Sunday, Dec 20, 2020

صفحه نخست » فصل عاشقی فرنگی کارها با طیفی از چپ های استکهلم، فرزانه روستایی

roostayee_121620.jpgویژه خبرنامه گویا

برای عباس سماکار قهرمان انقلاب و زندانی سیاسی با سابقه و افتخار ۸۶ روز اعتصاب غذا در زندان باید احترام قائل بود، اما پست های سفارشی و فحاشی های او و طیفی از آدم های چپ ساکن استکهلم علیه من روزنامه نگار مصداق یک جمله مشهور علی خدابخش رئیس روزنامه شرق و هم‌ پرونده من در دادگاه انقلاب است. بازجو از ريیس روزنامه شرق پرسیده بود به چه دلیل روزنامه راه انداختی و این همه سرمایه را صرف استخدام این همه روزنامه نگار ضد انقلاب کردی تا کشور را نا امن کنند. خدابخش پاسخ داده بود چشم! شما من رو آزاد کنید من رفتم بیرون روزنامه را تعطیل می کنم و به جای آن «ج ...ش خونه» راه می اندازم تا شما راضی شوید!

ظاهرا طیفی از چپ های استکهلم توصیه بازجوها ی اوین را پذیرفته و بر اساس تجربه تواب ها و توده ای ها و اکثریتی ها و تیر خلاص چی های اوايل دهه ۶۰ مشغله ای را پی گرفته اند که با امنیتی های خارج از کشور هماهنگ است. لازم به یادآوری است تاکنون نه عباس سماکار را دیده ام و نه هرگز مکالمه ای با او داشته ام که موجب کدورتی شده باشد. شاید هم ایشان برای جبران لطف کسی یا احیانا برای تسویه حساب با دیگری چوب حراج به اعتبار خود زده اند. زیرا بعید به نظر می رسد هدف کامنت های ایشان و رفقا علیه کسی که تاکنون ندیده است در جهت خدمت به انسانیت و برابری و سوسیالیسم بوده باشد.

۹ سال پیش که ساکن استکهلم شدم به من توصیه اکید شد خیلی مراقب باشم، زیرا در اینجا همه فضاها سرقفلی از پیش تعیین شده دارد و بین فعالان سیاسی چپ تقسیم شده و جایی برای یک تازه وارد از ایران نیست. مخصوصا اگر رفقای چپ احساس کنند کسی دارد فضای حرف زدن آنها را می گیرد با به خیابان کشیدن از علی اکبر تا علی اصغر شیرخواره خود و نیز بسیج همه همسران فعلی و قبلی و بعدی خود و با جوسازی و فحاشی چنان می کنند که برای نفس کشیدن اکسیژن کم بیاوری.

موسسه UI و نفوذ نایاک،

اولین ضربه شست این توصیه مواکد به من برای اولین بار از سوی روزبه پارسی برادر تریتا پارسی سر دسته مافیای لعنتی نایاک در سوئد به من نشان داده شد. وقتی برای مصاحبه استخدام در موسسه سیاست خارجی UI با پر یانسون خبرنگار معروف و پیرمرد سويدی به زبان انگلیسی و البته سويدی ناقص صحبت را شروع کردم پر یانسون فورا و بی درنگ حمله و مسخره کردن من را شروع کرد و به نحو عجیبی اصرار داشت به من ثابت کند چه کسی به شماها گفته انتخابات سال ۸۸ ایران کودتا بوده. ريیس موسسه UI با دفاع صریح از احمدی نژاد و شفافیت انتخابات ۸۸ من روزنامه نگاران اصلاح طلب را مسخره کرده به صورت ضمنی می گفت شماها بی سوادید و توهم کودتا دارید چون ایران یک دمکراسی واقعی است. بعدها فهمیدم این روزبه پارسی مهره کلیدی سفارت ایران و مسئول بخش خاورمیانه این موسسهUI بوده است که با برنامه ریزی از قبل ذهن پر جانسون را نسبت به من تازه وارد شست شوی اساسی داده بود. برای اطلاع، ایشان به عنوان رئيس بخش خاورمیانه این موسسه عظیم سیاست خارجی یا UIدر این چند ساله دهها کنفرانس بی محتوی و بی سر و ته و خنده دار در باره خاورمیانه برگزار کرده است، اما حتی یک سمینار در باره تحولات سیاسی اخیر ایران برگزار نشده است. اغراق نیست اگر بگویم روزبه پارسی در سمینارها حتی درباره گل سر همسر رهبر اخوان المسلمین در خاورمیانه و مصر اظهارنظر می کند٬ اما تاکنون چیزی به موضوعاتی مانند سرکوب خونین مردم ایران، زندانیان سیاسی ، اعدام ها، حکومت نظامی سپاهی ها بر ایران و فساد استثنایی حکومتی و حتی زندانی کردن سیستماتیک زنان فعال اجتماعی اشاره ای نشده است.

عکس العمل نسبت به انبوه مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی،

مهرداد درویش پور و همسر فعلی و صد الله اکبر همسر قبلی او نیز هم صدا و هماهنگ با امید دانا، گمارده سبک مغز و مشهور وزارت اطلاعات در همین زمینه ها فعالند. این ها علیه هر کسی که خودی نباشد پست می گذارند، به رادیوها زنگ می زنند، آدم پست گذار استخدام می کنند و حتی در فیس بوک همسر خود با دیگران تسویه حساب می کنند. چنین عملکردی شاید به عنوان رفتارهای ارزان قیمت آدم های ناراحت مورد ارزیابی قرار گیرد که باید بی تفاوت از کنار آن گذشت.اما هم شرائط ایران هم زندگی سیاسیون و فعالان مطبوعاتی در اروپا تغییر کرده و همه معادله ها باید به علاوه یا ضربدر حضور فعالیت امنیتی های خطرناک جمهوری اسلامی صورت بگیرد. برای مثال تهدیدهایی که در دوران اقامت در اروپا دریافت کرده ام به هیچوجه در ایران با آن مواجه نشدم. گردان های هوادار قاسم سلیمانی پیغام می گذارند بلایی برسرت بیاوریم که خونی در بدنت باقی نماند یا بزودی در گونی سر بسته تو را تحویل بخش مصاحبه صدا و سیما می دهیم و...

در سوابق سیاسی شیرین نجفی که تور مرگ را برای روح الله زم پهن کرد آمده است که او و طیف وسیع دوستان امنیتی اش با هماهنگی هم برای دیگران مسايل حیثیتی، بحران سیاسی یا جنگ زرگری ایجاد می کردند و به این وسیله آدم ها را می سوزاندند یا چنان درگیر مسائل حاشیه ای می کردند که گاها فعالان سیاسی به تور اطلاعات افتاده حذف می شدند. این روزها هر چه می گذرد زندگی فعالان سیاسی و روزنامه نگاران خارج از کشور به لحاظ تهدیدی که از سوی تشکیلات امنیتی یا سایبری جمهوری اسلامی دریافت می کنند بسیار شبیه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی داخل کشور شده است. اما این فشار فقط ناشی از تهدید مستقیم بخش امنیتی سفارتخانه ها یا ضرورتا از سوی فرنگی کارها نیست. برخی از این فشارها به دلیل نادانی و کج اندیشی و حس رقابت کور و در موارد زیادی در اثر حسادت طیفی از ایرانیان سیاسی خارج صورت می پذیرد که یا در تور امنیتی های جمهوری اسلامی قرار گرفته اند یا ابزار ردیابی شدن دیگران شده اند.

چندی پیش یکی از وکلای اداره کار سوئد نقل می کرد که بسیاری از پناهندگانی که در کشور سوئد برای آنها پرونده پناهندگی باز می شود وقتی سریع خانه گرفته و شاغل می شوند و درآمد دارند و به ثبات مالی می رسند بنا بر تجربه کاری او، آنها همان هایی هستند که از سوی یک سازماندهی وصل به سفارت جمهوری اسلامی پشتیبانی می شوند. به همین دلیل این روزها آدم ها و پناهنده های علامت دار سفارت جمهوری اسلامی در سوئد هم راننده اتوبوس و تاکسی هستند و هم سبزی فروشی و رستوران غذای مکزیکی دارند و هم با پوشش اشتغال در مراکز تحقیقاتی و پزشکی درگیر پاییدن دیگران هستند.

تجربه و تکنیک های مدرن امنیتی های خارج از ایران،

مسعود مولوی از مهمترین مهره های امنیتی بریده جمهوری اسلامی که سال گذشته در استانبول ترور شد در نوارهای خود می گوید که بخش مهمی از وظائف امنیتی های سفارتخانه ها و پناهندگان جعلی جمع آوری اطلاعات به ظاهر پراکنده و به درد نخور از ایرانی هایی است که در خارج زندگی می کنند. ماموران جمهوری اسلامی اطلاعات زندگی عادی خارج نشینان را در ظاهر فقط انبار می کنند. اما هرگاه لازم شد این اطلاعات خام با کامپیوترهای قوی دقیقا آنالیز و به هم وصل می شود. بخش دیگری از وظايفی که اطلاعاتی های نفوذی در خارج از کشور بر عهده دارند ایجاد اختلاف، شناسایی اختلافات فعالان مطبوعاتی یا سیاسی، و حتی یافتن حلقه های ضغیف است تا سر فرصت آن را تحویل فرنگی کارها بدهند یا کسی را تادیب کنند.

حال باید پرسید هماهنگی طیفی از به ظاهر کمونیست های استکهلم برای فحاشی و نوشتن کلمات رکیک پورنو علیه دیگران و نیز حمله هماهنگ و سازماندهی شده به یک نفر در فیس بوک و زنگ زدن سازماندهی شده به رادیوها که مصداق ترور شخصیت و لابی گری های مشکوک است واقعا به خاطر اختلاف سلیقه و شبهه نقض حقوق بشر در مثلا یک مصاحبه یک سال پیش است، یا اینکه کسی یا کسانی از جایی سفارش ترور شخصیت صادر می کنند.

ماجرای کلاغ ها و گنجشک های عامل رژیم،

فضای فکری بسیاری از کسانی که ۳۰ یا ۴۰ سال از ایران دور بوده و همگی پا به سن گذاشته اند به شکلی است که اعتقاد دارند همه فعالان سیاسی به غیر از خودشان جاسوس هستند، بویژه هر کسی که در ایران کار و زندگی می کند حزب الهی یا اصلاح طلب طرفدار نظام است و حتی گنجشک ها و کلاغ های خیابان های تهران نیز در خدمت رژیم هستند. این ذهنیت انحرافی واقعیت تلخی است از به روز نشدن تفکر و شناخت بسیاری از این سیاسیون سابق از جامعه بشدت در حال تغییر ایران. واقعیت تلخ تر این است که از کامنت هایشان علیه این و آن بوضوح می شود زخم نفرت های عمیق، خشونت محض ، و حتی انگیزه کافی برای ترور و حذف هر غیر خودی به هر ترتیب و به هر قیمتی را شناسایی و ردیابی کرد. ترکیب نفرت این طیف از ساکنان استکهلم و تجربه بر جای مانده از پدیده ای به نام شیرین نجفی می تواند پروژه هایی را به سرانجام برساند که در تاریکخانه سفارت خانه های جمهوری اسلامی ادیت می شوند.

حداقل چهار نفر از این چپ های استکهلم نشین دارند به تیم های امنیتی خارج از کشور آدرس و گرا می دهند. در حالیکه با سکوت پلیس امنیت سوئد Säpo آدم های سفارت جمهوری اسلامی به منزل سیاسیون سرک می کشند، فعالان سیاسی را می پایند، آدم تعقیب می کنند ، میکروفون می گذارند ، کلید منزل می دزدند تا در یک روز مبادا برای ارعاب یا حذف مورد استفاده قرار گیرد. ( بیشتر نمی توانم بنویسم !!)

تجربه همکاری اکثریتی ها و توده ای ها دراوايل دهه شصت با کمیته های اول انقلاب برای دستگیری و اعدام هواداران گروههای سیاسی و دستگیری نویسندگان و تایید هر آنچه از سرکوب انجام شد و نیز حتی حمایت انتخاباتی از کسی مانند صادق خلحالی خود از کثیف ترین تجربه هایی است که انقلاب بی در و پیکر و بی اخلاق اسلامی ایران با خود به همراه آورد. حال باید دید اینکه مشتی از چپ های استکهلم اینچنین شبانه روز و خالصانه دیگران را ترور شخصیت و خفه می کنند این فقط سر ریز اختلافات خانوادگی یکی با دیگری است یا اینکه این ها قصد دارند تجربه سال ۵۸ اکثریتی ها و توده ای ها در همکاری با کمیته چی ها را تکرار کنند که بعدا معلوم می شود.

این ها را که نوشتم گزارش یک مستند واقعی است از تهدید یک روزنامه نگار مادرو پرکار با بیش از هزار مقاله و گزارش و چیزی حدود هزار مصاحبه رادیو تلویزیونی در پنج سال گذشته پیرامون مسايل سیاست خارجی ایران از سوی یک باند مشکوک و فسیل متحجر، که از آنها می ترسم و نگرانی ام را به اشتراک می گذارم.

***

نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه خبرنامه گویا نیست. سایت خبرنامه گویا از صحت یا سقم این نوشته اطلاعی ندارد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy