پیشگفتار
متاسفانه اتفاقات این روزهای فرانسه قلب هر انسانی را به درد میآورد اما این موضوع جدیدی در فرانسه و یا حتی کل اروپا نیست و علی الخصوص در سالهای اخیر خشونت هایی که منشاء ایدئولوژیک دارد فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را درگیر خود کرده و هر چند از گاهی اخباری ناگوار از این دست به گوش میرسد.
با کمی تحقیق در چرایی این موضوع به راحتی میتوان بدین موضوع پی برد که تمامی این اتفاقات به نوعی نتیجه مستقیم یا غیر مستقیم سیاستهای استعماری خود اروپائیان است که امروزه به نوعی گریبانگیر خودشان گشته. در این مقال بنده قصد پرداختن بدین موضوع را ندارم و فقط اشارتی کوچک به موضوعی مینمایم که برای تمام ایرانیان کاملا قابل لمس بوده و هست و همه ما از چهل و یک سال پیش آن را با تمام وجود حس کردهایم و درگیر آنیم.
دیگر امروزه بر کسی پوشیده نیست که بزرگترین متحجّر دوران معاصر خمینی، با حمایت دولتهای غربی از جمله فرانسه انقلاب ملت ایران را ربود و با سیاست طراحی شده از طرف حامیان غربیاش خود را بر انقلابیون تحمیل کرد و پایه گذار حکومتی دینی شد که بر اساس آموختههای ایدئولوژیک ش سالهاست که مردمی را به اسارت گرفته و با سرمایههای مالی و انسانی این مردم اقدام به گسترش تفرقه و نفرت پراکنی و تروریسم در جهان کرده و میکند و چهل و یک سال است بزرگترین تروریست دولتی و حامی تروریسم در جهان گشته. جالب آن است که غرب علی الخصوص اروپا همچنان از جمهوری اسلامی حمایت میکند و دول غربی بارها اعلام کردهاند که در پی تغییر حکومت در ایران نبوده و نیستند. چرا که وجود جمهوری اسلامی یعنی درآمدی جاری و فراوان برای آنان و این دولتها که در واقع همگی حافظان منافع سرمایه داران و سرمایه داری هستند بر خلاف شعارهایشان دیگر حقوق بشر و جان انسانها برایشان در درجه اول اهمیت نیست و تا زمانی که جمهوری اسلامی تامین کننده منافعشان است با تمام قوا از آن حمایت میکنند. در مورد ادبیات فرانسوی اطلاع چندانی ندارم، اما شاید باید این ضرب و المثل را برای فرانسویان ترجمه کرد و به آنان آموخت. از ماست که بر ماست.
۴۱ سال است قربانی سیاستهای کثیف کشورهای قدرتمند و دولت تحمیل شده آنها هستیم، جانمان، اموال مان و عزیزان مان را از ما گرفتند، به ما تجاوز کردند، به روی صورت بانوان مان اسید پاشیدند، جوانانمان را پرپر کردند، نوابغ مان را آواره و فراری کردند.... کدام دولت غربی از حقوق از دست رفته ما دفاع کرد؟ سکوت کردند و نظاره گر فجایعی بودند که خود آتشش را روشن کرده بودند.
در پی اتفاقات اخیر دو مبحث قدیمی دوباره باز شده و مورد بحث قرار گرفته که هر کدام نیز موافقان و مخالفان بسیاری دارد:
• اول بحث خشونت طلبی اسلام.
• دوم قداست محمد.
خشونت طلبی اسلام
این مبحث موافقان و مخالفان بسیاری دارد و هر دو گروه به قرآن و حدیث و روایات اسلامی برای اثبات درستی موضع خود اتکاء میکنند. منتقدین میگویند قرآن در آیههای مختلفی به مسلمانان اجازه داده است تا با ناباوران به این دین در زمان زندگانی محمد و بعد از آن در جنگ باشند و آن ها را نابود کنند. از سوی دیگر آیاتی هم وجود دارد که مسلمانان را تنها با جنگ با مشرکینی دعوت میکند که به آنها حمله کردهاند. محققین مدافع اسلام اعتقاد دارند که آیههای دعوت به جنگ خارج از زمینه ترجمه شدهاند و اگر آیهها را در متن ترجمه شوند، مشاهده میشود که قرآن با خشونت مخالف است و جنگ را تنها در حالت دفاع از خود مجاز میداند. در ذیل چند نمونه از دلایل هر دو دسته با رعایت امانت داری در نقل قول میآورم و پیشاپیش اعلام میدارم که این موارد صرفا نقل قول است و نظرات اینجانب نیست.
دیوید مارگلیوث، شرق شناس و استاد دانشگاه، غزوه خیبر را نقطه ای میداند که اسلام از آنجا به بعد به خطری برای همهی دنیا بدل شده است. به گفته مارگلیوث حملات اولیه مسلمانان به ساکنین مکه و یهودیهای مدینه (مانند غزوه بنیقریطه) میتواند به دلیل رفتارهای ناشایست و ظلم هایی که آن ها به مسلمانان کردند صورت گرفته باشد. اما او اعتقاد دارد که یهودی های خیبر هیچ ضرری به محمد و یارانش نرسانده بودند و غزوه خیبر را تنها با هدف غارت میتوان توجیه کرد. به گفته او محمد در توجیه این حمله گفته است «مردم خیبر مسلمان نیستند». به گفته مارگلیوث این بهانه زمینه ساز حملات بی حد مسلمانان شد.
در طرف دیگر، دین پژوهان اسلامی باور دارند با توجه به منابع اسلامی پس از آنکه پیامبر اسلام یهودیان بنی نضیر را به سبب خیانت از مدینه بیرون راند، برخی از سران آن ها روانه خیبر شدند؛ و بدین گونه خیبر کانون خطر و توطئه ضد امت نوپای اسلامی شد. به اعتقاد ویلیام مونتگومری وات یهودیان خیبر، که سران بنی نضیر را در میان خود داشتند، به دنبال انتقام جویی از محمد، اموال خود را برای بر انگیختن اعراب همسایه از جمله قبیله نیرومند غطفان هزینه میکردند تا آن ها را ضد مسلمانان با خود متحد سازند. این سبب کافی بود تا پیامبر به فاصله کمی از صلح حدیبیه به خیبر حمله کند.
جهاد (به عنوان یک واژه اسلامی) یکی از وظایف شرعی مسلمانان است. کلمه «جهاد» لغتی عربی و به معنی کوشش و مبارزه است. این واژه، ۴۱ بار در قرآن به چشم میخورد و اکثراً در عبارت رایج جهاد فی سبیل الله (به معنی جهاد در راه الله) به کار میرود. جهاد یک وظیفه دینی بسیار مهم در اسلام است. عده ای از پژوهشگران سنی از جهاد به عنوان رکن ششم اسلام یاد میکنند. هرچند چنین مسئلهای به صورت رسمی وجود ندارد. در شیعه های دوازده امامی جهاد به عنوان یکی از ۱۰ فروع دین شناخته میشود. قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، بارها مسلمانان را به جهاد یا جنگ مقدس علیه کافران و ناباوران و در بعضی موارد علیه مسیحیان و یهودیان که در صدد اقدام علیه مسلمانان باشند، فرا میخواند. برنارد لوئیس، پژوهشگر تاریخ خاورمیانه، ادعا میکند که اکثریت قاطع متخصصین علوم الهی، حقوق دان ها و سنت گراها (به ویژه در احادیث) در گذشته ضرورت جهاد را تنها در عملیات نظامی برداشت کردهاند. او همچنین ادعا میکند در بیشتر تاریخ ثبت شده اسلام، چه در زمان زندگی محمد و چه پس از آن واژهی جهاد در معنای نظامی به کار رفته است. به گفتهی اندرو بوستوم نیز تعدادی از جهادها مسیحیان، هندوها و یهودیان را هدف قرار دادهاند.
دنیس پرَگر، نویسنده و مقاله نویس آمریکایی، در پاسخ به جنبشی که با شعار «اسلام دین صلح است» فعالیت میکند، نوشت: اسلام هیچگاه دین صلح نبوده است. این دین به عنوان یک دین جنگی آغاز و در طول تاریخ ش به همین صورت باقی مانده. هر گاه ممکن بوده علیه نامسلمانان جنگیده است؛ از مشرکان شمال آفریقا تا هندوهای مقیم هندوستان، بین ۶۰ تا ۸۰ میلیون نفر در دورهی هزار ساله حکومت مسلمانان توسط آنان کشته شدند.
قرآن در آیه ۱۲ انفال میگوید «ضربهها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید و همه انگشتانشان را قطع کنید». این عبارت که به تهدید ناباوران میپردازد، بارها در عملیات های ترور جهادی به عنوان انگیزه مطرح شده است. در مقابل، محققین اسلامی این آیه را یکی دیگر از نمونه آیههای دعوت به جنگ میدانند که خارج از زمینه ترجمه شده است. چون در آیهی بعدی این سوره، این مجازات مخصوص کسانی دانسته شده که با پیامبر مخالفت و دشمنی میکنند یا حتی به جنگ با او برخاسته اند.
کارن آرمسترانگ در بررسی آنچه تاریخ طولانی خصومت نسبت به اسلام مینامد، اظهار میدارد آموزههای محمد بر صلح و مدارا استوار است و جهاد مقدسی که قرآن به عنوان وظیفه هر مسلمان به آن اشاره میکند، جنگ برای برپایی یک اجتماع شایسته مبتنی بر عدالت است. آرمسترانگ در کتابی که دربارهی زندگی پیامبر اسلام نوشته، اسلام را از ریشه سلام به معنای صلح میداند و معتقد است که محمد در عین اینکه مرد جهاد بود، یک صلح طلب واقعی بوده و به عنوان نمونه به صلح مکه اشاره میکند: «محمد بن عبدالله جان، اعتقاد و پیروی نزدیک ترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذاشت تا این اتحاد بدون خونریزی به انجام رسد؛ چنان که همین معنا را از سوره فتح به خوبی میتوان دریافت.»
آیه ۲۹ توبه میگوید «با کسانی که نه به خدا، و نه به قیامت ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمارند و نه آئین حق را میپذیرند پیکار کنید تا با خضوع و تسلیم جزیه بپردازند.» مدافعان اسلام چنین توجیه کردهاند که از این آیه استناد میشود که اگر غیر مسلمانان سرانه مالیاتی را بپردازند اسلام با آنها کاری ندارد و این مالیات بیشتر برای حفظ امنیت آنهاست پس دین نمیگوید بزور ایمان بیاورید بلکه میگوید یا مومن شوید و یا با پرداختن مالیات و رعایت حقوق اجتماعی، به طور آزاد و در زیر حمایت حکومت زندگی کنید پس نه تنها دین در این مورد خشونتی به خرج نمیدهد بلکه پیشنهاد میدهد که امنیت اجتماعی آنها را نیز در قبال پرداختن جزیه تأمین کند و این رحمت اسلام را میرساند که با داشتن قدرت قلع و قمع باز به فکر آسایش مردم حتی غیر مسلمان است.
بسیاری دیگر از این دست آیات وجود دارد که هر کدام از موافقان و مخالفان به گونهای آنها را تفسیر و توجیه نمودهاند.
قداست محمد
از آنجا که عموم مسلمانان شخصیت پیامبر را به نوعی ماورایی و بری از هرگونه خطا میدانند، لذا هیچگونه نقدی را بر پیامبر روا و جایز نمیدانند و هرکه را که به نوعی به نقد از پیامبر بپردازد محارب میشمارند و حکم محارب هم که در اسلام مشخص است. در شیعه دوازده امامی که چهارده معصوم دارد، هیچ گونه انتقادی به معصوم روا نیست زیرا که معصوم یعنی کسی که خدای متعال برای ما تضمین نموده است اشتباهی ندارد و اگر عدهای بخواهند علیه معصوم شهادت دهند و اشتباهی را به او منتسب کنند، سخن مدعیان هرگز قابل پذیرش نیست و آن ادعا و شهادت به نوعی کفر محسوب میشود. چون مخالف شهادت خدای متعال بر عصمت معصومان است پس انتقاد از معصوم انتقاد از خداست و شخص منتقد کافر، ملحد، محارب یا مرتد است که حکم اینگونه افراد در احکام اسلام مشخص میباشد اما در مقابل این الگو و برداشت از شخصیت پیامبر، مدل رقیبی وجود دارد که چهرهای کاملاً انسانی و جایزالخطا از پیامبر ارائه میکند. در این باب آقای گنجی مقالهای جامع منتشر کردهاند که لینک آن را برای علاقمندان در پانویس مطلب قرار میدهم و در اینجا تنها به آیات قران آمده در مقاله ایشان اکتفا مینمایم.
((قرآن تأکید فراوانی بر انسان بودن محمد و تمامی پیامبران دارد. عارفان مسلمان این تأکید را نادیده گرفته و پیامبر را به شخصیتی سراپا الهی تبدیل کردند. قرآن به محمد میگوید:
"بگو من بشری همانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحی میشود" (کهف، ۱۱۰).
"بگو پاک و منزه است پروردگارم؛ آیا من جز بشری هستم که پیامبرم" (اسرأ، ۹۳).
به روایت قرآن، همه پیامبران بر بشر بودن خود تأکید میورزیدند:
"پیامبرانشان به ایشان گفتند[آری] ما جز انسان هایی مانند شما نیستیم" (ابراهیم، ۱۱).
اما برای مخاطبان پیامبران قابل قبول نبود که فرستاده خداوند بشری همانند آنان باشد. لذا اعتراض میکردند:
"آیا خداوند بشری را به پیامبری فرستاده است" (اسرأ، ۹۴).
"گفتند این [مرد] جز بشری همانند شما نیست" (مومنون، ۳۳).
در جنگ احد مشرکان شایعه کردند که پیامبر را کشته اند. به همین دلیل عده ای از مسلمانان گریختند. سپس این آیه نازل شد:
"و محمد جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود[از پیروی او و عقیده او] باز میگردید" (آل عمران، ۱۴۴).
در این آیه بر ساحت دیگری- یعنی مرگ- از بشری بودن محمد تأکید میشود، با این تفاوت که "محمد پیامبر الهی است" (فتح، ۲۹).
شاهد تاریخی دیگری هم موید این مدعاست. محمد از همان آغاز رسالتش در مکه با مسیحیان دارای روابط خوبی بود. پس از اولین باری که فرشته وحی بر او ظاهر شد، دچار تردید شد که چه تجربه ای را از سر گذارانده است. همسرش وی را به نزد ورقه بن نوفل- پسر عمویش- برد که کاهنی مسیحی بود و وی تأیید کرد که بر او وحی شده است.
قرآن مسیح را "کلمه خدا" نامیده است (آل عمران، ۳۹ و ۴۵. نسأ، ۱۷۱). روایت قرآن از مسیح با روایت انجیل مشابهت های فراوانی دارد. اما یک نکته موجب شد تا میان محمد و مسیحیان در دوران مدینه اختلاف بروز کند. مسیحیان مدینه مسیح را "پسر خدا" (توبه، ۳۰) به شمار میآوردند، اما قرآن مسیح را هم "بشر" و "بنده خدا" (مریم، ۳۰) خوانده و ادعای فرزند خدا بودن یا خدای متجسم را شرک آمیز میداند:
"سزاوار نیست که خداوند فرزندی برگیرد، او منزه است، آن گاه که کاری مقرر فرماید فقط به آن میگوید، موجود شو، و بی درنگ موجود میشود" (مریم، ۳۵).
بدین ترتیب، توحید (monotheism) و تنزیه (separation) الهی و بشر بودن غیر خدا- از جمله پیامبران- اساس کار است.))
بازبینی موضوع از زاویهای دیگر
بیایید تا به نوعی دیگر زندگانی محمد را مورد بررسی قرار دهیم. بر اساس تاریخ و اسناد تاریخی و روایات گوناگون از زندگانی محمد، میتوان زندگانی او را به چهار دوره اصلی تقسیم نمود. بررسی رفتاری محمد در هر دوره و در کنار هم قرار دادن آنها به نوعی میتواند شناخت کامل تری از او به دهد.
• دوران کودکی
• دوران جوانی و میانسالی تا قبل از رسیدن به نبوت
• دوران نبوت تا قبل از هجرت به مدینه
• از زمان هجرت تا پایان عمر
با نگاهی به اسناد و روایات تاریخی در مییابیم که محمد کودکی شاد و آسانی نداشته. فوت پدر، جدایی از مادر و خانواده و فرستاده شدن در نزد خانواده دیگر. وقوع هر یک از این موارد میتواند بر هر فردی در دوران کودکی اثراتی روحی بگذارد که تا پایان عمر همراه او باشد. این اثرات به ندرت میتوانند مثبت سازنده و در موارد زیادی زیان بارند. اما در هر دو صورت دیگر فردی که در کودکی چنین تجربهای هایی را از سر گذرانده را نمیتوان فردی کاملا طبیعی و سالم از لحاظ روانی دانست. در هر صورت با توجه به آنکه محمد در جوانی به مردی سخت کوش تبدیل شد باید فرض را بر این نهاد که کودکی نچندان مطلوب او این درس را برای او داشته که با صبر و تلاش میتواند موفق شود، این موضوع را در تمامی مراحل زندگی محمد میتوان حس نمود و حتی به نوعی وارد آموزههای دینی او هم شده و صبر و تلاش به عنوان خصلتهای پسندیده مسلمان به حساب میآید. همینطور توجه به ایتام و امور آنها که در دین اسلام بسیار سفارش شده خود به نوعی نشانگر آن است که محمد کودکی خوبی نداشته و شاید خاطراتی از کودکی که همراه او بوده همواره او را بر آن وامیداشته تا دیگر آن صحنهها را نبیند و خاطراتش برایش تکرار نگردد پس همه را سفارش به رسیدگی به امور ایتام میکرده است. اما شاید افراط در سخت کوشی و میل به پیشرفت در او در جوانی او را از لذت بردن از دوران جوانی نیز باز داشته است و همین میل به پیشرفت توجیه کننده ازدواج او در جوانی با زنی است که بسیار از او بزرگتر است اما ثروت فراوانی دارد. همین لذت نبردن در دوران جوانی کاملا توجیه کننده تنوع طلبی او در سالهای پایانی عمر اوست. عقدهای که پس از رسیدن به قدرت سر باز میکند و تا جایی پیش میرود که حتی به زن پسر خوانده خود طمع میورزد و او را به عقد خود در میآورد. در همان دوران کودکی و جوانی است که محمد میآموزد هدف وسیله را توجیه میکند. موضوع دیگری که وارد آموزههای دینی او شده. در اسلام مسلمان باید تمام امور را در راه خدا انجام دهد و در راه خدا بودن هر چیزی را توجیه میکند. بر خلاف این باور بسیار سطحی که میگویند محمد قبل از بعثت فردی امی بوده با توجه به داستانها و روایات زندگی او پی میبریم که او نه تنها امی نیست بلکه فردی هدفمند، سخت کوش و سیاست مدار است. مردی که از هیچ همه چیز میسازد و از چوپانی به امیری در زمان خود میرسد. همین سخت کوشی و سیاست او است که سبب میشود تا این راه طولانی را بپیماید. صبر، سخت کوشی و سیاست محمد در دوران بعد از اعلام پیامبری تا زمانی که به مدینه هجرت میکند بسیار یاری رسان او در آن برهه است و باید گفت که خدا نیز بسیار با سیاستهای او در این برهه زمانی هماهنگ است و آیات قران نازل شده در این دوران باعث آن میشود که بتواند طرفدارانی و یارانی بس مهم و ارزشمند برای او دست و پا نماید که در بررسی سورههای مکی و مدنی مفصل به آن خواهیم پرداخت. اما دوران آخر زندگانی او دورانی است که برای رسیدن به آن محمد تا پنجاه سالگی صبر کرده بود، سیاست و تلاش و از خود گذشتگی کرده بود، پس وقتی بدان دست یافت برای حفظ آن دیگر از عملی ابائی نداشت و با همان عقیده هدف و وسیله را توجیه میکند دست به اعمالی زد که شاید تا به آن هنگام حتی خیلی از آنها را بد میانگاشت که نمونه بارز آن مسئله راهزنی مسلمانان به دستور اوست که با توجیه در راه خدا بودن این عمل ناپسندیده را به کاری خیر و ثواب تبدیل نمود. در این دوران است که محمد از پیامبر برابری و برادری به پیامبری سلطه جو و خون ریز تغییر ماهیت میدهد، احکام دینی و آیات خداوند نیز در این دوران تغییر ماهیت داده و دستور به جنگ و جهاد در دین اسلام که تا آن زمان دینی پند دهنده و بسیار صلحجو بود وارد میگردد. برای روشن شدن و اثبات این موضوع کافی است که سورههای مکی و مدنی را در قرآن با یکدیگر مقایسه نماییم. قرآن دارای ۱۱۴ سوره میباشد که ۸۸ سوره آن سوره هایی هستند که در ده سال اول نبوت محمد در مکه، یعنی از زمان بعثت تا هجرت به مدینه، او بر زبان آورده و به سورههای مکی معروفند و ۲۶ سوره دیگر مربوط به دوران ۱۳ سالی است که پس از هجرت محمد از مکه به مدینه و در دوران اقامت وی در مدینه بر زبان وی جاری گشته تا راه و چراغ پیروانش در هر زمانی باشد که به سورههای مدنی معروفند.
سورههای مکی با سورههای مدنی از نظر کیفیت بسیار متفاوتند. سورههای مکی همانطور که گفته شد مربوط به دوران اولیه بی قدرتی محمد است این سورهها دارای حال و هوای روحانی بوده و کلیه آنها مردم را دعوت به اجتناب از اعمال زشت و ناپسند و نیز منزه کردن اخلاق آنان مینمایند. چنانچه سورههای مکی را بدون سورههای مدنی در نظر گرفته و ملاک قرار دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که محمد مرد زاهد و وارسته و انسان دوست میباشد مردم را به بشر دوستی و در خدمت هم نوع بودن و خداشناسی و پرهیزکاری دعوت کرده و ستم و ظلم و بیدادگری و عیش و عشرت را اموری ناپسند دانسته و مردم را به انساندوستی و حمایت از فقرا و بینوایان تشویق میکند.
در مقابل، سورههای مدنی از اساس با سورههای مکی متفاوتند چون در این سورهها محمد مدام دستور قتل و کشت و کشتار مخالفان را داده و به بیرحمانه ترین وجهی برای سر به نیست شدن مخالفانش دستور صادر کرده و نابودی آنان و تجاوز به مال و جان مخالفان خود را از هر طریق مشروع و نامشروع مجاز میداند چون در این مرحله محمد به قدرت رسیده و مشغول محکم کردن پایههای قدرت مذهبی خود میباشد.
سورههای انعام، انفال، یونس، هود، حجر و طه از نمونه سورههای مکی هستند که درآنها محمد در نقش زاهد خداشناس و وارسته و بشر دوست ظاهر شده و نوع بشر را با مهربانی و عطوفت ارشاد کرده و به رستگاری فرا میخواند.
آیه ۱۳۵ از سوره انعام:
قل یقوم اعملوا علی مکا نتکم انّی عامل فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدّار انه لا یفلح الظلمون
«بگوای گروه نادان هرچه در توانائی دارید در عمل بکار ببرید، من نیز نیک عمل میکنم آنگاه شما آگاه خواهید شد چه کسی عاقبت خوب دارد و ستمکاران را رستگاری نیست.»
آیه ۱۵۹ از سوره انعام:
انّ الذین فرقوا دینهم وکاتواشیعا لست منهم فی شئی انما امرهم الی الله...
«در حقیقت آنهایی که در معتقدات دینی فرقه فرقه شدند، چشم از آنها بپوش که چنین کسانی بکار تو نیایند. از دست آنها غمگین مباش که مجازات آنها با خداست...»
آیه ۳۳ از سوره انفال:
وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم وما کان الله معذبهم وهم یستغفرون
«تا تو در میان آنها هستی خدا آنها را عذاب نخواهد کرد و نیز تا مادامی که از نافرمانی خدا پشیمان شوند و به درگاه خدا توبه و استغفار کنند باز آنها را عذاب نکند.»
آیه ۴۷ از سوره یونس:
ولکلّ امة رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لا یظلمون
«و برای هر امتی رسولی است که هر گاه رسول آنها آمد و حجت تمام شد، به عدل بین آنها قضاوت خواهد کرد و بر هیچکس ستم نخواهد شد.»
آیه ۷۲ از سوره یونس:
فان تولیتم فماسالتکم من اجر ان اجری الا علی الله وامرت ان اکون من المسلمین
«پس هر گاه از حق روی گردانده و نصیحت مرا نپذیرفتید من از شما اجری نمیخواهم بلکه پاداش رسالت مرا خدا میدهد و من خود از جانب خدا مأمورم که از اهل اسلام و تسلیم حکم او باشم.»
آیه ۲ سوره هود
الا تعبدواالاالله انی لکم منه نذیر وبشیر
‹‹ بجز خدای یکتا هیچکس را نپرستید و من حقا رسول او هستم که برای اندرز و بشارت خلق آمدهام. ››
آیه ۱۲۱ سوره هود
وقل للذین لایؤ منون اعملوا علی مکانتکم انا عملون
‹‹ به آنان که ایمان نمیآورند بگو که شما هر چه میتوانید به زشتکاری و معصیت خدا بپردازید ما هم بکار طاعت مشغول خواهیم بود. ››
آیه ۹۴ سوره حجر:
فاصدء بما تؤمرواعرض عن المشرکین
‹‹ پس با صدای بلند آنچه را که از خدا به تو امر شده است آشکار کن و به آزار مشرکین توجه ننما. ››
آیه ۹۶ سوره مومنون:
ادفع بالتی هی احسن السیئة نحن اعلم بما یصفون
‹‹ تو آزار و بدیهای امت را به آنچه نیکو تر است دفع کن، ما جزای گفتار آنها را بهتر میدانیم. ››
آیه ۸۲ سوره نحل:
فان تولوا فانما علیک البلغ المبین
‹‹ پس اگر باز روی از خدا بگردانند، برتو تبلیغ رسالت و اتمام حجتی نیست. ››
آیه ۱۳۰ سوره طه:
فاصبر علی مایقولون...
‹‹پس توای رسول بر آنچه (امت جاهل) میگویند صبر و تحمل پیشه کن...››
از متن صریح آیات مذکور چنین بر میآید، محمد مکی پیامبری است واعظ، خیرخواه، انسان دوست و خدامنش که با پند و اندرز، مردم را برای تابعیت از آئین نوظهورش ترغیب مینماید و در واقع با همان صبر و سیاست و پشتکار به تدریج راه را برای کسب قدرت هموار میکند.
اکنون بپردازیم به آیات مدنی:
آیه ۱۹۱ از سوره بقره:
واقتلواهم حیث ثقفتموهم واخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنة اشدّ من القتل...
‹‹ هر کجا مشرکین را یافتید، آنان را بکشید و از شهرهایشان آوارهشان سازید چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند. کارهای فتنه انگیز آنان بدتر از کشتار است...››
آیه ۷۱ از سوره نساء:
یا ایهاالذین امنوا خذوااحذرکم فانفرواثبات او انفروا جمیعا
‹‹ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید و آگاه دسته دسته و یا همه باهم برای جهاد اقدام کنید. ››
آیه ۸۹ از سوره نساء:
...فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجروا فی سبیل الله فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم...
‹‹...منافقین را تا در راه خدا گام بر ندارند، دوست نگیرید و اگر مخالفت کردند آنها را هر کجا یافتید به قتل برسانید...››
آیه ۲۴ از سوره نساء:
والمحصنت من النساء الاّ ما ملکت ایمانکم...
‹‹ نکاح زنان محصنه (شوهردار) برای شما حرام شد، مگر زنانی که در جنگهای با کفار متصرّف و مالک شده اید...››
آیه ۴ از سوره محمد:
فاذا لقیتم کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثحنتموهم فشّدواالوثاق فامامنا بعدوامافدآء...
‹‹ بنا براین موقعی که با کافران روبرو میشوید، آنها را گردن بزنید تا آنگاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا درآورید، پس از آن اسیران جنگ را محکم ببند کشید تا بعدا آنها را آزاد گردانید و یا از آنان فدیه بگیرید...››
آیه ۲۰ از سوره فتح:
وعدکم اللّه مغانم کثیره تأخذونها فعجل لکم هذه وکفّ ایدی الناس عنکم ولتکون ایة للمؤمنین ویهدیکم صراطا مستقیما
‹‹ خدا کسب غنیمتهای بسیاری را به شما وعده داده است و برای شماست که درآن شتاب کنید و خدا دست مردم را از سر شما کوتاه کرد تا دلیل اهل ایمان باشد و خدا شما را براه راست هدایت میکند. ››
به آیه زیر توجه فرمایید:
آیه ۲۹ از سوره توبه:
قاتلواالذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر ولایحرمون ما حرم اللّه ورسوله...
‹‹ بکشید کسانی را که به خدا و روز واپسین ایمان نمیآورند و آنچه را که خدا و رسول او حرام
کردهاند، حرام تلقی نمیکنند...››
آیه ۷۳ از سوره توبه:
یاایهاالنبی جاهد الکفاروالمنفقین واغلظ علیهم...
‹‹ای پیغمبر با کافران و منافقین جهاد و مبارزه کن و بر آنها بسیار سخت بگیر...››
آیه ۶۱ از سوره احزاب:
ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتّل. ا تقتیلا
‹‹ مردم پلید را هر کجا یافتید، آنان را گرفته و جدا بکشید. ››
آیه ۵ از سوره توبه:
فاذا انسلخ الاشهرالحرامفاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم وافعدوالهم کل مرصد...
‹‹ پس از آنکه ماههای حرام به سر رسید، آنگاه مشرکین را هر کجا یافتید بقتل برسانید و آنان را دستگیر و محاصره کنید و از هر سو در کمین آنان باشید...››
علت این که محمد کشتن مشرکین توسط مسلمانان را طی ماههای حرام منع کرده آنست که به موجب سنت اعراب قبل از اسلام و به اصطلاح دوره جاهلیت، اعراب جنگ و خون ریزی را درماههای ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب حرام دانستهاند. این چهار ماه بنام ماههای حرام نامیده شدهاند. برخلاف آیه فوق و علیرغم سنت اعراب، در سال دوم هجرت و اول ماه رجب که یکی از ماههای حرام میباشد، به محمد خبر دادند که کاروانی به کاروان سالاری و سرپرستی عمرو بن خضری، با امتعه و مال فراوان متعلق به قریش، از شام (سوریه فعلی) عازم مکه میباشد. محمد به یکی از پیروان خود بنام عبدالله بن جحش مأموریت داد تا کاروان مزبور را مورد حمله قرار دهند. مهاجمین در محلی که نخله نام داشته و در نزدیکی مکه قراردارد، در کمین کاروان ماندند و بمحض رسیدن کاروان به محل نامبرده، آنرا مورد حمله قرارداده و کاروان سالار را کشته و کلیه اموال کاروان را به سرقت نزد محمد بردند. ملاحظه میشود که محمد علیرغم متن صریح آیهای که خود آنرا برای دیگران ترویج کرده و حتی برخلاف رسم اعراب، نه تنها در یکی از ماههای حرام دستور به هجوم و سرقت داده است، بلکه با ریختن خون کاروان سالار، هم از مفاد آیه نامبرده تخطی کرده وهم سنت اعراب را زیر پا نهاده است. بعد از این حمله و کشتار، بزرگان قریش به نکوهش این عمل مذموم محمد برآمده و ادعای پیامبری او را بطور قاطع مورد شک و تردید قراردادند. همین موضوع سبب نگرانی بیش از حد او را فراهم نمود. بنابراین، محمد درصدد برآمد تا آن عمل نکوهیده خود را با نزول آیه زیر رفع و رجوع کند.
آیه ۲۱۷ از سوره بقره:
یسئلونک عن الشهرالحرام قتال قل قتال فیه کبیر وصد عن سبیل الله وکفر به والمسجد الحرام واخراج اهله منه اکبر...
‹‹ پس از تو راجع به جنگ درماه حرام پرسش میکنند، بگو گناهی بزرگ است، ولی گناه بزرگتر از آن نزد خدا باز داشتن مردم از راه خدا و کفر به خدا و پایمال کردن حرمت حرم خدا و منع مسلمانان از زیارت کعبه است...››
البته واقعه راهزنی محمد از کاروان فوق به همین جا خاتمه نیافت. چون کاروان نامبرده دارای چهار مسئول بود، لذا پس از قتل کاروانسالار دو نفر دیگر را اسیر و نفر آخر موفق به فرار گردیده و شرح واقعه را به اطلاع اهالی قریش رسانید. سپس، نمایندگانی برای پس گرفتن شتران و کالاهای سرقت شده و نیز برای آزادی اسرا، از مکه وارد مدینه شدند. در مقابل، محمد نه تنها اموال و شتران آنان را پس نداد بلکه در مقابل دریافت هزار و ششصد درهم طلا به عنوان باج برای هر کدام از اسیران، آنان را آزاد نمود.
همانطوری که قبل تر نگاشته شد، سورههای مدنی پس از هجرت محمد به مدینه از طرف وی ابلاغ گشته. در این دوران، محمد به قدرت دست یافته و به همین دلیل نیز شخصیتش بطور کامل تغییر نمود. بطوریکه در دوره مورد بررسی، محمد دیگر مردم را مورد موعظه پیامبرانه قرار نداده و در مقابل به آنان به صورت قهری دستور داده و از پیروان ش میخواست تا دشمنان و منافقین را بقتل رسانده، زنان آنان را مورد تجاوز قرارداده و اموالشان را به یغما برند. در اینجا مایلم توجه خوانندگان را به این نکته جلب نمایم که متوجه باشند که بنا به مفاد همین آیات فوق، بعد از شکست ارتش ایران از اعراب، چه برسر مردمانی که تحت حمله اعراب بدوی قرار گرفتند آمد.
حال که زندگانی، حرفها و اعمال محمد را در هر چهار دوره عمر در کنار آیات قرآنی مربوط به دو دوره قبل و بعد از هجرت بررسی کردیم، راحت تر میتوان الگویی کلی از شخصیت او را بدست آورد. این موضوع را اما به خود خوانندگان میسپارم تا بر اساس عقل منطق آزادانه نتیجه گیری کنند. اما رویه و الگوی سیاسی محمد در طول زندگانیاش در قبل و بعد از رسیدن به قدرت برای ما ایرانیان بسیار آشناست زیرا دقیقا در دوران معاصر از جانب بنیان گذاران جمهوری همان الگو برای کسب قدرت مورد استفاده قرار گرفت که برای آنان موفقیت آمیز هم بود و توانستند با استفاده از همین الگو خود را به جامعه ایران تحمیل نمایند.
با کمی تحلیل و بررسی در صحبتهای خمینی از سال ۴۲ تا ۵۷ در صحبتهای خمینی همان رد پای مرد موعظه گر را میبینیم (محمد مکی)، مردی موعظه گری که در صحبتهایش از فقیران و محرومین دفاع میکند و دعوت به برابری و برادری مینماید، کسی که به تمام ایدئولوژیها احترام میگذارد (لا اکراه فی الدین محمد مکی)، اما وقتی که گروههای مختلف که در پی یافتن مرکزی برای اتحاد بودند تا بر مشکلات چیره شوند به او اعتماد کرده و به دور او جمع میشوند (همانند مردم با مستأصل مدینه که پس از سالها اختلافات درونی آوازه محمد مکی با آموزهی برابری و برادری را میشنوند پس دور او گرد میآیند و پیمان میبندند) و او را به خانه آوردند و به قدرتش رساندند او تمامی گروهها را قلع و قمع کرد و بر خلاف تمام حرفهای گذشته تک حزبی را محور کار قرار داد (مردم مدینه از محمد میخواهند که به میان آنان بیاید تا هم او از گزند قریش در امان باشد و هم آنان اگر نیاز به داوری میان خود داشتند سراغ او روند، اما محمد بعد از ورود به مدینه در سایه حمایت یارانش که همراه او از مکه آمده بودند اقدام به ایجاد حکومت خود مینماید و به نوعی مدینه را تصاحب میکند، این مسئله مورد اعتراض گروهای مختلفی در مدینه قرار میگیرد، این معترضان یا با وعده وعید تسلیم خواست محمد میگردند و یا به مرور زمان در جنگ با محمد شکست خورده و از میان میروند) خمینی و یارانش پس رسیدن به حکومت تا به امروز هرکه را که سودای مخالفت کرده یا کشتهاند و یا در زندان افکندهاند و یا مجبور به جلای وطن کردهاند. (همانند محمد مدنی)
در پایان فقط میتوان گفت اسلام نیز بر خلاف ادعای مدافعانش دینی کامل نیست و بسیار بیشتر از آن که مسلمانان معتقدند تابع شرایط محیطی و زمانیست که این موضوع خود نشانگر آن است که یا اسلام از طرف آن خدای قادر مطلق توانمند نیامده و یا دچار تحریف گشته است که فرقی در آن نیست که کدام مورد صحیح باشد در هر صورت ذات اسلام به عنوان دین کامل نفی میگردد و...
مریم سلطانی
کارشناس روانشناسی بالینی، محقق و فعال حقوق مدنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
قرآن
ویکی شیعه
صحیح بخاری، ابن هشام، واقدی
مکارم شیرازی. «مشاهده و تدبر آیه ۱۲ سوره الانفال».
سید علی خامنهای «جهاد»
نهج البلاغه
ویکی پدیا فارسی مجموعه مقالات نقد دین
قداست پیامبر علیرضا پناهیان
لینک مقاله آقای گنجی:
https://www.radiozamaneh.com/221755