"درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار
سایهی دستی ست که میپندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد..."
(محمد مختاری)
***
حکومت اسلامی، با برنامه و سازمان یافته، و بر بنیان ماهیتِ اندیشگیِای که عدم تحمل دیگری و دگراندیش کُشی برجسته ترین ویژگی آن است، تا کنون حداقل مرتکب ۸ مورد کشتار دگراندیشان، مخالفان سیاسی و عقیدتی، و روشنفکران ایران شده است، کشتارهائی که هزاران قربانی برجای گذاشتهاند:
۱- کشتار سالهای ۵۸-۵۷
۲- آغاز کشتار در خارج از کشور از سال ۵۸ تا کنون
۳- کشتار سالهای ۶۲-۶۰
۴ - کشتار سال ۶۷
۵- قتلهای زنجیرهای
۶ -کشتارجنبش سال ۸۸
۷- کشتار جنبش دی ماه ۹۶
۸- کشتار آبانماه ۱۳۹۸
"قتلهای زنجیره ای" یکی از این سلسله کشتارهاست که پائیز خونین سال ۱۳۷۷ ماهیت و سیمای حکومت اسلامی راعریان تر کرد.
آذرماه، زمان یاد آوری این کشتار است تا نشان داده شود که در رابطه با جنایت علیه بشریت فراموشیای در کار نخواهد بود، و مانده آنچه که میباید در حافظه جمعی و تاریخی بماند.
پس از کشتار بزرگ مرداد و شهریورسال ۱۳۶۷، حکومت اسلامی مرحلهی دیگری از کشتارهای برنامه ریزی شده مخالفان و دگراندیشان را آغاز کرد. حکومت اسلامی با کشتاربزرگ تابستان سال ۱۳۶۷ میپنداشت مرحله نخست سرکوب مخالفان و دگراندیشان را با موفقیت به پایان رسانده و کار" معاندین" سازمانی و حزبی را یکسره کرده است، به همین دلیل کشتی بان را سیاستی دگرآمد. بکار گیری شیوه" تک زنی " یا "در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار و یا بستن به رگبار" رابا زمینه سازیها و " تحلیل" سازیها برای کشتار روشنفکران و فعالان فرهنگی و سیاسی برگزید.
حکومت اسلامی این شیوه را با قتل فجیع دکتر کاظم سامی آغاز کرد. "...چهارشنبه ۳ آذر ماه سال ۱۳۶۷ دکتر کاظم سامی بنیانگذار جنبش اسلامی ایران (جاما) با ضربات کارد به شدت مجروح، و در چهارم آذر ماه چشم بر جهان فرو میبندد". پس از این جنایت قتلهای دیگر با ضربات کارد نشان از آغاز شیوهی وحشیانه و هراس آور کشتار داشت. حکومت اسلامی از ابتدای حیاتاش " تک زنی" کرده بود، اما به عنوان سیاستی برنامه ریزی شده و حکومتی، پس از کشتارهای ۱۳۶۷ این شیوه را ادامه و گسترش داد.
فعال شدن اهل قلم در این دوره و تلاش شجاعانهی آنان برای آغاز فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران سبب شد تا حکومت اسلامی بحث " تهاجم فرهنگی " را، که پیش تر، به سال ۱۳۶۴ طرح شده بود، پیش بکشد وبه بهانه چنین تهاجمی به سراغ اهل قلم بیاید و آن تفکری که حجت الا سلام "پروازی" به عنوان تفکری خطرناک از آن پرده برداشت را اندک اندک شکل بدهد، یعنی " تفکری که همه جا را ناامن و همه کس را ترسان و لرزان میخواست. "
سعیدی سیرجانی شاعر، نویسنده و پژوهشگر در زمرۀ نخستین قربانیان اهل قلمِ این کشتار بود که به " جرم" "جاسوسی، اهانت به اسلام، انجام عمل لواط، مصرف و فروش مواد مخدر" به زندان انداخته شد، و پس از شکنجههای فراوان جسمانی سرانجام در زندان جان باخت.
پس از قتل سیرجانی، قاتلان وزارت اطلاعات به سراغ کانونیان رفتند و چند نویسندهی عضو" جمع مشورتی" کانون نویسندگان را به وزارت اطلاعات فراخواندند و آنان را تهدید کردند که حق ندارند درباره سیرجانی کلامی بگویند و یا چیزی بنویسند. از آن پس قتلها و مرگهای مشکوک افزایش یافتند که رد پای وزارت اطلاعات فلاحیان و ماموراناش در آنها دیده میشد.
جسد احمد میرعلایی، مترجم و پژوهشگر در پسکوچههای شهر اصفهان پیدا شد. حکومت اسلامی ادعا کرد که میرعلایی بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی جان باخته است. علت درگذشت غفار حسینی مترجم و نویسنده را نیز، که جسدش در خانهاش پیدا شد، سکته مغزی اعلام کردند. ابراهیم زال زاده، روزنامه نگار و ناشر و سردبیر مجله معیار، و مدیر انتشارات "بامداد" و "ابتکار" مفقودالاثر شد. پاسداران اسلام پس از مدتی به خانوادهاش خبر دادند که جسد او را پیدا کردهاند و در محلی به خاک سپردهاند.
جسد احمد تفضلی معاون فرهنگ سرای زبانهای ایران را نیز در صندوق عقب اتومبیلش، با جمجمه شکسته و استخوانهای از جا دررفته و شکسته و بدن خونین و مجروح در جادهای دورافتاده در اطراف تهران پیدا کردند.
طرح جنایتکارانۀ به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان در درههای حیران اما ناکام ماند.
حمید حاجی زاده شاعر کرمانی و پسر ۹سالهاش کارون قربانیان بعدی بودند، این دو در خواب و به شکل فجیعی توسط قاتل و یا قاتلان به قتل رسیدند.
پیروز دوانی، نویسنده و فعال سیاسی نیزکه از سوم شهریور ماه ۱۳۷۷ از خانه بیرون رفته بود دیگر به خانه بازنگشت.
روز یکشنبه چهارم آذر ماه ۱۳۷۷ (۲۹ نوامبر ۱۹۹۸) جسد مجید شریف مترجم و نویسنده از سوی خانوادهاش، به دنبال سه روز ناپدید شدن، شناسائی شد.
آذر ماه سال ۱۳۷۷ داریوش فروهر و پروانه فروهر، دو تن از چهرههای سیاسی و فرهنگی میهن مان با ضربات متعدد کارد به قتل رسیدند، فاجعهای که اعتراضهای وسیعی را در ایران و جهان سبب شد.
هنوز دو هفته از قتل فروهرها نگذشته بود که محمد مختاری، شاعر، نویسنده و منتقد ناپدید شد. خبر در مسجد الرضا در مجلس ختم حمید مصدق (شاعر) به گوش اهل قلم رسید. یک هفته بعد جسد مختاری در بیابانهای شهر ری پیدا شد.
پس از پیدا شدن جسد مختاری خبر ناپدید شدن محمد جعفر پوینده، مترجم و منتقد، در روز ۱۸ آذر ماه، موجی از نگرانی وهراس در میان روشنفکران و پارهای از مردم برانگیخت. جسد پوینده که مانند محمد مختاری خفهاش کرده بودند، در بیابانهای اطراف تهران پیدا شد.
انتشار لیستهای پیاپی کشتار و تهدیدهای گروههای فشار و کشتار اسلامی (فداییان اسلام ناب -شاخه مصطفی نواب) بر شدت دلهره میافزود.
اعتراضهای کم مانند و گسترده در ایران و در خارج کشور، بویژه در رابطه با قتلهای آذرماه سبب شد تا مسؤلین به ناچار برخی از آمرین و عاملین این جنایات را معرفی کنند.
۱۶ دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات تحت فشار افکار عمومی در ایران و جهان اعتراف کرد که افراد "خودسر وزارت اطلاعات در ترور فروهرها، پوینده و مختاری دست داشته اند" و بدینگونه بر تبلیعات عناصری چون "حسین شریعتمداری" و کیهاناش که قتلها را کار خارج از کشوریها و صهیونیستها اعلام کرده بودند خط بطلان بکشد.
روح الله حسینیان رئیس مرکزاسناد انقلاب اسلامی که ادعا کرده بود "خودش زمانی قاتل بوده است" کوشید موضوع قتلها را به درگیریها و اختلافهای حکومتی ربط دهد. وی روز ۲۲ دی ماه در گفت و گویی با روزنامه کیهان مقتولان را ناصبی و مرتد خواند و همان شب در برنامه "چراغ" که به طور زنده پخش میشد هر آن چه را که در روزنامه کیهان گفته بود با تفصیل بیشتر و برای مخاطبان گسترده تر تلویزیون بازگفت. وی گفت مقتولان از مخالفان نظام بودند به طوری که بعضی از آنها حتا مرتد بودند و عدهای دیگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار جسارت میکردند. درباره قاتلان گفت این نیروها مذهبی بودند و از لحاظ سیاسی طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی خاتمی هستند، و " تا آن جا که من از سوابق ممتد آنها اطلاع دارم مسئول این جریان آدم اهل فکری بود. "
در این میان تلاشهای افشاگرانهی روزنامه نگاران، اهل قلم و نیز خانوادهی قربانیان و وکلای شجاع آنان سبب شد تا چرایی و چگونگی برخی از این قتلها روشن تر شود. قتل هایی که حسینیان در "مدرسه حقانی" دربارهشان گفته بود: "قضیه قتلها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه میخواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد. " با این حال او هر آنجا که امکان مییافت از عامل اصلی این جنایتها، سعید امامی دفاع میکرد. اودر نطقی در دفاع از سعید امامی در مدرسه حقانی" گفت: " شاید صدها عملیات برون مرزی... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود. "
در بارۀ چگونگی وقوع برخی از جنایتها اعلام شد:
" قاتلان با همکاری یک نفر از آشنایان داریوش فروهر که احتمالاً جزو تشکیلات وابسته به وی بوده، ساعت ۹ و ۵ دقیقه شنبه شب (۳۰ آبان) به منزل وی مراجعه کردهاند و آنها را به قتل رساندهاند. "
اما قتل مختاری و پوینده شکلی دیگر داشت: "در مورد پوینده و مختاری نیز قاتلان آنان را شناسایی کرده و کمین میکنند و به شکل ربایش و جلب آنان را دستگیر کرده و با یک اتومبیل فولکس واگن به نقطهای برده و به قتل میرسانند و سپس جنازهشان را در جایی انداخته و متواری میشوند. "
و به تدریج چهره آمران و عاملان جنایت و روش کارشان روشن تر شد:
سازمان قضایی نیروهای مسلح دو روش" انهدام "را در اعلامیه خود شکافت: "در برنامه ریزی جهت از بین بردن اکثر سوژهها درصدد آن بودند تا آنها را در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار به قتل برسانند. اما به دلایل اجرایی از انجام این امر منصرف میشوند وجهت قتل افراد مورد نظر روش تک زنی را به صورت وحشیانه و فجیع به اجرا در میآورند. با این انگیزه که در هر حال آحاد مردم آن را تقبیح نموده و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کنندهی وجود ناامنی حتا برای زنها در منزل باشد. "
از میان عاملان کشتارآذر ماه، که گفته میشد ۱۸ تن بودند، اعلام شد سعید اسلامی (امامی)، قاتل تحصیلکردهی دانشگاه اکلاهمای امریکا و فارغ التحصیل رشتهی مهندسی الکترونیک از این دانشگاه، خودکشی کرد اما ّبرخی آمران (فلاحیان و دری نجف آبادی) و همه عاملان، حتی مصطفی کاظمی، موسوی، و صادق عالیخانی آزادانه برای انجام ماموریتهای دیگر آماده شدند، و به ظاهر این " پرونده ملی" را بستند و...
اما این " پرونده ملی" و همه پروندههای جنایتهای حکومت اسلامی بازند، همراه با صدای دادخواهانۀ فروهرها، پویندهها و محمد مختاریها، صدای دهها قربانیِ این کشتار، و صدای هزاران قربانی کشتارهای دیگر، بر بام میهنمان پژواک دارند، و تا هنگام حیات حکومت اسلامی خواهند داشت.
" کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر میشوی"
"شمس لنگرودی"
بارانِ گلولهها در آبان، مهستی شاهرخی