خبرهای تلخ و گزنده، به سرعت ورق زدن یک کتاب تاریخی صد ساله، لحظه به لحظه چون پتک بر سرمان فرود میآید و تا ژرفای وجودمان را میسوزاند و تا میخواهیم خودمان را جمع و جور کنیم، خبر بعدی چون سیل تمام بود و نبود ما را به هم میریزد. چگونه میتوانیم باور کنیم که به این سادگی چنین انسانهای مبارز و عاشقی را هر روزه چون برگ خزان از دست میدهیم. باورم نمیشود چگونه با این همه خبرهای تکان دهنده، هم چنان میتوانیم تاب بیاوریم؟ گاه از طاقت مان دچار حیرت میشوم و با خود میگویم یا مجنون شدهایم یا مردهایم. اگر زنده باشیم بی تردید راهی برای رهایی از این شرایط فاجعه بار در ایران که حکومت برای سلامتی و جان انسانها هیچ ارزشی قایل نیست، مییابیم.
با تأسف عمیق و اندوه فراوان، علیرضا جباری، انسانی عاشق، متعهد و فارغ از بدیها، دوشنبه عصر، ۱۷ آذر در بیمارستان مدرس (سعادت آباد) تهران در سن ۷۶ سالگی، به دلیل مبتلا شدن به ویروس کرونا از میان ما رفت. او چند روز قبل به دلیل مشکلات قلبی در بیمارستان مدرس بستری شد و در قلباش باتری گذاشتد و گویا همین بستری شدن او را درگیر بیماری کرونا کرد. دردا و دریغا که علیرضا جباری عزیز ما به جای رفتن به خانه نزد خانوادهاش، باید راهی گورستان شود. پروانه عزیز اطلاع داد که همسرش را فردا چهارشنبه ۱۹ آذر ده صبح در بهشت زهرا برای خاک سپاری آماده میکنند.
علیرضا جباری در ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز متولد شد و فارغ التحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه شیراز بود و در مرکز نشر دانشگاهی به عنوان ویراستار فعالیت داشت. او شاعر، نویسنده، مترجم، عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران و عضو افتخاری انجمن قلم کشور انگلستان بود. علیرضا جباری در سال ۱۳۸۲ به دلیل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود به زندان افتاد و در مهر ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
علیرضا جباری و پروانه شمیرانی زوجی بودند که کمتر آنها را از همدیگر جدا میدیدیم و با عشق همدیگر را همراهی میکردند. علیرضا جباری یار همیشگی مادران و خانوادههای خاوران نیز بود و در بسیاری از مراسمهای ما خانوادهها حضور فعال داشت و شعری زیبا میسرود و میخواند و در مقاومتهای ما برای دادخواهی در منازل و در خاوران نیز همراه همیشگی ما بود. علیرضا جباری از مدافعان سرسخت و پیگیر آزادی زندانیان سیاسی و لغو مجازات اعدام در ایران نیز بود و به اتفاق پروانه هر چه در توان داشتند در حمایت از زندانیان و همراهی با خانوادههای آنها انجام میدادند.
این خانواده صمیمی، پذیرای بی چون و چرای برنامههای کانون نویسندگان ایران در منزل خود نیز بودند و از جان و دل و بدون ترس از تهدیدها و پیگیریهای حکومت، تمام امکاناتشان را بیدریغ در اختیار کانون قرار میدادند.
در مراسمهای دوستانه نیز یاری وفادار و همراهی صمیمی بود و روحیهی پر نشاط او همواره به ما انرژی میداد. با وجودی که سالها از بیماریهای مختلف رنج میبرد، ولی کمتر او را میدیدیم که خم به آبرو بیاورد. خندههای از ته دل او گاه به من و دوستانم انرژی بسیار میداد و چه حیف که این دوست پر توان و مهربان را از دست دادیم. بی تردید جایش با هیچ چیز و هیچکس پر نمیشود.
سه روز پیش با پروانه عزیز صحبت کردم و گفت حال علیرضا بهتر است و امیدوار شده بودم که کرونا را پشت سر خواهد گذاشت. پیامی برای دلگرمی علیرضا جباری دادم و امید داشتم که این پیامها بتواند انرژی بیشتری برای ماندن به عزیزمان بدهد، ولی چه حیف که نماند و از میان ما رفت و داغ رفتناش را بر دل ما گذاشت. هنوز باورم نمیشود که آن انسان مهربان و مبارز خستگی ناپذیر، متعهد و مقاوم را از دست دادیم. با آقای جباری و پروانه و دیگر اعضای خانواده او غیر از همراهی در برنامههای کانون نویسندگان ایران و حضور در خاوران، دوستی نزدیکی نیز داشتم و گاه در محافل دوستانه در کنار هم بودیم.
از صمیم قلب به پروانه شمیرانی عزیز و دختران نازنیناش آذرنگ و مهرآهنگ و دیگر اعضای خانواده جباری و شمیرانی، به کانون نویسندگان ایران، به مادران و خانوادههای خاوران و به تمامی آزادی خواهان تسلیت میگویم و همدرشان در این غم جان کاه هستم و آرزوی سلامتی و پایداری برای این خانواده محترم، مهربان و محکم را دارم.
به یاد علی رضا جباری (آذرنگ)، دو سروده از او درباره خاوران را مرور کنیم.
«برخیز خاوران!
برخیزخاوران! زچه از پا فتادهای؟
سر را چرا به سینهی دریا نهادهای.
باران زراه مانده و دریا تهی ز آب
برخیزو خود ببارکه دریا شود پرآب.
ازخاک سربرآرو به پا کن دگرشرر،
شاید که بازخیزد جانها، رهِ دگر.
بر ما چه رفته است، ندانم که خفتهایم؛
ازپا نشسته، ترک ره خویش گفتهایم.
در موسم خزان، زنَفَس بازماندهایم؛
خاکی شگفت بر دل دریا فشاندهایم،
بازآ و شور و شوق درافکن به جان ما،
شاید که باز خیزد بر لَب، بیانِ ما.
دل را ز شوق فردا، آنی به وَجد آر؛
برجان سردِ ما تو کنون آذری ببار.
برخیز و برفشان تو امید سحرگهان،
تا بردمد شرارهی رُخشانِ خاوران.
ماندیم منتظر که بیاید دگر کسی،
بس آرزو که در دل ما مانده، ره بسی.
برخیزای فروغ ِدرخشانِ خاوران،
تا بر دمد سحر به رهِ دیر باوران».
(۲۶ اوت ۲۰۲۰)
******************
«اینجاست خاوران!
سرزمین تنهای خفته در خاک و جانهای بیدار
سرزمین پرندگان گلگون عشق
پرپر زنان بر فراز گورجای عاشقان زادبوم من
یاد روز در دل
سرود رهایی بر زبان
سرزمین گل در گل
گل بر گل
سرزمین ستاره در ستاره
ستاره برستاره
اینجاست خاوران!
سرزمین جانهای بیدار و دلهای تپنده
قلب زادبوم سرزمین هماره گلگون من
در سینهی این خاک به یلدا نشسته
سرشار از فردا
هرگز نمیمیرند
جانهای شیفتهی این جاودانگان وادی عشق
قد بر میکشند هر شب
این ستارگان سحرین
از گور جاهاشان
و پرتو میافشانند
بر دیو لاخ پرپیچ کژتاب
ره گذار رهروان شب خیز روز خواه
و خوشبو میسازند هر روز
این شکفته گلان مشک بوی
کوچه- پس کوچههای میهنم را
با عِطر و بوی عشق به آزادی
بی مرگاناند اینان
یادگاران ایستادگی سرو
و نمیمیرند هرگز
با ارهی برندهی مرگ آفرین
در دست دیدبان خزان
پرده از دیدگان برگیر
ای دیدبان خزان، شب، اهریمن!
دیری است رفتهای، خود نمیدانی
بی مرگاناند اینان
زندگان وادی گلگون عشق به آزادی
این است جاودانه گلستان خاوران
۱۰ شهریور ۱۳۸۵
***
یادش گرامی و عشقاش ماندگار باد!
منصوره بهکیش