یورشِ دست راستیهای افراطی به کنگرهی آمریکا، پس از ساعتها درگیری، تجاوز به حریم کنگره، تهدید نمایندگان مجلس، کشته و مجروح شدنِ دهها تن، با شکست روبرو شد. این ماجرا، که بوسیلهی ترامپ برانگیخته، تهیج، و تشویق شده بود؛ جامعهی مدنیِ آمریکا را بشدت تکان داد، مردم را شوکه کرد؛ و سیاستمداران را برای چاره جوئی، به تکاپو انداخت.
نمایندگان منتخب ملت که شورشیان قصد ضرب و شتم و حتی جان برخی از آنان را کرده بودند، مجبور شدند جلسهای را که برای بررسی و تأئید انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده بود، معوق بگذارند و بوسیلهی مأموران امنیتی به پناهگاههای ویژه هدایت شوند. با اینکه کنگره دستخوش چپاول و تخریب شده بود، همانشب جلسهی مجلس نمایندگان و سنا دائر گردید. نمایندگان، حرکت غیر دموکراتیک شورشیان را بشدت محکوم کردند و روشِ ترامپ را مورد بازخواست قرار دادند. رئیس سنا و سخنگویِ مجلس نمایندگان، هر دو اعلام کردند: این یورش که برخلاف قانون اساسی آمریکا و در تخریبِ دموکراسی بود، شکست خورد و ناکام گردید. دموکراسی پابرجا است، - قانون برقرار است، و - کنگره مشغول کارِ ملت و کشور میباشد.
آمریکا، طی سه قرن گذشته، نه تنها مظهر دموکراسی در جهان بوده، بل که "آرمانشهرِ" (مدینه فاضله) تمام محرومین عقیدتی و سیاسی و اقتصادی نیز بوده است. اصلِ پیدایش، باور و سرلوحلهی ایالات متحده: "از ملتهای مختلف جهان، یک ملت ساختیم"، روی پول رایجِ کشور و روی دیوارِ کنگرهی آمریکا، حک شده است. در ضمنی که ایالات متحده، به "دیگ ذوب" نیز شهرت دارد؛ منظور از دیگ ذوب یا قابلمهی مذاب اینستکه، از "با هم در آمیختنِ فرهنگهای مختلف و جذب و هدایتِ دیدهای متفاوت"؛ معجونی (ملتی) با فرهنگی قوی تر، کاری تر، و بهتر بوجود آوردهایم.
منظور از مظهر دموکراسی بودن، این نیست که سیستم آمریکا کامل و بی عیب بوده است. چون باید دانست که دموکراسی یک پروسه است، و نیاز به تکامل دارد. همانطور که انسان طیِ یک پروسه با آموختن، آگاه شدن و کسب تجربه، میتواند کامل تر شود. برای مثال، دو قرن پس از آغاز دموکراسی در آمریکا، زنان حق رأی پیدا کردند. نزدیک به نیم قرن بعد از آن، سیاهپوستان از این حق برخوردار گردیدند. در رابطه با پروسهای بودنِ دموکراسی، و رابطهی تکامل و اخلاقِ انسانی، چند نکتهی اساسی را از زبان اندیشمندان میهن مان مرور میکنیم.
احمد کسروی مینویسد: محمد طباطبائی (از اندیشمندان، دوران مشروطیت) که به سبب سفرهایش به روسیه و کشورهای عربی و ترکیه و آشنائی با رهبران و سیاستمداران گوناگون، از آغاز به خیال مشروطه نمودن ایران و تأسیس مجلس شورای ملی بود؛ مشروطیت و جمهوریت را برای مردم ایران زودرس میدانست و میگفت: "مردم ایران هنوز به آن درجه تربیت نشدهاند و قابل مشروطیت و جمهوریت نمیباشند زیرا که مشروطیت در وقتی است که افراد یک ملت عالم شوند. (۱)
کم دانانی که اغفال دروغها و تئوری توطئه میشوند، لیاقت دموکراسی را ندارند!
" مصدق مینویسد: "آزادی و استقلال مراحلی داشت که ما میبایست آنها را طی کنیم". (۲)
ما هنوز این مراحل را طی نکردهایم و بقول شاعر: ما هنوز اندر خَمِ یک کوچهایم! (عطار نیشابوری)
دو شخصیت دیگر میهن مان، تجربه و مشاهداتشان را در رابطه با ارجحیت منافع شخصی، و خلقیات نادرست با ما در میان میگذارند:
ابوالحسن ابتهاج مینویسد: "هنری لوس، ناشر مجله تایم و لایف، که یکی از با نفوذترین و قدرتمندترین شهروندان آمریکا در زمان خودش بود، در رابطه با فساد در ایران، نامهای باو نوشت: "شکی نمیتوان داشت که فساد، بزرگ ترین سد راه و عامل بازدارنده پیشرفت است. با مقدار معینی از فساد، پیشرفت غیرممکن نخواهد بود، اما وقتی فساد از حد گذشت، پیشرفت ممکن نیست. فساد بیش از اندازه نه فقط جلوی پیشرفت کشورهای کم رشد را میگیرد، بلکه در پیشرفته ترین کشورها نیز فاجعه به بار میآورد. " (۳)
فساد در ایران، حد و مرزی ندارد و همه گیر است.
مهدیقلی هدایت مینویسد: "صندوقی به نام صندوق عدالت در شهر نصب کردند که ستمدیدگان بتوانند دادخواهیشان را در صندوق بیاندازند و بشاه برسد. از بس اوباش و اراذل اراجیف (سخنان پوچ و بیهوده) در صندوق انداختند تا صندوقها را کندند و موقوف شد. این مردم هر کاری را بمسخرگی میکشانند، نمونهی فاحش آن روزنامجات است که در دورهی مشروطه منتشر میشود، {در مورد مشروطه مینویسند} میخواهیم هفتاد سال سیاه زبان آزاد نباشد. " (۴)
نقشِ اوباش و اراذل (چماق بدستان) در دوران انقلاب مشروطه، کودتای ۲۸ مرداد، و تمام دوران جمهوری اسلامی را نمیتوان و نباید نادیده گرفت.
اینکه ماجرای چهارشنبه ۶ ژانویه، چگونه و چرا بوجود آمد را میگذاریم به عهدهی دولت و ملت آمریکا. هدفِ این نوشتار اینستکه ببینیم، این فاجعه چه درس یا درس هائی میتواند برای ما ایرانیانی که تشنهی آزادی، خواستارِ عدالت اجتماعی و در تلاش برای برپائیِ مردمسالاری در ایران هستیم، داشته باشد؟
آمریکا با وجودِ سه قرن دموکراسی؛ با سیستمی سکولار (آمریکا مذهب رسمی ندارد)؛ آموزش و پرورش سراسری و بهترین دانشگاهها و پژوهشکدهها، که نوآوریهایشان به پیشرفت صنعت و تکنولوژی جهان خدمتِ قابل توجهی داشته؛ طی سه چهار سال "دروغگوئی و شایعه پراکنیِ" حکومتِ خودکامهی ترامپ، میلیونها آمریکائی کم دان را تا حدِ انفجار گمراه و دچارِ توهم کرد. پس تکلیفِ ما که کشوری عقب مانده، با حکومتی مذهبی و کاملاً فاسد، سیاستی فرقهای، با اقتصادی ورشکسته، و...، مشخص است!
دست اندرکاران رژیم فقاهتی، از جمله برادران لاریجانی، شعار میدهند که جمهوری اسلامی: کامل ترین دموکراسی را دارد. در صورتی که مردم ایران در جمهوری اسلامی، از حقوق انسانی و شهروندی محروم هستند. مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی در کنترلِ مطلق رژیم است، و جامعهی مدنی کوچکترین معنی و مفهومی ندارد!؟ اسرائیل نیز ادعا میکند که تنها دموکراسی در منطقه میباشد. این در صورتی است که مذهبیون یهودی در اسرائیل مانند همردیفِ مسلمانشان، حزب اله، از حق و حقوق ویژه برخوردار هستند. نخست وزیر اسرائیل نیز، مانند آخوندهایِ حاکم در ایران، فاسد و رشوه گیر و اهل زد و بند میباشد. نتنیاهو، همسرش و پسرش، هر سه، سالهاست که در دادگستری پروندههای فساد دارند؛ ولی او مرتب در انتخابات شرکت میکند و با ساخت و پاخت بکار ادامه میدهد. "دموکراسی" نه به ادعا است و نه شعاری! دموکراسی، نیاز به "شهروند" یعنی "مردمی آگاه و قانون مدار" دارد، که بتوانند جامعهی مدنی بر پا کنند. نیاز به فرهنگِ اخلاق مدار، و زمینهی مناسب برای استفاده از سیستم "بررسی و تعادل" دارد که اجازه بی قانونی ندهد و از سوء استفاده جلوگیری کند.
اتحاد جماهیر شوروی و پس از فروپاشی، روسیه؛ سالها است که رابطهاش با ایالات متحده در بهترین وجه، رقابتی وگرنه همراه با ضدیت و دشمنی بوده است. ولی بخاطر وجودِ سیستمِ "بررسی و تعادل" در دموکراسیِ آمریکا، موفق نشده بود آمریکا را آسیب پذیر کند. تا اینکه یک شخصِ خودشیفته یِ خودمحور که منافع شخصی را به همه چیز و همه کس ترجیح میداد، مصدر کار شد و توانست دموکراسیِ آمریکا را بمخاطره بیاندازد و خدشه دار کند. حتی در چنین وضعی، وجود دموکراسی و ستون هایِ جامعهی مدنی؛ به شبکههای اجتماعی این اجازه را داد که بتوانند به رئیس جمهور متخلف و قانون شکن، "پوزه بند" بزنند!
دانالد ترامپ که شارلاتانی خودبزرگ بین و خودکامه میباشد، با دروغگوئی و عوامفریبی و رواجِ تئوری توطئه؛ توانست تعداد قابل توجهی از مردم آمریکا را اغفال کند، به انحراف بکشاند، و بدام بیاندازد. ما ایرانیان نیز، طی صد و پنجاه سالِ گذشته، پیوسطه آماج توطئه و دسیسه بازی بودهایم و بارها هدفِ شارلاتانهای دروغگو و عوامفریب قرار گرفتهایم. دشمنان خارجی (روسیه، انگلیس و پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا) با همراهیِ عوامل خود فروخته یِ داخلی که برای منافع شخصیشان، منافع جمعی و ملی میهن مان را گرو میگذاشتند و فدا میکردند، وارد میدانِ کارزار شدند و هستی مان را بردند. ایران را ضعیف و نیازمند و وابسته کردند.
تفاوت: - داشتن دموکراسی، - دسترسی به وسائل ارتباط جمعی، و - حضور شهروند میباشد. همانطور که شاهد بودیم، حتی پس از ۴ سال دروغگوئی و عوامفریبی رئیس جمهور؛ حقیقت پیروز شد. مردم دستِ رَد به سینهی دروغگو زدند. ترامپ، پس از دهها شکایت به دادگاه هائی که اکثر قاضیهایش جمهوریخواه و منتخب ترامپ بودند نتوانست، واقعیتها را تغییر دهد، و هر بار با شکست روبرو شد. درسِ نخست برای ما اینستکه، دستخوش دسیسه و توطئه قرار گرفتن، غیرعادی نیست! آنچه باعث پیروزی دشمنان میهنمان شده، از یکسو، نداشتن دموکراسی در ایران و از سوی دیگر، حضور اشخاص "کم دان، بی وطن، و خود فروش" بوده است.
توطئهی بیگانگان، دروغگوئی و عوامفریبی شرکایِ ایرانیشان، بقدری مؤثر و کاری بوده که پس از ۲۰ سال دیکتاتوری رضاخان و سروری انگلیسیها بر ایران، هنوز عدهای پشت سرِ این عاملِ بیگانه، سینه میزنند! پس از ۳۷ سال سرسپردگی و سپس وابستگی، هنوز عدهای ایرانی کم دان، شاهنشاه شاهنشاه میکنند! از اینها بدتر، فاجعهی رژیم آخوندی است، که در حالی که کشورمان را بمرز نابودی و سقوط رسانده، هنوز میلیونها تن؛ در این توهم هستند که خمینی نمونهی بارزِ صدرِ اسلام بود و این آخوندهای دیگر هستند که ناسالمند!؟ ما با شارلاتانهای دروغگو و عوامفریب که ثروتهای کشورمان را در اختیار بیگانه گذاشتند و خودشان نیز شریک دزد بودند و چپاول کردند، آشنائی و تجربه داریم؛ ولی بنظر میرسد که درسی از آن نگرفتهایم! وگرنه چگونه است که هنوز میلیونها تن در رأی گیریهای رژیمِ فقاهتی، شرکت میکنند!؟
خمینی با کردار، گفتار و با فتوا، آب پاکی را رویِ دست همه ریخت: نخست با سخنان دروغ در پاریس، و وعده هائی که بهیچوجه قصد انجامش را نداشت، وارد ایران شد. پس از آنکه سوار کار شد، و کنترلِ ابزارهای قدرت را در دست گرفت، در بهار ۱۳۶۰ برایِ مقابله با مخالفان، فتوا داد که: "برای حفظ اسلام و نظام، دروغ گوئی واجب شرعی است. وقتی اسلام در خطر است، همه شما موظفید که با جاسوسی حفط بکنید اسلام را. دروغ بگوئید، واجب است بر شما. جاسوسی برای حفظ اسلام واجب است. دروغ گفتن هم واجب است". (۵)
باید بدانیم که فتوایِ خمینی برای حفظ نظام فقاهتی بود، نه برای آسایش مردم؛ برای بقای اسلام بود، نه سربلندی ایران!؟
باید بیآموریم که دروغگوئی و شایعه پراکنی، نه تنها بی اعتمادی، تفرقه و پراکندگی را در حدِ فاجعه در میهنمان رواج داده، بل که مردم را از - آشنائی با ایرانیان درستکار و - پشتیبانی از نُخبگان راستین، محروم کرده است! همه مان با سرنوشتِ قائم مقام، امیرکبیر، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، علی اکبر داور، سرهنگ فضل اله خان، تقی ارانی، حسین فاطمی، خلیل ملکی، و محمد مصدق، آشنائی داریم. در ضمنی که رواجِ توهُمِ توطئه، باعث گمراهی شهروندان و بدگمانی و کژخیالی و بی تفاوتی مردم نسبت به مسائل مهم کشور میگردد.
بالاخره، باید از تجربهی آمریکا بیآموزیم که پس از برپائی سیستمِ مردمسالارِ ملی در ایران، با قانون مداری و شرکت پویا در تعیین سرنوشت خودمان و میهنمان، از آن نگهداری کنیم!
اندیشکده آگاهی و شناخت پیشنهاد میکند برای دستیابی به هدف ورجاوند (مقدس) مردمسالاری نیاز داریم:
پندار، گفتار و کردار نیک
الگویِ زندگی پدران مان را، سرمشقِ زندگی مان قرار دهیم
امیرحسین لادن
جمعه ۲۶ دی ماه ۱۳۹۹
[email protected]
(۱) تاریخ مشروطۀ ایران، احمد کسروی
(۲) خاطرات و تألمات مصدق
(۳) خاطرات ابوالحسن ابتهاج (جلد دوم)
(۴) خاطرات و خطرات، مهدیقلی هذتیت
(۵) صحیفه امام، جلد ۱۵