در ۲۴ آبان ۱۳۹۹، روزنامه جمهوری اسلامی واقعیتی را باز انتشارداد که مدت چهل سال است بطور مداوم از آن سخن بمیان است: نظام دو دولتی، که قدرت و ثروت در مهار دولت مافیاهای نظامی - مالی است که حزب سیاسی مسلح (سپاه) را در اختیار دارد.
❋ بر ایران دو دولت حکومت میکند؛ یکی دولت مافیاها که صاحب اختیارند و دیگری دولت بیاختیار:
● جمهوری اسلامی مینویسد:
حکمرانی، وقتی توانمند خواهد بود که کشور یک دولت داشته باشد نه دو دولت. حکمرانی توانمند آن است که زمینه آزادیهای مشروع بهویژه در عرصه بیان و قلم را فراهم کند ولی نه به این صورت که مافیاهای اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی، خنثیکننده سیاستها و برنامههای دولت در داخل و خارج باشند.
جلوگیریکردن از ادامه ریزش قیمت ارز و سکه و خودرو، چیزی نیست که مردم نفهمند کار مشترک همان مافیاهای اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی است. متأسفانه ما فقط با یک مافیا مواجه نیستیم، یک «کنسرسیوم مافیا» به جان این کشور افتاده که مایحتاج ضروری و معیشتی مردم را احتکار میکند و به هر قیمت که بخواهد میفروشد و با استفاده از امکانات تبلیغاتی گستردهای که در اختیار دارد، قیافه حق به جانب و طلبکارانه هم میگیرد!
بیرحمیهای این «کنسرسیوم مافیا» هم شامل داروی ضروری بیماران میشود، هم غذا و هم هر چیز ضروری دیگر و حتی برنامههای سیاسی و اقتصادی دولت و نظام.
همه میدانند که تولیدات داخلی مثل گوشت و مرغ و میوه و ترهبار و بسیاری از اقلام دیگر که هر روز دچار نوسانات قیمت میشوند، به تحریم و فشارهای این یا آن دولت خارجی ربطی ندارد و مستقیماً دستپخت همین «کنسرسیوم مافیا»ی داخلی است. به همین دلیل، همه میپرسند چرا مقاومتی در برابر این کارشکنیها وجود ندارد؟ کارشکنیهایی که حتی در شرایط بسیار سخت کرونایی هم جریان دارد و دست از سر مردم برنمیدارد.
ما متأسفانه بیش از یک دولت داریم و «کنسرسیوم مافیا» در کشور ما تمام برنامهها و سیاستهای دولت در داخل و خارج را خنثی میکند. تأسف بارتر اینکه این «کنسرسیوم مافیا» نام این کار خود را انقلابیگری هم میگذارد. این وضیت غیرمنطقی نشان میدهد که امروز لازم است عقلای قوم «انقلابیگری» را معنا کنند و این واقعیت را در فرهنگ سیاسی جامعه ما جا بیندازند که انقلابیگری یعنی یکپارچه و منسجم عمل کردن در برابر دشمنان خارجی و هوای مردم و منافع ملی را داشتن در امور داخلی کشور. آنچه اکنون در کشور ما جریان دارد، دقیقاً عکس انقلابیگری است».
انقلاب اسلامی در هجرت : بدیهی است روزنامه، اختیار انتشار تمام حقیقت را نداشته است. وگرنه به این پرسش پاسخ میداد که «کنسرسیوم مافیاها» چگونه بوجود آمد؟ چرا دولت فوق دولت است. در حقیقت، در دوران پهلوی نیز ایران دو دولت داشت. یکی وابسته با شاه که به خود اختیار مطلق داده بود. این دولت به کسی حساب پس نمیداد و افراد آن، از بالا تا پایین، اختیارات شاه را بکار میبردند. آن روز که شاه گفت: «ما دیگر پولهای نفت را آتش نمیزنیم»، از دلارهایی سخن میگفت که مافیاهای صاحب اختیار میبردند و میخوردند. چون انقلاب شد، قرار بر این بود که دولت مافیاها منحل بگردد. منحل نیز میشد اگر خمینی خود را صاحب اختیار مطلق نمیخواند و دولت فوق دولت، با محوریت او و رها از هرگونه مهار پدید نمیآمد و روز به روز بر قدرت خویش نمیافزود. اما این دولت که دولت مافیاهای نظامی - مالی است و حزب سیاسی مسلح (سپاه) به فرمان او است، قلمروهای اصلی فعالیتش، در اقتصاد، صادرات و واردات و در سیاست، رابطهها با قدرتهای خارجی (محورگرداندن امریکا در سیاست داخلی و خارجی). در اجتماع، گروهبندیهای از جامعه بریده و نسبت به آن خارجی شده و بخشی از شبکه منطقهای و جهانی گروهبندیهای حاکم را تشکیل میدهند. در فرهنگ، دین وسیله توجیه ولایت مطلقه بمعنای اختیار مطلق بر جان و مال و ناموس مردم و عامل بسط دهنده عناصر ضد فرهنگ در جامعه ایران و تحمیل گسستهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از راه تحمیل قدرت بمثابه تنظیم کننده رابطههای فرد با فرد و گروه با گروه هستند.
این قلمروها میگوید و روشن که گروه بندیهای حاکم عضو بینالملل گروهبندیهای قدرت محور و مافیاها عضو بینالملل مافیا هاهستند. چرا که قلمروهای فعالیتهای آنها یکی و نوع فعالیتهای آنها یکی و نظام کشوری و منطقهای و جهانی که در آن عمل میکنند نیز نظام سلطهگر- زیرسلطه است. مافیاها در امریکا و دیگر نقاط جهان، فرآوردههای همین نظام هستند و جهان ما گرفتار شبکه جهانی آنها است. بدینخاطر است که در سطح جهان، این گروهبندیها و مافیاها، رفتار مشابهی در قبال انتخابات امریکا داشتند و واکنشهای مشابهی ابراز کردند. هشدار نسبت به خطر فاشیسم در امریکا، هشداری بس جدی است چراکه بینالملل گروه بندیها و مافیاها، امریکا و جهان را تهدید میکنند:
❋ آنها که خود را قدرتمند میدیدند و قدرت را از دست رفته میبینند و آنها که خلاءهای خود را با زیستن در دنیای مجازی پر میکنند که ترامپ ساخته و آنها را بدانجا میبرد، محیط مناسب برای قوت گرفتن فاشیسم را پدید میآوند:
سیلوی لوران Sylvie Laurent امریکایی امریکا شناس رأی دهندگان به ترامپ را شناسایی کرده است. او در گفتگو با نوول ابسرواتور (15 نوامبر 2020) این دادهها را خاطر نشان میکند. خواننده میتواند همانندی این دادهها را با دادههای گویای وضعیت ایران، مشاهده کند. این مشاهده به او امکان میدهد دریابد چرا جامعه در موضع سلطهگر (امریکا) با جامعه در موضع زیرسلطه (ایران)، با مسائل همانندی روبرو میشوند:
● امریکاییان یک دست نیستند، مثل هر جامعهایی کم و بیشیهای گوناگون دارند. منابع مختلف منافع و هویتیابی دارند. و نیز نیازدارند خود را با معیارهای همه پسند منطبق کنند (= خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) تا به خود مشروعیت ببخشند. در جامعه گرفتار خشونت، شماری از مردم بیان قدرت را اندیشه راهنمای خود قدرت بینی میکنند. این راست نیست که تنها سفیدهای کم سواد و کم درآمد به ترامپ رأی دادهاند. 60 درصد سفیدها به ترامپ رأی دادهاند از پرسواد تا کم سواد و از ثروتمند تا کم درآمد. اینها سفیدهایی هستند که یا خود را کسانی تعریف میکنند که موقعیت متوفق را از دست دادهاند و یا وضعیت را بیثبات مییابند و ترامپ رانماد قدرتی تصور میکنند که وضعیت را تثبیت و آنها را از عوارض بیثباتی حفظ میکند.
● اسپانیولیتبارهای تکزاس و فلورید بطور وسیع به ترامپ رأی دادند. اینان کسانی هستند که در مجموعه نظامی - صنعتی مستقر در مرز مکزیک کار و زندگی میکنند و رویه سختگیرانه ترامپ در قبال مکزیک را عامل قطع نشدن نان خود میدانند.
امریکا شناس بر این است که امر واقع مهمی را نیز باید لحاظ کرد و آن نقش ایدئولوژی درخور پدرسالاری است: دونالد ترامپ تجسم مرد قادر مطلق است. او قاعده و قرار، قانون، قرارداد، معیارهای حسن رفتار را رعایت نمیکند. چیزی از موسیلینی (دیکتار ایتالیا و برقرارکننده فاشیسم در ایتالیای دوران پیش از جنگ جهانی دوم) دراو را مردی تصور میکنند که با ویروس کرونا بازی و در برابر آن مقاومت میکند. نمیتوان سرزندگی او را در برابر ویروس، وقتی به بیماری کوید مبتلی شد، نادیده گرفت. میخواست بنمایاند که او قویتر از ویروس است. من فکر میکنم ترامپ بمثابه تجسم این پدرسالاری قادر مطلق جماعتهای سخت مذهبی سنتی،چون انجیل گرایان و کاتولیکهای سنتی که اسپانیولیتبارها هستند را بخود جذب کرده است.
امری که باید اندریافت این است که بنمایه برتری طلبی که ترامپ خود را تجسم آن میداند، مردگرایی است. او اینهمانی مردان با قدرت را که صدمه دیده است، بخصوص در دوران بحران اقتصادی، قرنطینه، انقلاب ارزشها، ترمیم میکند. ترامپ قدرتی مینماید که مردها گمان میکنند چون او بودهاند و اینک نیستند.
انقلاب اسلامی در هجرت: این مذهب در سایه قدرت انگاری که فرد مذهبی را بر آن میدارد به ترامپ رأی دهد، همان تصور ویرانگر قدرت در خدمت دین است که در ایران، ولایت مطلقه فقیه را بر کشور حاکم کرده است و وجه افراطیتر آن دین القاعده و داعش و ... است. دورتر، سیلوی لوران خاطر نشان میکند که بنیادگراهای مذهبی آمریکا نیز، احکام دین را فوق قانون اساسی و حاکم بر آن میدانند.
● سیلوی لوران ادامه میدهد: این بنیادگرایی مذهبی وطن دوست، چون گرین و ترامپ، امروز، پایه و مایه فکر راهنمای حزب جمهوریخواه امریکا است. این بنیادگرایی به زنان محافظهکار نیز نوعی محدوده میدهد و اینان گمان میکنند، در آن، بدون مزاحمت، میتوانند آسوده زندگی کنند. خانواده سنتی، ارزشها، پرچم، انجیل، جامعه محلی، مرد که کار میکند و با درآمد خود هزینه زندگی خانواده را تأمین میکند، برای جامعه امریکایی ارزشهای اطمینان بخش هستند. نابرابریهایی که نئولیبرالیسم توجیهگر آن است، این ارزشها را جارو کردهاند و در جامعهای با زمینه نژادپرستی، استقرار جستهاند. جماعتها، بسان تکههای بریده از جامعه و از یکدیگر پدید آمدهاند و شهروندان در فردهای مصرف کننده و بدون همبستگی با یکدیگر، از خود بیگانه شدهاند. شهر و گوناگوناییهایش بسان گومر Gomorrhe (یکی از دو شهری که گرفتار عذاب خداوند شد و نابود گشت) جدید ساخته میشوند. در برابر، روستانشینی در برابر بادهای مخالف مقاومت میکند. ایل و تبارگرایی ترامپ احساس تعلق داشتن را بر میانگیزد و دستگاه تبلیغاتی فاکس نیوز، همبستگیها را برقرار میکند. الا اینکه آن تعلق داشتن و این همبستگی بر طرد دیگران مبتنی است و زندگی کردن بشیوه خود قربانی بینی و موضع دفاعی گرفتن است. اما این سفیدها خود را عضو یک گروه میدانند.
● آنچه دونالد ترامپ پیشنهاد کرده است، حفظ خیالی این نظم نژادی آرمان شدهاست که وعده میدهد با ایجاد دیوار نمادی در برابر تغییرها، تأمین وتضمین گردد. در دوران بیاعتباری و ناپایداریها و آسیبپذیریها، این رجزخوانی ارتجاعی و خود مقتدرانگارانه، کاربرد پیدا کرده است. با بحران بهداشتی و سیاسی و روانی که موج دوم بیماری کوید دارد بر میانگیزد، راه و روش اقتدارگرایانه بیتردید تقویت میشود.
ناظران بسیار براین شدند که شیوه مدیریت مبارزه با بیماری فراگیر کوید، از عوامل شکست ترامپ در انتخابات میشود. در عمل، ترامپ از این بیماری سود برد. زیرا در برابر بیماریای که کسی از ابتلای آن مصون نیست، خود توانا انگاری، ولو مجازی و زودگذر، نوعی امنیت خاطر ایجاد میکند. بخصوص که ترس از قرنطینه و بیکار شدن نیز شدید است، ترامپ هم با رفتار خود و هم با خودداری از برقراری قرنطینه، بسیاری را بر آن داشت که به او رأی بدهند. پیش بینی میشود که تا 20 ژانویه 2021 که او کاخ سفید را ترک میکند، تلفات ناشی از این بیماری، به 400 هزارتن بالغ خواهند شد و او مسئول این فاجعه است.
● بنیادگرایی امریکایی که ترامپ بیان میکند، نه تنها فکر راهنمای افراد عادی حزب و کسانی است که پایگاه اجتماعی حزب را تشکیل میدهند، بلکه فکر راهنمای بخشی از کادرهای حزب نیز هست. مقصود من از بنیادگرایی نه بمعنای قضاوت ارزشی نیست، بلکه بمعنای انجیل گرایی امریکایی است. این مرام را کسانی ساخته اند که میخواهند به سنتی بازگردند که از دید آنها، هنوز فلسفه روشنایی و عقلگرایی و همه آنچه ترقیگرایان، بمثابه خوب و پسندیده تحمیلکردهاند، جامعه را فاسد نکرده بود. این رفتاری ضد تجدد است که در محافل روشنفکران محافظهکار، مشاهده میشود. لابیهای اسلحه نیز بر این راه و روش هستند.
● این بنیادگرایی به جمهوریخواهها که مدافع بازار هستند و برای بند از بند دولت گسستن، تقدم قائلند، امکان میدهد سیاستهای خود را مطلوب طبقههای میانه بگردانند. این آن حیله بزرگ، سیاست عامه پسند و عامه فریب قدرت محوری است که ترامپ بکار میبرد. سیاست او مطلوب قدرتمندان است اما هیجانات قاعده جامعه (= پایین یا اکثریت بزرگ)را نیز با دم زدن از ناسیونالیسم و بنیادگرایی مذهبی و ابراز خصومت به دیگران و...، بر میانگیزد. اینها همه با نئولیبرالیسم همخوانی دارند. این بدان معنی است که در بیرون دولت، جز جماعتهای کوچک حق ندارند وجود داشته باشند؛ ما مجبور نیستیم با یکدیگر همبستگی داشته باشیم . ما نیاز به قرار و قاعدهمند کردن فعالیتها نداریم. زیرا قرار و قاعده مند کردن یعنی یک شکل گردانی، یعنی دیوان سالاری، یعنی جباریت: یعنی تحمیل ماسک زدن به من، تحمیل رعایت زنگرایی، اینکه نباید طرفدار نژادپرستی باشم و یا به همجنسگرایان بد و رد بگویم،
● بدینقرار، ترامپ به آنها عقلانیت بدیلی پیشنهاد میکند. توضیح اینکه او مدعی است امریکاییان به دلیل آنچه از مهارشان بیرون است، قربانی توطئههای دشمن هستند. توطئه دزدیدن انتخابات، یکی از این توطئهها است. بدینقرار، او به مردم القاء میکند که قربانی توطئههای قدرتهای مهمی هستند که توان مقابله با آنها را ندارند. در نتیجه، او سپر بلای آنها است. ترامپ یک «پیامبر دروغین» است. و قوت پیام او در این است که آنچه وعده میدهد، آیندهای مجازی است. اما آیندهای است که اشخاص بس مایلند بدان باور کنند. آنها میخواهند باور کنند که انتخابات را بردهاند، که بیماری کوید مغلوب میشود و آنها زندگی عادی خویش را بازخواهند یافت، که کارفرماییها کار عادی خویش را از سر خواهند گرفت، که زنان به خانه و خانواده بازخواهند گشت و دوباره کدبانو خواهند شد، که سیاهان از متهم کردن پلیس بازخواهند ایستاد، که ...
انقلاب اسلامی در هجرت: بدینسان، زبان قدرت، زبان ترامپ و زبان خمینی و خامنهای یکی است: با استفاده از احساس ناتوانی مردم، خود را قادر مطلق مینمایانند و به مردم وعده آیندهای آرمانی را میدهند. اما اگر مردم تمایل شدید پیدا میکنند به باور به این دروغ، بخاطر خلاءها در آنها است. اگر بدانند که این خلاءها را جز خود آنها کسی نمیتواند پرکند و میزان خلاءها تعیین میکند میزان اعتیاد آنها را به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت، اگر بدانند هرآنچه را خود هماکنون نتوانند داشته باشند (حقوق) و یا بکنند (خلاء زدایی)، قدرتی که خود از خلاءها پدید میآید، نه تنها آیندهای که وعده میدهد متحقق نمیکند، بلکه خلاءها، بنابراین وضعیت را بدتر میکند. چنانکه در دوره ترامپ، هم نابرابریها بیشتر شدهاند و هم قرضههای امریکا و نیز قرضههای سرانه افزایش یافتهاند و...
بدینقرار، روش قدرتپرستان نیز یکی است: درمان ناتوانی، توانا شدن است. اما آنها به مردم نمیگویند بیایید توانا شویم و راه و روش توانا شدن را نیز پیشنهاد نمیکنند؛ میگویند: چون شما مردم ناتوان هستید، برای تغییر سرنوشت شما، چاره جز دست بدامان قدرت خارجی شدن نیست. برفرض که بدیل نباشد، باید آن را ایجاد کرد. اما قدرتمدار میگوید: چون بدیل نیست، چاره ماندن در نظام استبدادی فسادگستر و اصلاح آن است ...
● سیلوی لوران توضیح میدهد: شبکهای از صدها کلیسا با میلیونها مؤمن و وفادار به آنها وجود دارد. بیان او همچون بیان واعظان انجیلگرای (پروتستانهای هوادار اجرای احکام دین و بنابراین، استخدام قدرت برای تحقق این هدف) امروز، دوبار زیانبارنر است. ترامپ بسان پولا وایت Paula White، مسیحیت اصیل را در بنیادگرایی سفیدپوستان ناچیز میکند. در همانحال، دین را جانبدار آرمانی میگرداند که در پی سود فردی شدن است. ثروتمند شدن کارفرماییهای بزرگ را پسندیده میخواند و در همانحال، همبستگی ملی و حمایتهای جمعی را منفور میشمارد. وایت یکی از نمایندگان بنیادگرایی نژادپرستانه نئولیبرال است که سخت میکوشد نابرابریها را طبیعی و فرآورده اراده خداوند بباوراند. اینان احکام دین را فوق قانون اساسی میشناسند و برآنند که مؤمن باید به احکامی عمل کند که اینان میگویند احکام دین هستند.
انقلاب اسلامی در هجرت : بدینسان، دین وقتی در بیان قدرت از خود بیگانه میشود، مقام دینی نیز ترامپ را مرد خدا میگرداند و خود نیز مروج زور و فساد میشود. محتواهای بنیادگرایی پروتستان و انتگریسم کاتولیک را که با اسلام ولایت مطلقه فقیه مقایسه کنیم، میبینیم، یکی هستند. مدعی هستند که قدرت را به استخدام دین در میآورند. بسا میدانند ناممکن است و در واقع دارند دین را به استخدام قدرت (= وسیله توجیه آن کردن) در میآورند. اما جز این نیر راهی برای قدرت طلبی ندارند.
در برابر، فاشیسم که پرشمار پایگاه دارد و دین و مرام را به استخدام خویش درآورده است، از موضع حقوندی میتوان و باید مقاومت کرد و با خلاءهای قربانیان آن و اندیشههای راهنمای آنها نیز، نه با انکار و ضدیت که با بنمودن روشهای خلاءزدایی و نقد طرزفکرها، میباید مبارزه کرد. ایستادگان در برابر فاشیسم، میگویند شکست ترامپ در انتخابات امریکا، حاصل استقامت آنها بوده است:
❋ در برابر قدرت که فاشیسم در شمار بدخیمترین شکل و محتواهای آن است، استقامت از موضع حقوندی کارساز است:
در 8 نوامبر 2020، نائومی کلارک، نویسنده کتاب «سرمایهداری فاجعه»، انتخابات امریکا را تحلیل کرده و گاردین آن را انتشار داده است. در آن، میگوید: شکست ترامپ حاصل مقاومت در برابر فاشیسم بود و نسبت به خطر فاشیسم هشدار میدهد. نکاتی از آن:
● بسیاری از مردم امریکا، بسود بایدن رأی ندادند، برضد ترامپ رأی دادند. باید بدانیم که این پیروزی بسیار سخت بدست آمد و اطمینان بخش نیز نیست.
● بایدن آن نامزدی که باید میبود نبود و اطمینانی به او نیست. برنامههای ساندرس و الیزابت وارن را (سلامت محیط زیست، مبارزه با تبعیض نژادی، بیمه تندرستی برای همه و ...) باز میگوید؛ اما کسی نیست که بتواند این برنامهها را اجرا کند. با اینحال، باید ترامپ و فاشیسم شکست داده میشدند. شکست ترامپ براستی مهم بود. زیرا به امریکا سونامی فاشیسم حمله کرده است. بدینخاطر است که امریکا روزهای خطیری را میگذراند. برای مقابله با این سونامی، ما باید مرتب خود را تقویت کنیم. ما نباید بپنداریم که در سال 2008 هستیم. ما تغییر کردهایم و جنبشهای ما نیز بزرگ شدهاند. در دوران اوباما، این جنبشها بزرگ شدند و در دوره ترامپ نیز به بزرگ شدن ادامه دادند. هم در کمیت بزرگ شدهاند و هم بلحاظ دیدگاه. دیدگاه ما در برابر خودسری پلیس و نظامیگری و نیز برخورداری همگان از امکان درمان و هم در باره طبیعت و سلامت محیط، تغییر کرده است. جنبش هودار بیمه درمان همگانی بزرگ شده است. در دوران اوباما کسانی که در دوره ترامپ به نمایندگی انتخاب شدند، هنوز انتخاب نمیشدند.
● در دوره ترامپ، در 2018، حزب دموکرات در مجلس نمایندگان، اکثریت بدست آورد. قرار بر تصویب قانون سلامت محیط زیست بود. انجام نشد. پس نیازمندیم که پیروزی را کامل کنیم تا که اینگونه قوانین به تصویب رسند. و مهمتر اینکه
● پیروزی بر فاشیسم قطعی نیست. هنوز از سونامی فاشیسم دفع شر نکردهایم. حزب دموکرات خود عامل بازدارنده است زیرا از آن بیم دارد که مهار را از دست بدهد.
لوموند (18 نوامبر) گزارش میکند که دو جناح راست و چپ حزب دموکرات یکدیگر را مقصر بدست نیاوردن اکثریت بزرگ در مجلس نمایندگان و اکثریت در مجلس سنا میدانند.
انقلاب اسلامی: قانون قدرت یکی است. در امریکا و در ایران و در هرجای دیگر، نه با تسلیم قدرت شدن و نه با به درون آن درآمدن (اصلاحگرایی) و نه با سازش با آن (وسط بازانی که به خود نقش خندق میدهند)، نمیتوان شر آن را کند. این به یمن خلاءزدایی، یعنی وجدان به حقوق و عمل به حقوق و توانایی جستن به یمن فعالکردن استعدادهای یکایک شهروندان است که میتوان هر کشور و جهان را از زور و فساد آسود.