعال سیاسی واقع گرا قادر به بیرون رفتن از "واقعیت ها" و ایجاد تحول درجامعه نمیگردد. زیرا تحول یا انقلاب به معنای خارج شدن از واقعیات اجتماعی بمنظور جایگزین کردن آن دسته از واقعیتهای جامعه که بر مبنای حقوق انسان نیستند با واقعیتهای بیانگر این حقوق میباشد. به بیان دیگر، انقلاب یعنی تغییر واقعیتها متهوم به واقعیتهای حقوق مدار و اصلاحات یعنی ترمیم واقعیتهای متوهم.
به دلیل قبول واقعیتها، واقع گرای سیاسی برای ایجاد رشد و بهبود اسباب زندگی مردم ناچار به روی آوردن به اصلاحات میشود. اما باید دید آیا درواقعیات اجتماعیای که در نظامی استبدادی و بر پایۀ توهمات و تصورات و دسایس، به هدف سلطه گری بنا شده باشند امکان اصلاح وجوددارد؟ برای یافتن پاسخ به همان مثال زندۀ مسجد جمکران که درهزارسال پیش - بنا بر روایت بالا- برمبنای توهم و تجاوز به حقوق یک کشاورز بنا گشته بود بازمی گردیم. ببینیم اصلاحات انجام شده درآن با بیت المال توسط "واقع گرایان" درکدامین سمت و سودرحرکتاند؟ آیا درجهت تثبیت و فزونی بخشیدن به توهمات و خرافات و تجاوزات به حقوق مردم و بیت المال پیش میروند یا درجهت احقاق حقوق و خدمت به مردم در حرکتند؟ فرض کنیم خمینی به جای تمکین به تصمیمات اصلاحی "علمای حوزه"، عقلانی عمل میکرد و درآن بنا تحولی انجام میداد و از آن مکان بیمارستانی، تیمارستانی، کتابخانهای ایجاد میشد، علاوه بر منافعی که میتوانست برای مردم داشته باشد، از سماجت برخی از "روحانیان" درگستراندن بیماری مزمن خرافات بین مردم و ضرر زدن به بیت المال جلوگیری کرده بود. اما انقلاب برای او تمام شده بود وهدف اصلی اوتحکیم نظام تازه پاگرفته و قدرت بدست آمده با اصلاحات بود. "اصلاح" سازگاربا قدرت، جمکران سازیها راایجاب میکرد. درنتیجه، میبینیم که اصلاح کردن در"واقعیت"ی که مبنای حقوقی ندارد، درحقیقت افساد است و بهتراین است که این گونه اصلاحات انجام نشوند. دراین مثال به روشنی میبینیم که چرا باوجود خواست وتلاش گروهی از اصلاح طلبان، وضع مردم درطی چهل سال عمر نظام پیوسته رو به وخامت میگذارد واصلاحات اثر معکوس از خود برجای میگذارند.
به هرحال، بسته به نوع حاکمیت در هرجامعهای، فعال سیاسی عقل گرا، در چهارچوب "واقعیات" آن جامعه که "قدرت" ایجاد کرده است عمل میکند. در نظامهای استبدادی که به ضرس قاطع واقعیات اجتماعی برمبنای باطل و به دورازحق و حقوق مردم استوارند، فعال سیاسی و روشنفکر واقع گرا و پراگماتیست در حقیقت و به ناچار، کارگزار قدرت و عملۀ استبداد میشود. به همین دلیل بود که آقای خاتمی درپایان حکومتش باتعجب متوجه شد که درطول ریاست جمهوریش کارگزاری بیش نبوده است.
نظام جمهوری اسلامی را چهل سال پیش ما مردم درکم آگاهی وقبل از تجربه بااعتماد همه جانبه به رهبری انقلاب برقرارکردیم. به ما خیانت شد و در پناه جنگ، نظامی درسلطه گری و استبداد و درنتیجه فاسد را شکل دادند. روشنفکران و دولتمردان واقع گرا و پراگماتیست سالم ما آن را مقدس خواندند و برای حفظ آن نظام از جنایات و تجاوزات ومفاسد چشم پوشیدند و همواره میپوشند. واقعیات جامعۀ ما اکنون همانند مسجد جمکران منطبق برفرآوردههای استبدادی است که برمبنای دروغ، تزویر، فساد، تجاوز به حق و پوشاندن آن به نام دین، خلف وعده و ظلم و تعدی و... بناگشته است.
به این ترتیب، "حفظ نظام" به معنای نگهداری و تداوم این "واقعیت"ها میباشد که کنشگران درون نظام همواره برآن تأکید میورزند. آزادی و استقلال و قانون و حقوق و... همه وهمه برمبنای "واقعیت"های موجود تعریف میشوند نه برمبنای حق. برای مثال میبینیم و میشنویم که سران نظام خود، همواره ازآزادی و مردمسالاری و عدالت و کرامت انسان سخن میگویند، اما همینکه یک فعال سیاسی حق گرا یا یک دانشجو، گارگر، ویا معلمی که خارج از باند قدرت سیاسی باشد ندای آزادی وعدالت و کرامت انسان سر میدهد، او را مورد موأخذه و تنبیه وزندان وشکنجه قرارمیدهند. دلیل این دو گانگی برخورد بایک مقوله آن است که این ندا واین آزادی از نوع حق هستند و از چهارچوب "واقعیت"های موجود بیرونند. و آن چه نظام به مردم وعده میدهد از نوع ودر درون "واقعیت"های اجتماعی ساخته و پرداختۀ نظامی استبدادی هستند.