رادیو زمانه - سرویس اطلاعاتی ایران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ به خشونت و سرکوب و ایجاد رعب مشهور بوده. اما در ماههای اخیر خبرهایی که درباره سرویسهای مخفی اطلاعات ایران بیرون میآید، بیش از همیشه است و انباشته از سوء ظن به ترور، بازداشتهای متعدد، رفتار خشونتبار و نیز ضعف و ناتوانی.
پروندهسازیهای امنیتی برای فعالان کارگری و مدنی و زنان، بازداشت و اعترافگیری اجباری از معترضان، ربودن مخالفان از ترکیه و عراق و بازگرداندن آنها به ایران، هر چند در کارنامه وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران تازه نیست، شدت و شتاب تازهای به خود گرفته است. محاکمه متهمان به ترور کلاهی در هلند، مرگ مشکوک یک قاضی فراری، تلاش ناکام برای بمبگذاری در نشست مجاهدین خلق و نیز بازداشت یک مقام قضائی دستداشته در کشتار تابستان ۶۷ بار دیگر توجهها در خارج ایران را نیز به دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی جلب کرده. در نهایت، ترور قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، آتشسوزیهای مشکوک تابستان سال جاری و بالاخره ترور یک چهره اصلی برنامه هستهای که بهشدت تحت محافظت قرار داشت، ضعف و ناتوانی دستگاه اطلاعاتی ایران را نیز به نمایش گذاشته است.
با اینکه جمهوری اسلامی برای گسترش چتر نظارت و سرکوب دستگاههای اطلاعاتی موازی در اختیار دارد، در مورد اخیر ترور محسن فخریزاده، این دستگاههای امنیتی یکدیگر را متهم به کمکاری و نفوذ میکنند. دولت جمهوری اسلامی میگوید وزارت اطلاعات پیش از ترور «مکانهای احتمالی و اهداف عملیات» را به «نهادهای حفاظتی مربوطه» ارائه داده بود. احتمالاً این نهاد حفاظتی اطلاعات سپاه است. نزدیکان به سپاه اما انگشت اتهام را به سوی دولت روحانی و وزارت اطلاعات آن گرفته اند و میگویند که «نفوذیها» را باید در آنجا جست.
به بهانه رویدادهای اخیر، در زیر گفتوگویی منتشرنشده از «زمانه» با ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهوری پس از انقلاب ۱۳۵۷ را خواهیم خواند که به شکلگیری دستگاههای امنیتی در اوایل انقلاب و فعالیتهای آنها در سالهای بعد و ضعفهایشان مربوط میشود. این گفتوگو در سال ۱۳۹۷ پس از دستگیری اسدالله اسدی دبیر سوم سفارت ایران در وین به اتهام طراحی برای بمبگذاری در نشست مجاهدین خلق انجام شد.
زمانه: آقای محسن رضایی اخیرا در سایت مرکز اسناد تحقیقات دفاع مقدس گفته حتی زمانی که آقای بنیصدر سر کار آمدند، ما اعتقاد داشتیم که حوزه کارهای اطلاعاتی جایی است که در اختیارات آیتالله خمینی قرار میگیرد، برای همین هرچند سعی کردیم با آقای بنیصدر ارتباط داشته باشیم، اما ایشان علاقهای نداشتند که تعاملی با ما داشته باشند. اما شما با این شعار سر کار آمده بودید که کار کمیتهها را کمی محدود و مشخص کنید. سوال این است: ایشان میگویند شما اصلا اعتقادی نداشتید به تشکیل واحد اطلاعاتی، ولی شما در مورد این موضوع کار کرده بودید. اصولا این اختلاف از کجا به وجود آمد، و پایههای اولین هستههای امنیتی که در جمهوری اسلامی تشکیل شد، چگونه گذاشته شد؟ چگونه این ساختار در دوره انتقال قدرت دوباره بازسازی شد؟
ابوالحسن بنیصدر: این که من مخالف بودم، به این لحاظ بود که یک انقلابی که یکی از هدفهاش انحلال ساواک بود، آن را تجدید نمیکند. خلافِ اصل است، بعد هم انسان ایرانی منزلت میخواهد، یعنی حقوقمند باید باشد و حقوقاش تصمین بشود، و این با سازمانهای اطلاعاتی که مخل استقلال و آزادی انسانها هستند سازگاری ندارد. اما اینکه چگونه به وجود آمد، با ترور آقای مطهری و سرلشکر قرنی، یک گروهی تشکیل شد که عاملان را پیدا کنند. این گروه در واقع متصل بود به آقای خمینی و در هماهنگی با او عمل میکرد.
▪️ چه کسانی بودند این گروه؟
ـ: من نمیدانم چه کسانی بودند که یک به یک بگویم، به لحاظ اینکه فرض این بود که محرمانه هستند. روزی که من برای ریاست جمهوری انتخاب شدم، آقای احمد خمینی آمد پیش من، گفت میخواهم آن گروه را بیاورم با شما دیدار کنند و تحت نظر شما عمل کنند. گفتم من رئیسجمهورم باید قانون اساسی را اجرا کنم، چه احتیاجی دارم به یک گروه اطلاعاتی که کارش گرفتن افراد است، آنها باید منحل شوند.
یکدفعه به آقای خمینی گفتم میگویند این آقای فردوست برای شما کار میکند. «همم»ای کرد و نه بله و نه نهای نگفت، چیزی بروز نداد که آیا کار میکند یا نمیکند. بعد هم که او تاریخ مصرفش تمام شد، گرفتندش و بعد هم آن دو جلد کتاب به عنوان خاطرات از او منتشر کردند. اینگونه بود.
هسته اولیه اطلاعات سپاه آنها هستند. اگر پیدا کردید که نخسین افراد اطلاعات سپاه چه کسانی هستند، آنها را هم پیدا کرده اید.
آقای خمینی چند کار مهم با آنها انجام داده. مثلا این گروه شبیر خاقانی را که روحانی برجسته خرمشهر بود، در آنجا دستگیر کرد و به قم آورد و در قم به حصر خانگی انداخت. یا افرادی را از روحانی و غیر روحانی که به اصطلاح کم و زیاد میکردند، این افراد میرفتند سروقتشان. یا جاسوسی برای ایشان [خمینی] میکردند که چه کسی چهکار کرد یا نکرد. بعد که یک طرحی به شورای انقلاب برای تشکیل یک سازمان آوردند، ولی در واقع بازسازی ساواک با اسم دیگری بود که بعد شد همین وزارت اطلاعات.
طرح را که به آنجا آوردند، من گفتم: آقای خمینی که در نوفللوشاتو متعهد شد که ساواک منحل میشود، حالا دوباره میخواهید آن را تشکیل بدهید؟ و این اگر تشکیل شد سرانجام شما نیز قربانی آن میشوید، کندن چاه است. طرح را تغییر دادیم، قرار شد کشور دو سازمان اطلاعاتی داشته باشد: اطلاعات داخلی که کارش فقط اطلاعات است و هیچ حقی ندارد که کار عملی انجام بدهد، و تابع وزارت کشور است؛ و اطلاعات خارجی تابع وزارت خارجه.
این تصویب شد، اما به اجرا در نیامد. بعد در دوران ریاست جمهوری آقای احمد خمینی طرحی را پیشنهاد کرد که من نپذیرفتم و یکسره با اینها دعوا وجود داشت. آقای رضایی یک قسمتش را میگوید، قسمتهای مهمش را نمیگوید. برای اینکه مرتب میرفتند و در کار این سازمانهای سیاسی اخلال ایجاد میکردند، روزنامهها را تعطیل میکردند. مثلا یک روز مدیر روزنامه بامداد آمد پیش من و گفت آمدهاند تهدید کردهاند و گفتهاند از طرف آقای بهشتی آمدهایم و شما باید تعطیل کنید. به جبهه ملی نیز رفته بودند و به آنها چیز مشابهی گفته بودند. روزمره از این کارها میکردند.
سازمانهای اطلاعاتی گروهبندیهایی هستند که از راه روابط شخصی به هم وصل هستند، یکدست نیستند و کار حرفهای انجام نمیدهند. یک زمانی آقای ریشهری رئیس بود و فلاحیان معاونش بود؛ یعنی در زمان تشکیلش. بعد از آن که به سر دستهها نگاه میکنید، میبینید آنها با هم هیچ تجانسی نداشتند، مثلا حجاریان آنجا بوده، سعید امامی هم آنجا بوده. به عبارت دیگر، گروههایی که قدرت داشتند، میخواستند آنجا هم حضور داشته باشند. اطلاعات سپاه هم اول رفته بود آنجا و کار سپاه را آنجا انجام میدادند. این است که درز زیاد داشته. به همین خاطر است که آدم میتواند در خارج کشور اعضای کمیته ترور را با اسم و رسم به دادگاه معرفی کند.
بالاخره به آقای خمینی گفتم یا اینها را مهار میکنید یا من ناچار میشوم در این کارنامههای روزانه از تجاوزات اینها به حقوق مردم بنویسم. به اینها چه مربوط است که میروند مزاحم احزاب سیاسی و شخصیتهای سیاسی میشوند؟
آنها مقداری آرام گرفتند، و مزاحمتشان کمتر شد. این تا بهار سال ۶۰ بود، اما دوباره از آنجا شروع شد و خیلی شدت هم گرفت. بعد از کودتا، اول آقای خمینی سازمان ۳۶ میلیونی سربازان امام زمان را درست کرد که به مادرها میگفت بچههایتان را لو بدهید و به شاگردها میگفت معلمها را لو بدهید. بعد هم این «واواک» (وزارت اطلاعات و امنیت کشور) را ایجاد کردند. خلاصه ماجرایش این است.
▪️ آقای بنیصدر اشاره کردید به این که به آنها گفتید میخواهید دوباره ساواک را ایجاد کنید. در خیلی از اسناد آمده که آقای یزدی اصرار داشتند که بخشهایی از ساواک احیا شود و تمام کارمندها مرخص نشوند، مخصوصا اصرار داشتند به احیای بخش اطلاعات خارجی و گسترش آن. این حرف تا چه حد درست است که اصولا بخشهای از ساواک احیا شد و اگر احیا شد آن موقع در کدام یک از نهادها چنین اتفاقی افتاد؟ در کمیتهها، در شهربانی یا اینکه به صورت مستقل بود؟
ـ: اداره هفتم و هشتم ساواک که کارش جاسوسی و ضد جاسوسی بود، بیشتر هم در رابطه با روسها فعال بودند. جریانهایی اصرار داشتند که اینها منحل بشوند: حزب توده و گروههای چپ و حتی مجاهدین خلق و اینها آن وقتها اصرار داشتند اینها منحل بشوند. حتی نمیگفتند این دو تا اداره مشغول به کار است، بلکه میگفتند ساواک هنوز به کار مشغول است. ولی اینها کار داخلی نمیکردند، کار خارجی میکردند و سر کارشان با آقای چمران بود، یعنی رابطشان این آقای مهدی چمران بود که مدتها رئیس انجمن شهر بود. بعد که حکومت بازرگان استعفا داد و من رئیسجمهور شدم، آقای چمران دو نوبت پیش من آمد و گزارشهای این دو اداره را ارائه کرد.
من به ایشان گفتم خب اینها کجا هستند؟ سازمان نامرئی که نمیشود؛ باید جایش معلوم باشد. شما چه مقامی دارید؟ آنها کی هستند و کجا کار میکنند؟ چون ساواک منحل شده است، و کسی هم نگفته به استثناء دو تا بخش منحل شده، بلکه کلاً منحل شده. بعد معلوم شد که ارتشبد فردوست هم مشاور این دو اداره بوده و مشورت میداده به آقای خمینی. بعد معلوم شد که برای آقای خمینی قضیه حل شده و او اجازه داده که این دو تا سازمان بمانند. معلوم بود که فردوست در ایران است و مرتب هم کار میکند و منِ رئیسجمهور خبر ندارم که این آقا با کی کار میکند.
یکدفعه به آقای خمینی گفتم میگویند این آقای فردوست برای شما کار میکند. «همم»ای کرد و نه بله و نه نهای نگفت، چیزی بروز نداد که آیا کار میکند یا نمیکند. بعد هم که او تاریخ مصرفش تمام شد، گرفتندش و بعد هم آن دو جلد کتاب به عنوان خاطرات از او منتشر کردند. اینگونه بود.
▪️ ما از یک طرف نهادهایی داشتیم که به شدت کار استخباراتی میکردند، مردم را وادار به جاسوسی میکردند، مثل کمیتهها و تشکیلات دادستانی و بعدتر هم اطلاعات سپاه. اما وقتی که شما به ریاست جمهوری رسیدید، نهاد ریاست جمهوری در مقابل برنامهاش چه بود؟
ــ: انحلال، انحلال این سازمانها و همان دو سازمانی که گفتم، یکی در وزارت کشور و یکی هم در وزارت خارجه، جزو وظایفشان به عنوان قانون تصویب شده بود؛ شورای انقلاب تصویب کرده بود.
▪️ ولی اجرایی نشد؟
ـ: آنها زیر بار نمیرفتند. اول کاری که من وارد عمل شدم، انحلال دادگاههای انقلاب بود و کمیتهها و انتقال بنیاد مستضعفان. قسمتهای صنعتی بنیاد باید در وزارت صنایع و قسمتهای کشاورزیاش در وزارت کشاورزی انحلال مییافت. همه چیز هم آماده شده بود، رفتند از آقای خمینی حکم گرفتند که اینها باید باشند. البته آن وقت که ایشان گفت باید باشند، تصدی من هنوز رسمی نبود. یعنی مجلس تشکیل نشده بود، رئیسجمهور سوگند نخورده بود و حکومت جدید تشکیل نشده بود. تازه به ریاست جمهوری انتخاب شده بودم و میخواستم همان دقیقه اول کشور را از این ستون و پایهها بکنم که بازسازی استبداد ممکن نشود.
آنها هم رفتند از ایشان حکم گرفتند و اینها را نگه داشتند. بله ماجرایش این بود. حالا بعد هم که اینها سر کار ماندند، طبیعتا دیگر نمیشد اینها را منحل کنی و به آن قانون مذکور، عمل بشود. اینها تا کودتای شصت بودند و بعد از کودتای شصت این کمیتهها در نیروی انتظامی جذب شدند و آن گروههای اطلاعاتی هم واواک را تشکیل دادند. بنابراین آن قانون مالیده شد.
▪️ اگر بریم به سالهای جلوتر شما یک نقش خیلی عمدهای در دادگاه میکونوس بازی کردید، در واقع با آوردن شاهد سه، قاسم مصباحی. به این خاطر اطلاعات خیلی جالب و جدیدی در مورد وزارت اطلاعات منتشر شد، در مورد فعالیتهایشان، فعالیتهای اقتصادی آنها، تشکیل و بنیانشان و مسائلی از این دست. به نظر میرسد در سالهای بعد جمهوری اسلامی از یک سازمان صرفا امنیتی و سرکوبگر به سمت یک سازمان اطلاعاتی خیلی قوی و خطرناک حرکت کرد. به نظر شما آیا اصلا همچنین اتفاقی افتاد یا نه؟ سیرش چگونه بود؟ منظورم این است که چگونه یک حکومت تازه تاسیس توانست این حجم از نهادهای اطلاعاتی را به یک نهاد تبدیل کند و بتواند از طریق آن نهاد کارش را جلو ببرد؟
ـ: در دادگاه میکونوس اطلاعات در مورد سازماندهی ترور و واواک و ... که به دادگاه ارائه دادم، یک رشته تحقیقاتی است که در ایران برای دو سال انجام میدادم و سپس اینها در خارج انتشار پیدا کرد. اگر شما به شمارههای انقلاب اسلامی مراجعه کنید، میبینید که همه اینها یکی یکی توضیح داده شده است. و چنانکه اگر آن تحقیقات در داخل نبود، نمیشد به آن اطلاعات دست یافت. من همه آن اعضای تیم ترور را با اسم و رسم معرفی کردم در دادگاه میکونوس، و آنها را شاهد سه تصدیق کرد. وگرنه قبل از اینکه او به اروپا بیاید، اطلاعات را از داخل به دست آورده بودیم.
یک مشکل رژیم این است که تا امروز نتوانسته یک سازمان اطلاعاتی درخور داشته باشد.
علتش این است که سازمانهای اطلاعاتی گروهبندیهایی هستند که از راه روابط شخصی به هم وصل هستند، یکدست نیستند و کار حرفهای انجام نمیدهند. یک زمانی آقای ریشهری رئیس بود و فلاحیان معاونش بود؛ یعنی در زمان تشکیلش. بعد از آن که به سر دستهها نگاه میکنید، میبینید آنها با هم هیچ تجانسی نداشتند، مثلا حجاریان آنجا بوده، سعید امامی هم آنجا بوده. به عبارت دیگر، گروههایی که قدرت داشتند، میخواستند آنجا هم حضور داشته باشند. اطلاعات سپاه هم اول رفته بود آنجا و کار سپاه را آنجا انجام میدادند. این است که درز زیاد داشته. به همین خاطر است که آدم میتواند در خارج کشور اعضای کمیته ترور را با اسم و رسم به دادگاه معرفی کند.
احمد خمینی. یک ماه قبل اینکه او را بکشند، واسطهاش آمد پیش من و گفت ایشان از شما میخواهد حلالش کنید. گفتم پس بنابراین جانش در خطر است. پاسخ دادم: هر چه در حافظه یا مکتوب داری، زود از کشور خارج کن. اگر خارج کنی جانت هم در امان میماند. چون اینها چرا تو را میخواهند بکشند؟ چون به قول پسرش این گنجینه اسرار نظام بود.
درز دارد چون وقتی این گروهها با هم سازگاری نمیکردند، اطلاعات را بیرون میدادند. تا امروز هم همین است، هیچ چیزی عوض نشده. البته در سازمانهای اطلاعاتی غربی هم کم و بیش همینطور است، اما نه به این شوری. مال ایران خیلی شور است.
مثلا فرض کنید که همسر فرج سرکوهی تلفن کرد که شوهر من نیامده و از ایران نرسیده. من به طرفمان در داخل گفتم که چه بلایی سر او آمده. به فاصله دو ساعت جایش را گفت. اطلاع داد که او را از فرودگاه بردهاند به فلان ساختمان در این اتاق و الان آنجا زندانی است. اینجا در خارج افشا شد وگرنه کلکاش را میکندند. اما به خاطر افشاشدن نجات پیدا کرد و به خارج هم آمد. یک نمونه این است.
نمونههای دیگری هم مثل قتل قاسملو هم هست. صبح روزی که قاسملو ترور شد، از ایران اطلاع دادند که در وین یک قتلی انجام خواهد گرفت. من تلفن کردم به فاضل رسول که دوست من بود تا به او بگویم چنین خطری وجود دارد. نمیدانستم او عضو تیم مذاکرهکننده است. همسرش به من گفت متأسفانه آنها را کشتند.
یا قتل بختیار ... حاصل اینکه اینها هماهنگی نداشتند، درز میکرد و میآمد بیرون.
مثلاً میگویند احمدینژاد چند کامیون سند برده تا به موقع از آنها استفاده کند. یعنی او هم آنجا گروه داشته و دسترسی داشته. چند موردی یک حرفهایی زد که معلوم بود یک اطلاعاتی دستش هست.
اینها به شما میگوید که در آغاز این رژیم مراکز متعددی از قدرت به وجود آمده و همه آنها در دستگاه اطلاعاتی گروه داشته اند و چندین بار هم تا به حال تصفیه شده اند اما هنوز یکدستیش را به دست نیاورده اند. به همین خاطر وزارت اطلاعات الان شده درجه دوم. درجه اول اطلاعات سپاه است که قرار بود اصلاً نباشد.
در واقع الان سه دستگاه اطلاعاتی وجود دارد: یکی متعلق به آقای خامنهای است (اطلاعات رهبری)، یکی اطلاعات سپاه است و سومی هم واواک است.
▪️ حوزه فعالیت اطلاعات رهبری چیست؟
ــ یک حوزه فعالیت اطلاعات رهبری این است که آن دو سازمان دیگر را تحت نظر دارد. غیر از آن، نیروهای مسلح که تحت کنترل ایشان است، هر کدام سازمان اطلاعاتی دارند. شاه هم داشت. فردوست رئیس اش بود. تقلید از دستگاه شاه است. رهبری یک دستگاه اطلاعاتی خاص خود دارد که سازمان اطلاعاتی نیروهای مسلح و گردانندگان نیروهای مسلح را کنترل میکند و در مورادی هم نمایندگان مجلس و وزیران را پوشش می دهد. نقشاش این است. اطلاعات سپاه هم عامل نخست کنترل سیاسی جامعه است. واواک هم وردستاش است.
▪️ اخیراً رابطه ایران و اروپا تحت تأثیر دو اتفاق بوده. یکی دستگیری دبیر سوم سفارت در وین که در آلمان دستگیر شد . و ترور محمدرضا کلاهی در ۲۰۱۵ ضمن مذاکرات هستهای. در پرونده کلاهی آمده که اواخر نگران بوده ترور شود چون اطلاع داشت کشمیری دو ماه پیش از آن ترور شده. به نظر شما با توجه به روندی که جمهوری اسلامی در ترور خارج کشور داشت، آیا این روند دوباره فعال شده است؟ چقدر احتمال دارد که جمهوری اسلامی در این ترورها دست داشته؟
ــ آن زمان اطلاعی به ما دادند و ما اطلاعات را مثل همیشه ــ البته وقتی راجع به ترور است ــ به وزارت کشور فرانسه دادیم. اطلاعات این بود که یک عملیاتی قرار است انجام بگیرد. و گفتند که این گروه از سوئد به آلمان میآید و از آنجا به محل مأموریت خواهد رفت. فکر میکردند فرانسه باشند اما دقیق نمی دانستند کجاست. به وزارت کشور فرانسه اطلاعات داده شد. اما پیگیری لازم نشد وگرنه جلوی ترور را میگرفتند. رژیم میگوید مجاهدین خودشان این ترور را انجام دادند.
در این جور موارد تا وقتی اسناد دستگاه هدایتکننده را در دست نداشته باشید، نمیشود فهمید اینکه چگونه اطلاع یافتند او آنجاست با این نام ــ اگر رژیم کرده باشد و بنا بر اطلاعی که گفتیم، قاعدتاً رژیم ترور کرده ــ، چگونه تشخیص داده این همان آدم است و چگونه این گروهی که فرستاده توانسته این کار را بکند.
میکونوس کار پیوسته ای بود و اطلاعات در یک دوران طولانی ریز و درشتش مشخص شد. اینکه واقعا در مورد کلاهی چه کسی او را کشته، آنچه که به من رسیده میدانم این را رژیم کشته.
▪️ دو دیپلمات ایرانی هم از هلند اخراج شدند به همین خاطر.
ــ اخیراً هم دیپلمات دیگری کرفتند که قرار بوده در اجتماع گروه رجوی بمبگذاری کند و به این خاطر دستگیر شده. اسرائیلیها می گویند آنها این اطلاعات را دادند.
اینکه اسرائیلیها اسناد اتمی ایران را دزیدند، میفهمید چقدر سازماندهی امنیتی گل و گشاد است، سازمان درست حسابی ندارد و کار حرفهای نمیکنند. میتوانستند مراقبت کنند تا چنین گند عجیب و غریبی نزنند. آخر یک سند و دو سند که نیست. اسناد را داخل کامیون کرده اند و از مرز بیرون برده اند و هیچ کس هم نفهمیده است.
این به شما میگوید که وضعیت سازمانهای اطلاعاتی ایران چگونه است. این نقص از همان توضیحی میآید که گفتم. همین طرحهای قتل هم دقیق نیست که کدامشان انجام داده. اطلاعات سپاه انجام داده، واواک انجام داده، ... اینها را معمولا سازمان ترور انجام می دهد که اطلاعات سپاه است.
اما چه کسانی در انجام آن دست داشته اند؟ در هر کدام از این سازمانها هم شبکهبندیهای خصوصی وجود دارد. آدمهایی هست که کارهایشان دفتری است، برخی کارهایشان عملیاتی است به تقلید از سی آی ای اما همان بخش عملیاتی هم یکدست نیست.
یا نمونه آقای هاشمی رفسنجانی را در نظر بگیرید: میرود برای شنا، جنازهاش آنجا پیدا میشود، سابقهای هم نداشته و سالم رفته آنجا و مرده بیاید بیرون. بعد میگویند در آب سکته کرده. بعد خانوادهاش هم میگویند وصیتنامهاش را دزیدند.
یا احمد خمینی. یک ماه قبل اینکه او را بکشند، واسطهاش آمد پیش من و گفت ایشان از شما میخواهد حلالش کنید. گفتم پس بنابراین جانش در خطر است. پاسخ دادم: هر چه در حافظه یا مکتوب داری، زود از کشور خارج کن. اگر خارج کنی جانت هم در امان میماند. چون اینها چرا تو را میخواهند بکشند؟ چون به قول پسرش این گنجینه اسرار نظام بود.
▪️ صندوقچه اسرار خودش عامل شکل دادن اولین نهادهای امنیتی بود. نه؟
بله، این آدمها خودشان قربانی کار خودشان میشوند. اول کار به آنها گفتم شما قربانی اول این نهادها خودتان خواهید شد. قاعده قدرت اینچنینی همین است.
▪️ شما زمانی میخواستید احمد خمینی را به عنوان نخستوزیر معرفی کنید. آیا به خاطر همین شناخت بود که میتواند بسیار خطرناک باشد؟
خیر، دلیل امنیتی نبود، چیز دیگری بود. داماد آقای خمینی آقای اشراقی آمد پیش من گفت آقای خمینی نگران است از تکرار ماجرای مصدق و کاشانی. در کتاب نامهها نگاه کنید گفتم به او که شما این نگرانی را داشتید. بعد احمدآقا آمد پیش من. ما میخواستیم جلوی بازسازی استبداد را بگیریم. فرض ما این بود که اگر آقای خمینی را با خود نگه داریم و نگذاریم که جذب سران جمهوری اسلامی بشود، می توانیم مانع از بازسازی استبداد بشویم. چه کنیم این کار بشود؟ اقای احمد خمینی را بکنیم نخست وزیر. به او گفتم شما توانا به این کار نیستید. فقط برای اینکه پدر شما مطمئن باشد که ما بنای دعوا با ایشان نداریم. در ذهنم این بود که او این طرف بماند و آن طرف نرود.
مسأله این بود نه اینکه او را خطرناک میدانستم. و فلسفهای جز این نداشتم. و اگر این طور میشد شاید تاریخ ایران جور دیگری نوشته میشد.
▪️ به عنوان سوال آخر: خیلی از عملیاتهای موفق آن دوره جنگ سال ۶۰ است قبل از بازپس گیری خرمشهر. اسمهای این عملیات ها هم متفاوت بود. خیلی جاها آمده که سازمان اطلاعاتی ارتش به شدت درگیر تصفیه های داخلی شده بود بعد از انقلاب. این مساله را چه طور مدیریت می کردید به عنوان کسی که مدیریت جنگ را برعهده داشتید؟
ــ سازمان اطلاعات ارتش در دورهای عملاً دست کشمیری و اینها افتاده بود و کسی نبود که در این سازمان سر نکشیده باشد و دست به کار نشده باشد.
وقتی من تصدی پیدا کردم سازمان اطلاعات ارتش به معنای واقعی کلمه وجود نداشت و باید تشکیل می شد. سرهنگ کدیور را معرفی کردند و گفتند که این افسر قابلی است. من هم وظایف او را معین کردم که سازمان اطلاعات را تشکیل بدهد. یکی خود ارتش و یکی هم ارتشهای کشورهای مجاور ایران از لحاظ اینکه خطری از ناحیه آنها هست یا نه.
در مورد اولی، کودتای نوژه را کشف کردند. به این ترتیب میشود: دو اطلاع به من دادند. همسر یک نیروی هوایی رفته بود مجلس و به آقای خامنه ای و دکتر یزدی گفته بود شوهر او در یک جلسات محرمانه ای شرکت میکند. آنها هم گفته بودند برو دفتر ریاست جمهوری و گزارش بدهد. همین قدر اطلاع داشت.
دومی که در کشف نوژه مهم و مسئول محافظان رئیس جمهوری بود، اقای ذوالفقاری است که رژیم اعدامش کرد ــ لابد به جرم همین کشف کودتای نوژه. او روی دیوار شعاری ضدخمینی خوانده بود، خط را شناسایی کرده بود، رفته بود اطلاعات ارتش و پرونده شخص را پیدا کرده بود. به دستور من اطلاعات ارتش ــ نیروی هوایی ــ شخص را تحت تعقیب قرار دادند و روابطش کشف شد. آقای حمینی سپاه را مأمور کرده بود و اطلاعات به سپاه داده شد و سپاه شبانه آنها را گرفتند. پس اطلاعات ارتش از لحاظ داخلی کارش را انجام داد و عملا کودتا نشد.
از لحاظ خارجی هم گزارشی تهیه کردند از آمادگی ارتش عراق برای حمله به ایران. آن را به من دادند. من به سرتیپ فلاحی جانشین رئیس ستاد و سرهنگ کدیور گفتم پیش خمینی بروید و به او گزارش بدهید و توضیحاتی را که خواست، به او بدهید. همین کار را کردند.
من رفتم پیش خمینی و گفتم اینها آمدند به شما گزارش کردند که ارتش عراق اماده حمله به ایران می شود (با جزئیات کامل گزارش کرده بودند.)
گفت: نخیر اینها دروغ می گویند، هیچ کس به ایران حمله نمیکند. این نظامی ها این دروغ ها را می سازند تا پای آخوند رو از قشون ببرند.
در «کتاب نامهها» نامهای را گذاشته ام که در آن میگویم: آنها آمدند گزارش کردند درباره حمله عراق به ایران و شما گفتید هیچ کس به ایران حمله نمیکند. حالا دیدید که کردند.
پس سازمان اطلاعات بخش آن زمان این کار را هم خوب انجام دادند. بنابراین سازمان منحلشدهای در آن دوران تجدید شد و دو کار مهم داخلی و خارجی انجام داد.