هفته گذشته خبر مهمی در رسانههای معتبری مثل نیویورک تامیز، خبرگزاری فرانسه و نشریه لیبراسیون منتشر شد که مثل بسیاری از اخبار دیگر خواب مقامهای ایران را آشفته نکرد. زیرا کسی که خود را به خواب زده را نمیشود بیدار کرد! خبر این بود که نفر دوم القاعده عبدالله احمد عبدالله معروف به "ابو محمد المصری" در تهران کشته شده است.
رد تروریست فراری در تهران
#ابومحمد_مصری که از بنیانگذاران #القاعده و از نزدیکان #اسامه_بنلادن بود، طراح بمبگذاری در سفارتهای آمریکا در نایروبی و تانزانیا در سال ۱۹۹۸ بود که منجر به کشته شدن ۲۲۰ نفر و مجروح شدن صدها نفر شد. همچنین گفته میشود او از معدود کسانی بود که از طرح انفجار در امریکا در ۱۱ سپتامبر خبر داشت و پس از آن حادثه به همراه پسر بن لادن، حمزه که بعد دامادش شد، به ایران رفتند.
اگرچه مقامهایی دولت ایران در واکنش رسمی مثل همیشه کل ماجرای حضور و کشته شدن این فرد در ایران را تکذیب کردند ولی شواهد نشان میدهد که تفسیر این تکذیب در برابر سندهای منتشر شده تنها همان خود را به خواب زدن است.
زیرا حضور و همینطور کشته شدن یکی از رهبران القاعده در ایران، با وجود تکذیب دولت ایران، از سوی خود القاعده تایید شده است. روز پنجشنبه ۲۹ آبان ۹۹ رسانههای مرتبط با القاعده در سوریه از جمله گروه «حرّاس الدین» بیانیهای منتشر کردند و در آن ضمن تسلیت گفتن برای کشته شدن ابومحمد مصری که او را از بنیانگذاران «تشکیلات قاعده الجهاد» خواندهاند، تاکید کردند که او ۱۶ سال آخر عمرش را در ایران زندگی میکرد.
بنابراین با وجود حاشا کردن سخنگوی وزارت خارجه ایران که کشته شدن این فرد مهم القاعده در ایران را یک سناریوی هالیوودی خوانده است، سوال اساسی این است که رهبر گروهی که به خاطر اقدامات تروریستی در دنیا برای سرش جایزه تعیین میشود و میتواند تبعات سیاسی و حتی نظامی برای مردم ایران داشته باشد در ایران چه میکرد؟
به گفته رسانههایی که خبر کشته شدن مصری را منتشر کردهاند #موساد به درخواست امریکا او و دخترش را با شلیک پنج گلوله در یکی از خیابانهای تهران کشتهاند. امریکا قبلا برای سر ابومحمد مصری ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود.
پناهنده یا گروگان
آیا این افراد در ایران پناهنده سیاسی محسوب میشوند و طبق مقررات بینالمللی ورودشان به کشور ثبت میشود یا حضور آنها در کشور به دور از قراردادهای رسمی و طبق توافقات سیاسی پنهان از افکار عمومی است؟
البته این نخستین بار نیست که حکومت جمهوری اسلامی ، رهبران نظامی یا سیاسی و مخالفان دولتهای کشورهای همسایه را پناه میدهد تا در زمان مقتضی از این آب گلالود ماهی بگیرد. چنانچه در فاصله سالهای ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۱ یکی از رهبران جهادی افغانستان که گفته میشد مورد ارادت شخص علی خامنهای هم قرار داشت یعنی گلبدین حکمتیار نیز در تهران و طبق شنیدهها در خانهای مجلل در شمال تهران سکونت داشت. از همین دست میشود خانواده افراد منتسب به حزبالله لبنان یا خانواده یکی از رهبران شیعی مخالف حکومت بحرین را نام برد.
توجه داشته باشیم که انتقاد من طبیعتا و به هیچ عنوان مربوط به آزادی فعالیت سیاسی مخالفان حکومتهای همسایه نیست! فعالان اپوزیسیون بحرینی یا هر کشور دیگری و همه فعالان سیاسی سایر کشورها باید آزادی بیان و امنیت برای ابراز بیان عقاید یا باورهای سیاسیشان داشته باشند و مهمتر از آن خانوادههایشان بایستی در امنیت کامل زندگی کنند.
اما مساله من نوع حمایت حکومت ایران از گروههای اپوزیسیون کشورهای همسایه با هدف یارکشی ایديولوژیک و ایجاد تفرقه بین گروههای شیعی و سنی است که با طمع سودجویی سیاسی توجیه میشود. نتیجه چنین دیپلماسی تبدیل کردن ایران به لانه زنبور در منطقه است.
از سوی دیگر چطور ممکن است کشوری که حق کمترین آزادی بیان برای گروههای سیاسی و مدنی و حقوق بشری در ایران قايل نیست، بهترین امکانات را برای اپوزیسیون کشورهای همسایه در داخل فراهم میکند؟
در مورد اخیر یعنی ابومحمد مصری، حضور او در ایران میتوانست هزینههای سنگینی به مردم ایران تحمیل کند!
آیا این افراد در ایران پناهنده سیاسی هستند؟ یا حکومت ایران آنها را به عنوان گروگان نگه میدارد تا به عنوان اهرم فشاری علیه حکومتهای همسایه به کار ببرد یا در زمان مقتضی در مذاکرات سیاسی با قدرتهای بزرگ از جمله امریکا از وجودشان سود ببرد؟
در همین زمینه محمدامین کریم، نمایندهی حزب اسلامی افغانستان در روند مذاکرات صلح (حزبی که حکمتیار رئیس آن است) مدعی شده که دلیل اینکه حکمتیار ایران را ترک کرد این بود که دانسته بود ایران با امریکا بر سر رهبر حزب اسلامی افغانستان در حال معامله بود. (روزنامه اطلاعات روز چاپ أفغانستان)
اثبات این ادعا موضوع این بحث نیست و ذکر آن تنها برای این است که بگویم که شائبه چنین سوء استفادههای سیاسی از حضور رهبران سیاسی اسلامی وجود دارد و چیز تازهای نیست. در حالی که پناهنده سیاسی نمیتواند و نباید مورد سوء استفاده سیاسی حکومتها قرار بگیرد. چه رسد به اینکه پناه دادن به کسی که متهم به ترور در سایر کشورهاست، موجب شود سایر شهروندان ایرانی در مخاطره جدی قرار بگیرند. پس این افراد در ایران پناهنده سیاسی نیستند. زیرا پناهندگان سیاسی از حقوقی برخوردارند که حکومتها موظف به رعایت آنهستند. از جمله ثبت و ضبط و پذیرش رسمی آنها و مراقبت از جانشان.
طبق ماده چهاردهم اعلامیهٔ حقوق بشر آنعده از افراد سیاسی که مخالف دولت یا گروهی خاص هستند و موردِ پیگرد و تعقیب قرار گرفته و جان آنها در خطر باشد، حق پناهندگی سیاسی را دارند.
اما زندگی پنهانی رهبران مبارز اسلامی کشورهای دیگر یا خانوادهها و وابستگانشان در ایران، به صورت مخفی پناهندگی سیاسی نیست و جز برای چانهزنی و گروگانگیری سیاسی معنی دیگری نمیتواند داشته باشد.
آرزوی حکومت اسلامی
آرزوی تشکیل حکومت اسلامی یا امت اسلام آرزوی دور و درازی است که بسیاری از رهبران افراطی یا جهادی مسلمان آن را دنبال کردهاند و برای تشکیل آن به هر فعالیتی از جمله اقدامات تروریستی دست زدهاند.
صدور انقلاب اسلامی که آرزوی خمینی بود را علی خامنهای با آرزوی تشکیل حکومت اسلامی دنبال کرده است. او در یک سخنرانی در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ به صراحت گفته است که ایده تشکیل حکومت اسلامی از سید قطب را چهل سال دنبال کرده است.
#سید_قطب همان کسی است که او را باید پدر تروریسم افراطی اسلامی نامید. زیرا اندیشههای کسانی مثل اسامه بن لادن و ایمن الظواهری از رهبران و بنیانگذاران القاعده از همان مشی و روش سید قطب نشات میگیرد که معتقد بود سران اسلام باید اسلحه به دست بگیرند و برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت به خرج دهند.
رهبران جمهوری اسلامی در ایران اگر چه به ظاهر ناچار شدند به حکومت اسلامی ظاهری نمایشی از انتخاب مردم داده و نامش را « جمهوری » گذارند اما گفته خمینی بعد از تثبیت جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه «حفظ نظام اوجب واجبات است» در عمل ثابت کرد که آنها آمادهاند تا برای حفظ قدرت هزاران نفر را به جوخه اعدام بسپارند یا در اقصاء نقاط جهان دست به اقدامات تروریستی بزنند.
ایده تشکیل حکومت اسلامی در کشورهای مختلف منجر به شکلهای متفاوتی از خشونت حاکمان اسلامی شد. اگر در ایران به جمهوری اسلامی منجر شد که توانسته بعد از چهار دهه سرکوب و کشتار مخالفان، همچنان جنایتی مثل #آبان_۹۸ را مرتکب شود، در سایر کشورها شاهد رشد طالبان، القاعده و داعش بودهایم. و عجیب اینکه سران همه آنها هم آرزوی سید قطب را دنبال کردهاند!
فردی که او را نفر دوم رهبران القاعده مینامند یعنی ابومحمد مصری نیز دنبالهروی ایمن الظواهری بود. بنابراین وجه دیگر این مبادلات پنهانی سیاسی میتواند به ائتلاف یا توافق این قدرتهای ایدئولوژیک مربوط باشد. در حالی که بسیاری از مردم در ایران و در کشورهای همسایه نه آرزوی تشکیل و زیستن در چنین حکومتی دارند و نه از ایدهها و توطئههای رهبران جمهوری اسلامی باخبرند.
و بالاخره
خیلی سادهلوحی است اگر قبول کنیم که حکومت ایران که تصویر رقصیدن یک دختر جوان در یک صفحه اینستاگرامی از چشمانش پنهان نمیماند، از حضور قدرتمندترین فرد القاعده در ایران بیخبر باشد! و دنیا هم آنقدر ساده نیست که یک تکذیبیه رسمی را از دولتی که بارها به مردم خودش هم دروغ گفته است باور کند.
منبع: کانال رسمی شیرین عبادی
https://t.me/shirinebadiofficial
بارانِ گلولهها در آبان، مهستی شاهرخی
انقلاب چیست و انقلابی کیست؟ امیر سلطانزاده