اینکه رژیم آخوندها از روز اول روی کارآمدن و حتی بعد از چهل سال حکومت، هیچگاه شکل و شمایل یک رژیم معمولی و عادی را بخود نگرفته و در برخورد با کمترین اعتراضات مردم، هنوز مجبور است بطور ضربتی و با کمال بیرحمی سرکوب و کشتار کند، بیش از هر چیز گویای ناسازگاری و ناخوانی رژیم با جامعه و ناتوانی آخوندها در پاسخگویی به مینی مموم خواستها و نیازهای مردم ایران میباشد
حال اگر به ناتوانی و عقب ماندگی تاریخی رژیم، حرص و ولع تمام نشدنی آخوندها-در دزدی و چپاول-و قساوت و سنگدلی آنها در سرکوب و قتل و جنایت اضافه گردد نتیجه آن همین جامعه نابسامان و هر لحظه آماده انفجار امروز ایران خواهد بود! شاید خودِ چپاول و غارت نجومی و ارقام باور نکردنی سران حکومت-ولو بطور ناخودآگاه-ناشی از عدم اطمینان آنها به فردا و آینده نظام باشد که با سرعتی غیرعادی و اعداد و ارقامی غیرقابل تصور مشغول غارت اموال عمومیِ مردم هستند در حالیکه قبلاً با سرعت نسبتاً کمتری میدزدیدند! در این رابطه در داخل مردم دربارۀ نهاد تشخیص مصلحت نظام به مسخره میگویند: وظیفه اصلی این نهاد این است که تشخیص بدهد که در کجا هنوز امکانات دزدی وجود دارد و مصلحت در چگونه غارت نمودن آنهاست! کلاً آخوندها با ایران و مردم ایران بصورت کشوری تحت اشغال و مردمی اسیر برخورد و تنظیم رابطه میکنند وای بسا اساساً خود را ایرانی نمیدانند!
اگر مجموعه اطلاعات و مشکلات در تمامی عرصههای جامعه امروز ایران را به کامپیوترهای دارای هوش مصنوعی- که حاوی تمام تجارب قیامها و انقلابات تاریخ هستند-داده شود بعید نیست که تعجب کنند که چرا چنین جامعهای با اینمقدار نابسامانی و مشکلات منفجر نشده و چرا رژیم-ولو لنگان لنگان-هنوز از پای نیافتاده است؟ این سئوال همچنین برای بسیاری از کسانی که درگیر مسائل ایران هستند نیز مطرح است که در محاصرۀ انبوه مشکلات حل نشده و جامعه آماده انفجار، راز پوست کلفتی و بقای رژیم چیست؟ و در حالیکه تمامی مواد لازم برای پختن آش سرنگونی آخوندها آماده است، پس چرا رژیم هنوز سرنگون نشده است؟ در تلاش برای پاسخ به معمای عدم سرنگونی، خود آخوندها با زیرکی و با کمک سربازان سایبری و رسانهای خود، مار خوش خط و خالی را در دهان و اذهان عمومی و حتی در بخشهایی از اپوزیسیون انداختهاند که یکی از بزرگترین دلایل سرنگون نشدن رژیم این است که مردم به اپوزیسیون غیرخودی و خارج از رژیم اعتماد ندارند و بهمین دلیل مردم با نرمشی قهرمانانه با همین آخوندها میسوزند و میسازند! و اصلاً این تقصیر اپوزیسیون است که بدلیل عدم اعتماد مردم به آنها، غیرمستقیم به بقای رژیم کمک میکنند! خلاصه اینکه مردم میتوانند ولی نمیخواهند علی الحساب رژیم را سرنگون کنند! این هندوانه گذاشتن زیر بغل مردم نوعی سرپوش گذاشتن بر واقعیت تلخ عدم تعادل قوا در مبارزه مردم با رژیم و مخفی نمودن ضعف فعلی مردم است که از دل و جان میخواهند رژیم را سرنگون کنند ولی فعلاً نمیتوانند! در کنار تمامی دسیسهها و حیلههای آخوندها و آدرس عوضی دادن اصلاح طلبان به مردم، چیزی که هم برای رژیم و هم برای مردم مثل روز روشن است این است که حرف اول و آخر و مهمترین عامل بقای رژیم در سطح داخل دو چیز است: اول سرکوب و دوم سرکوب بیشتر! سرکوب تنها پاسخ، تاکتیک و استراتژی نهایی رژیم در رویارویی با مردم و مشکلات آنها است! آخوندها دوام و بقاء و پوست کلفتی خود را بیش و قبل از هر چیز مدیون سرکوب و کشتار و دار و زندان و شکنجه و در یک کلام استقرار نوعی حکومت نظامی اعلام نشده هستند! رژیم در رابطه با شدت و استمرار سرکوب، حواسشان بقول خودشان خیلی جمع است که اشتباهات شاه را تکرار نکرده و به سرنوشت او دچار نشوند! در زمینه تجربه اندوزی از دوران شاه آخوندها بر آنند که در برخورد با اعتراضات مردم به هر قیمت و هر میزان خونریزی و کشتار، لحظهای کنترل اوضاع را از دست ندهند! رژیم بر این باور عمل میکند که در برخورد با مردم، بهترین دفاع، حمله است! زیرا خود آخوندها بخوبی از آتش زیر خاکستر خشم و کینههای تلنباره شده چهل سالۀ مردم-بخصوص نسل جوان و زنان-خبر داشته و میدانند که ذرهای کوتاه و شُل آمدن برای آخوندها حکم امضاء خودکشی دسته جمعی و نوشتن وصیت و سفارش قبر و کفن است! بهمین دلیل، در رابطه با سرکوب بعنوان بیمه نامه نظام، کلیه جناحها و باندها مختلف نظام از گرگهای اصولگرا تا برههای اصلاح طلب همگی وحدت کلمه دارند!
در رابطه با تغییر و تحولات منجر به انقلاب و سرنگونی نظامهای حاکم در کشورهای جهان سوم، معمولاً در مراحل نهایی و اوج گرفتن اعتراضات، بخشهایی از نیروهای نظامی حاکمیت به مردم پیوسته و با شکاف در نیروهای سرکوبگر در مراحل حساس تعادل قوا را به نفع مردم تغییر میدهند زیرکی شیطانی آخوندها، برای خنثی نمودن این احتمال و پیشگیری از چنین خطری، این بوده است که در سطح دانههای درشت و سنگین وزن و میان وزن نظام، دستان فرماندهان و نیروهای سرکوبگر خود را به جنایت و غارت چنان آلوده کرده است که در فردای سرنگونی برای هیچکدام آنان راه فرار و اینکه من نبودم بالا و یا بغل دستیام بود را باز نگذاشته است و این تاکتیک تا حدودی و حداقل تا امروز مانع شکاف و ریزش نیروهای سرکوبگر در سطوح بالا شده است هر چند ریزش گسترده نیرویهای رژیم در سطوح میانی و پائین و پیوستن آنها به جنبش مردم بسیار محتمل است!
در کنار سرکوب بایستی به پارامتر دیگری-که بدون آن شاید رژیم امکان دوام نداشت- اشاره نمود و آن اینکه سرکوب وحشیانه داخلی، بدون چشمک و چراغ سبز و یا حداقل چشم پوشی قدرتهای بین المللی موثر و صاحب نفوذ در امورات ایران، نمیتوانسته باعث و بانی دوام رژیم باشد! در دنیای بهم پیوسته کنونی برای کشوری مانند ایران تقریبا غیر ممکن است بدون بسته بودن دم رژیم به یک یا چند قدرت خارجی، آخوندها بتوانند ساز خود را زده و خرِ حکومت را بدون اعتناء به قدرتها برانند!
در رابطه با فاکتور دخالت و تاثیر قدرتهای خارجی، جواد ظریف کبوتر نامه بر نظام در توجیه قرارداد ننگین با چین و تبدیل ایران به میدان رقابت قدرتهای بین المللی، ضمن خندههای بیمورد و چندش آورش گفته است: ما حواسمان شش دنگ به جابجایی و تغییر مناسبات قدرتهای جهانی هست و با اقتدار و استقلال با قدرتهای غربی و شرقی معامله و قراردادهای استرتژیک میبندیم! یعنی اینکه ما برای حفظ نظام که امام گفته بود از نان شب و نمار روز واجب تر است هم به قدرتهای غربی و هم به قدرتهای شرقی، از موضع قدرت باج داده و حتی حاضریم بطور شفاف و علنی ایران را استان به استان به غرب و شرق از موضع قدرت به مناقصه و فروش بگذاریم!!
بطور خلاصه راز بقای رژیم اساساً در سطح داخلی، سرکوب سریع و بیرحمانه و در سطح خارجی، اطمینان نسبی از عدم تحاد و اجماع قدرتهای جهانی در اتخاذ سیاست تغییر رژیم در ایران میباشد بهمین دلیل است که سرکوب داخلی وحشیانه آخوندها آنچنان که باید زیر نورافکن رسانههای بین المللی قرار نگرفته و در پناه چشم پوشی جهانی است که آخوندها با خیال آسوده و با مکزیموم قدرت کوچکترین تظاهرات و مخالفت مردم بجان آمده را سرکوب میکنند! بنا بر این اگر بقای رژیم کلاً در سرکوب مداوم داخلی و چشم پوشی قدرتهای خارجی است همین امر همزمان و در جهت عکس راه و روش سرنگونی را نیز روشن میکند که سرکوب داخل و خاموشی خارج دوروی یک سکه هستند و طبیعی است که تغییر و دخالت در یکی، بالانس روی دیگر سکه را بهم خواهد زد بعنوان مثال تلاش در ترغیب و تشویق قدرتهای خارجی-بخصوص آمریکا-به اتخاذ سیاست قاطع و تغییر رژیم در ایران میتواند به کُند شدن تیغ سرکوب رژیم و افزایش روحیه و قوای مردم در مقابله با رژیم منجر گردد! در اینمورد از یاد نرود که در دوران شاه هم سیاست حقوق بشر کارتر و اهرم فشار آمریکا بود که مانع سرکوب گسترده مردم توسط نیروهای نظامی شاه شد و بهمین دلیل است که آخوندها در تقابل با سیاست قاطع ترامپ علیه رژیم، اینروزها سرزنان و سینه زنان و با ارتش سایبری خود و بسیج مسلمانان و مخالفان ترامپ در آمریکا، برای انتخاب بایدن و تجدید سیاستهای سازشکارانه دوران اوباما، با بذل و بخشش از کیسه خلیفه خرج میکند! هر چند نهایتاً از بایدن هم آبی برای آخوندها گرم نخواهد شد! چرا که در رابطه با تاثیر انتخابات آمریکا در آینده ایران، ترامپ تنها سریع کننده براندازی و بایدن کُند کنندۀ براندازی هستند!
یکی از بدآموزیهای قیام بهمن ۵۷ سرنگونی آسان سلطنت شاه بود که در مقایسه طبیعی است که براندازی سلطنت آخوندها بسی سختر و دشوار تر از آن خواهد بود! ناگفته روشن است که مقابله با آخوندها و اراذل و اوباش و انواع و اقسام نیروهای سرکوبگر رژیم، اصلاً و ابدا قابل مقایسه با دوران شاه نیست! اما در عوض مردم ایران خواسته و ناخواسته و با خون دل و بذل بهترین فرزندان این آب و خاک، در حال جراحی و خارج نمودن بزرگترین و بدخیم ترین غده چرکین و سرطانی آخوندها از اعماق تاریخ و جامعه ایران هستند تا ایرانی آزاد و آباد و عاری از شاه و شیخ بسازند! و این دستاورد بزرگ،ای بسا بهترین آرام بخش و مرهم درد و رنجهای چهل سالۀ مردم ایران باشد!
محمد هادی