اتحاد برای آدمکشی اسلامی
یک آموزگار فرانسوی که لائیسیته و آزادی بیان را درس میداد توسط یک تروریست اسلامی مورد حمله قرار گرفت و سرش از تناش جدا شد. او به نوجوانان درس آزادی میداد و روحیه انتقادی را در آنان میپروراند. او خواهان آموزش انتقادی تاریخ و نقد تابوها بود تا نوجوانان خودمختارانه فکر کنند و شهروند آزاد باشند. نشان دادن فکاهی پیامبر اسلام و ترویج هنر طنز یکی از فصلهای بیان آزاد و اندیشه آزاد است. در فرهنگ و قانون فرانسه نقد اسلام و الله و به سخره گرفتن پیامبران و هر دین دیگری کاملن آزاد است. کشورهایی که به این فرهنگ قانونی نرسیدهاند، بطور مسلم دارای عقب ماندگی سیاسی هستند. کشتار این آموزگار این چالش بزرگ را مطرح میسازد که آیا باید در مسیر مدرنیته حرکت نمود و یا باید تاریخ را به دست آدمکشان اسلامی سپرد. تمام تلاشهای درونی اسلام برای بینشی اصلاح طلبانه از دین به شکست انجامیده و تنها گرایش قرآنی و سلفی گرایی بعنوان خط اصلی و فعال و تعیین کننده باقی مانده است. تمام گرایشهای اسلامی از سنتی تا نواندیشی پاسدار سنت تجاوزکارانه تاریخی اسلام، خواهان تصرف سیاسی و خواهان اجرای احکام قرانی هستند. تمام مراجع دینی و ایدئولوگهای اسلامی کشتار آموزگار فرانسوی، ساموئل پاتی، را تائید میکنند و یا با محکوم کردن آموزش لائیسیته و آزادفکری یک آموزگار، اقدام تروریست اسلامی را بطور مستقیم یا غیرمستقیم، مورد پشتیبانی قرار میدهند. حمایت از قتل احمد کسروی، پشتیبانی از فتوای آیت الله خمینی برای کشتار سلمان رشدی و امروز توجیه جنایت علیه ساموئل پاتی، وجه مشترک آخوندها و نواندیشان دینی و نیز شیعه و اهل سنت میباشد.
لائیسیته در برابر نظم دینی
این آموزگار برای رشد شعور نوجوانان فکاهی پیامبر اسلام را نشان داده تا ایجاد بحث نماید. در برابر احکام الهی که مقدس و قطعی شمرده میشوند و در مورد نوجوانان و جوانانی که همه بینش و پاسخ خود را در دین میبینند، چه شیوه آموزشی غیر از شیوه گفتگو و مقایسه و آشنایی با نظر مخالف، میتواند مناسب باشد؟ اگر به اصل گفتگوی متمدنانه و بردباری رفتاری انسانها معتقدیم هیچ راه دیگری جز مبارزه فکری متضاد و چندگانه و همه جانبه و آموزش لائیک باقی نمیماند. این آموزش و تربیت رفتاری را از چه زمانی و از چه کسی باید آموخت؟ جامعه باید تمام امکانها را فراهم نماید تا افراد کودک و نوجوان و جوان که محصول بلافاصله خانواده و فرهنگ سنتی و دین خانوادگی هستند از همان ابتدا بیاموزند. ارزشهای شهروندی و فرهنگ سکولار در جامعهای که جداسازی و قومگرایی و امت سازی پررنگ است، باید توسط نهادهای سکولار قانونی و شبکه نهادهای مدنی و کنشگران سکولار ترویج و گسترش یابد. فرزندان خانوادههای اسلامی از هنگام تولد با ایدئولوژی دینی محاصره روانی شدهاند و شکل گیری شخصیتی و روانشناختی فرد از همان ابتدا با دین خوئی و آموزههای خرافی آغشته است. همین پدیده محاصره روانی فرزندان در ایران نیز یک واقعیت تلخ و انبوه است. جوانان در زیر سلطه حکومت شیعه منکوب میشوند و قار نیستند از تمامیت توانایی خود بهره گیرند. در فرانسه برای تقویت جمهوری باید لائیسیته استوارتر گردد و در ایران برای پیشرفت جامعه، حکومت سکولار باید مستقر بشود.
با ایدئولوژی اسلامی نمیتوان صلح کرد
دین اسلام سلطه طلب بوده و فرد را زیر کنترل قرارداده و روان او را به انحصار درمی آورد. اسلام تصرف روان را به ایدئولوژی تصرف سیاسی پیوند میزند و سلطه گری از مشخصههای آغازین و ساختاری اسلام است. اسلام کودکان را از همان ابتدا با اذان و آیه قرانی و روضه خوانی و درویشگری و عرفان گری و آداب دیسیپلینی و مراقبتی خود شکل میدهد و ناخودآگاه انسان را مچاله میکند و ازخودبیگانه میسازد. انحصار ذهن و روان فرد و تبعیت مطلق بندگان از الله از عناصر پایهای در قرآن است. اسلامگرایان از هر فرصتی برای ضربه زدن به جامعه انسانی و جلوگیری از آزاد فکری استفاده خواهند کرد. برای دسترسی به هدف، دو وسیله اساسی بکار میرود: ایدئولوژی قرانی و ترور فیزیکی. اسلام در طول تاریخاش پروپاگاند و ارعاب را بطرز مدام بکارگرفته و مبلغ ایدئولوژی ترور میباشد. در ایران جمهوری اسلامی تمام مدارس را به ماشین ایدئولوژیک و تحمیق فکری و خرافات تبدیل کرده است و آنجا که موجهای اجتماعی برمی خیزد و روشنگری و احساس آزادی طلبی خود را نشان میدهد، سرکوب مستقیم انتخاب رژیم است. در کشورهای غربی نیز یکی از سیاستهای مهم بنیادگرایان فشار بر روی نهادهای آموزشی و مسئولان سیاسی و آموزشی بوده تا مدرسه موضوع داد وستد قرارگیرد و منجر به امتیازگیری دینی بنفع مسلمانان و دین آنها گردد. ایجاد مسجدها و مرکزهای دینی اسلامی و شبکههای اجتماعی اسلامی جهت ترویج دین زرادخانه، اسلامگرایان را پرزور مینماید. در درون این نهادها و شبکهها ایدئولوژی کینه توزی علیه غرب و دمکراسی و نیز جداسازی مسلمان از غیر مسلمان در جریان است و فعالان و ایدئولوگهای دینی همه جا حضور دارند و بشدت مداخله میکنند. تبلیغ دینی برای جداسازی و تضعیف جامعه دمکراتیک و بسیج مسلمانان علیه کل جامعه هدف آنهاست. اسلامگرایان صلح نمیخواهند بلکه پاشیدگی نظم اجتماعی و سلطه سیاسی را میطلبند.
چالش یکم
یکم، ما میگوئیم برای آموزش نوجوانان باید به توسعه فرهنگ انتقادی پرداخت و از همان کودکی و نوجوانی در برابر هجوم فرهنگی مذهبی خانوادگی و رایج در اجتماع باید به فرهنگ سکولار میدان داد و روح آن را در جامعه پخش نمود. در جامعه اسلامی مانند ایران و در جامعه غربی مانند فرانسه که در ان اسلامیسم نیرومند است و خانوادههای بسیاری فاقد آموزش و تربیت غیردینی هستند و از خردگرایی نقاد برخوردار نیستند. ساختار جامعه شناختی و روانشناسانه موجود انسانها را در روندی پیچیده و پنهان و آشکار شکل میدهد و نزد آنان فرهنگ دینی را بمثابه «نرم و هنجار طبیعی» در روان نهادینه میسازد. اینگونه خانوادهها زشت ترین آموزهها را بعنوان شایسته ترین معیار به فرزندان و نوجوانان انتقال میدهند. در ذهنی که فاقد قدرت انتقادی است، الله و جنایت الهی و آدمکشی دینی مقدس و طبیعی میگردد. بنابراین در جامعهای که فضای سکولار و قوانین دمکراتیک یک قاعده هستند، باید فلسفه و سیاست لائیسیته را آموزش داد، باید هنر فکاهی و نقاشی و موسیقی را توسعه داد، باید دینها و از جمله دین اسلام و قرآن را نقد نمود و باید به توضیح جهان و دانش پرداخت. کار آموزگار فرانسوی در همین راستا بود. بنیادگرایان که فاقد هرگونه شعور اجتماعی مترقی هستند و فقط اهل آدمکشی هستند، یک استاد را میکشند تا جامعه را از دانش و آزادی محروم کنند. عوامل مانع در جامعه بسیارند. ولی علیرغم دشواری کار، فرهنگ سازی گسترده و تقویت روندهای سکولار یک اصل برای آموزش لایههای عقب مانده و آرکائیک در جامعه است.
چالش دوم
دوم، نمایش شجاعت ضروری است. در این روزهای ترور اسلامی پیش از آغاز درس در کلاس دانشگاه، برای دانشجویانم از لائیسیته و دمکراسی و آزادی سخن گفتم. هربار پیش از رفتن به آمفی تئاتر یک روبان کوچک از پرچم فرانسه به کت خود سنجاق کردم و سپس جلوی دانشجویان ظاهر شدم و گفتم این امر نشانهای از احترام به جمهوری و لائیسیته میباشد. به آنها گفتم چرا لائیسیته یک اصل مهم است، معنای آزادی بیان چیست و گفتم چرا ایدئولوژی اسلامی و فناتیسم و هرگونه تعصب دینی، دشمن جامعه آزاد و تمدن هستند. به دانشجویان گفتم تروریستها میخواهند ما استادان را خاموش کنند، آنها میخواهند مدرسه و دانشگاه را به گورستان اندیشه تبدیل کنند، انها میخواهند نوجوانان از شعور لائیک محروم باشند. گفتم ولی ما با اندیشه خود هستیم و با قدرت علیه ایدئولوژی جنایتکارانه آنها مبارزه خواهیم کرد. کسانی هستند که از تروریستها میترسند و یا خود را سانسور میکنند، حال آنکه باید به روشنگری ادامه دهیم و از فرهنگ عقب مانده عامیانه نباید هراسید. من به دانشجویان گفتم من تبار ایرانی دارم و تجربه کشور من و تجربه فرانسه نشان میدهد که در برابر وحشیگری اسلامی، راه دیگری جز دانش، فلسفه، لائیسیته، سیاست آزاد، آزادی بیان و آزادی انتقاد، وجود ندارد. بهنگام سخنم روزنامه لوموند و شارلی ابدو و نشریه فلسفه را از کیف خود بیرون آوردم و گفتم تا زمانی که اینگونه نشریهها هستند جامعه زنده است و آزادی بیان وجود دارد. شما نسل جوان اگر پرسشی دارید اول باید آنها را بخوانید و سپس متمدنانه در صورت اختلاف دیدگاه انتقاد کنید. جهل دینی و تمایل به کشتار انسان، گندآب متعفن جامعه هستند. نگذارید مغز و ذهن و ناخودآگاه شما توسط خشک مغزی و دین و خرافه به انحطاط کشیده شود. نسل جوان باید به دانش و فرهنگهای گوناگون چنگ بزند.
چالش سوم
سوم، جهان غرب با چالش مهاجران روبرو است. تاریخ غرب و از جمله فرانسه با تاریخ مهاجرانی که به این سرزمین آمدهاند گره خورده است. در فرانسه در یک سده اخیر موجهای مهاجرین ایتالیایی و روسی و اسپانیولی و پرتغالی و الجزایری و مراکشی و تونسی و آفریقای سیاه و ویتنامی و چینی و لهستانی و غیره به این سرزمین آمدهاند و بمرور در درون آن جای گرفته و به شهروند فرانسوی تبدیل شدهاند. پس از دوران استعمار فرانسه در شمال آفریقا و بویژه در الجزایر، در سالهای ۶۰ میلادی صنایع فرانسه به نیروی کار نیازمند بود و جمعیت عرب تبار کارگر را استخدام نمود. این نسل در تولید اقتصادی نقش مهمی بازی نمود. بخش عظیمی از این نسل و نیز نسلهای بعدی این خانوادهها علیرغم تفاوتهای دینی و فرهنگی، در ساختار عمومی و حرفهای و اقتصادی جای گرفتند. حضور آنها در تولید فعالیت خودروسازی و ساختمانی، در امور پزشکی و آموزشی، در امور حمل و نقل و کشاورزی و در امور خدمات اداری و شهری، غیرقابل انکار است. از نسلهای جوان، مهندس و تکنیسین و دکتر و پرستار و آموزگار و کارمند و صاحب کار فراوانند. در دهههای اخیر با برآمد اسلامگرایی درخاورمیانه و با تشدید تبلیغات اسلامی در شبکههای اجتماعی و نیز در میان خانوادههای متعصب و یا درمانده، ما شاهد «سرکشی اسلامی»، رشد اسلام سیاسی و دشمنی ورزی با غرب و دمکراسی هستیم. این لایهها یک قشر بسیار اندک را تشکیل میدهد ولی پرسر و صدا و با یک گفتمان دینی، بازگشت به خلیفه گری را تبلیغ میکند. این گفتمان در نهایت همان طرح آیت اللههای ایران و داعش و تروریسم اسلامی جهانی را منعکس میکند. بدین ترتیب این بنیادگرایی در برابر تمدن غرب و مدرنیته قرار گرفته و خواهان اغتشاش در جامعه غربی و سقوط دمکراسی میباشد. منطق اسلامگرایان و تروریستهای اسلامی، سیاسی و ایدئولوژیک بوده و استراتژی آنها فقط کینه ورزی و خشونت علیه دمکراتها و سکولارها و ناباورها و تخریب هنجارهای قانونی و کشتار کنشگران دمکراسی است. در چنین حالتی دولتهای قانونی در نگهداری از امنیت جامعه و نهادهای قانونی باید هوشمندانه و بدور از ساده لوحی تدابیر امنیتی و انظباطی و تربیتی لازم را در نظر گیرند. شکست اسلام سیاسی به شکست نیروهای سازمانیافته و شکست تئوریهای توطئه و بیرون کشاندن لایههای اجتماعی از زیر کنترل و نفوذ آنها وابسته است.
چالش چهارم
چهارم، ما با یک چالش تمدنی بزرگ مواجه هستیم. اسلام در برابر خردگرایی و تمدن انسانی دوباره خیزش برداشته است. تروریستهای اسلامی در غرب تلاش دارند تا توده مسلمان را متحد خود کنند و یک جنگ داخلی بزرگ بپا کنند. تمدن غربی میداند که اسلام عامل ویرانگری و اغتشاش است و عواملی چون فناتیسم رایج، نادانی گسترده، ذهنیت مذهبی پاتولوژیک، سحر و توهم قرآن، تقدس دیوانه وار الگوی پیامبر، روحیات تبهکارانه، منابع مالی غیرشفاف قاچاق و نفت و اسلحه، و محیط خانواگی و آموزشی ویران گشته برخی از لایههای اجتماعی، عوامل مساعد برای رشد بنیادگرایی میباشند. تمدن غربی از دل فلسفه یونان و دوران روشنگری بیرون آمد و دانش و خرد را به پیروزی رساند. هرچند که در بستر آن جنگ و استعمار نیز رشد کردند ولی انسان را به بلوغ رسانید و قدرت را از آسمان به زمین کشانید. حال امروز اسلام و تمام دنیای خرافاتی ان با تمام حقارتها و پاتولوژیهای زیان آور برعلیه دنیای مدرن به تعرض برخاسته است. در طول تاریخ مدرنیته با نهادهایی که بوجود آورد توانا میباشد، ولی ناتوانیهای اجتماعی و شکافها فراواناند. پرسش اینجاست که تمدن در برابر وحشیگری اسلامی و مدل واپسگرا و مخرب آن چگونه پایداری خواهد کرد؟ مسلسل بدستان و چاقو بدستان اسلامی به شهروند غربی هجوم میآورد تا در دلها دلهره بیافکند. تمدن غرب باید از استعمار و مداخله گری چیره طلبانه دست بردارد و فقط با اتکا به دانش و عدالت اجتماعی و اقتصادزیستبومگرا و نظام دانشگاهی و استوارترین آموزش و فرهنگ، همه شهروندان را متحد کند و دنیای مترقی را در همکاری با یکدیگر قرار دهد.
چالش پنجم
پنجم، در این رویاروئی نقش روشنفکران چه خواهد بود؟ ایا آنان با بینشی پوپولیستی در کنار دین و تودههای اسلامگرا قرار خواهند گرفت و از نقش آگاه سازی خود چشم پوشی خواهند کرد؟ تجربه دهههای اخیر در ایران و نیز در جهان غرب نشان میدهد که شماری از روشنفکران فریفته اسلام شده و با ملاحظات ایدئولوژیک و مصلحت طلبیهای سیاسی به متحدان نظم اسلامی تبدیل میگردند. این افراد در کردار خود در کنار اتوریتههای اسلامی و ولایت فقیه و آیت اللهها و ایدئولوگهای اسلامی میمانند تا «امپریالیسم جهانخوار» را شکست دهند. این امر درحالی جریان دارد که اندیشه روشنفکران عافیت طلب شکست خورده است و آنها خود در خدمت نظام دینی و اسلام سیاسی مشاطه گری میکنند و در رشد ذهن باز و خردمند خرابکاری مینمایند. روشنفکران ایران باید روشنگری فیلسوفان اروپایی و نقدخرافه زمان مشروطه و نقد علمی مارکسیسم را به روشنگری نقاد سده بیست و یکم تبدیل کنند و مبارزه علیه استبداد و اسلام را در کانون پیکار خود قرار دهند. باید عقل خردمند را از چنبره دین خارج ساخت، منطق معتزله و ابوعلی سینا و ابن رشد را یک مرحله تاریخی پایان یافته قلمداد نمود و در این زمینه در گشودن درها بسوی جهان بیشترین اقدامهای متهورانه فکری را انجام داد. سکولاریزاسیون جامعه شناختی بدون یک مبارزه بزرگ فرهنگی و فلسفی و بدون نقد علمی و بی مهابای دین اسلام و فقه شیعه گری و اشکال وابسته آن، پایه استوار نخواهد داشت.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس