بزرگترین اشکال جریانهای سیاسی اپوزیسیون این است که هنوز قادر نیست تغییرات عمیقی را که طی این ۴۰ سال در افکار عمومی بهخصوص در تفکر نسل جوان رخ داده ببیند و قبول کند. نسلی که با تمام نارساییهای حاصل از سلطه استبداد و حکومت ارتجاعی که زیرعنوان مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب که با بگیر، ببند، تبلیغات وسیع و صرف هزینههای هنگفت و جاری کردن انواع محدودیتها، برپایی هیئتهای گزینشی از مدرسه تا دانشگاه و مراکز استخدامی توأم بود تا امروز مقاومت کرده و تن به این تفکر اسلامی نداده است.
جمهوری اسلامی نه تنها قادر به مبارزه با تفکر غربی یا بهتر است بگوییم تفکر عصر حاضر نشد، بلکه منجر به تقابلی سخت و درونی میان اکثریت جامعه با حکومت اسلامی گردیده است. آنچه رژیم میخواهد و در ظاهر به نمایش میگذارد با آن چه زیر پوست جامعه ایران جریان دارد ۱۸۰ درجه متفاوت است.
من در جریان نوشتن این مطلب تلاش کردم تا جایی که ممکن بود به نوشتهها و تحقیقات دانشگاهی داخل کشور مراجعه کنم و با طیفهای مختلف چه مستقیماً و چه از طریق آشنایان تماس بیشتر بگیرم تا بتوانم تصویری نزدیک به واقعیت ارائه دهم. برایم بسیار جالب بود نوع نقد و نوع نتیجهگیری!
نسل جوان میتوان گفت با وجود فشار و ارعاب حاکمیت بیشتر ارزشهای اجتماعی بهخصوص آن ارزشهای دینی که رژیم بر آنها تأکید دارد زیر پا نهاده بهدیده نوعی سرشکستگی و تمسخر در آنها مینگرد! در همین راستاست که بازگشت به دوران گذشته و برجسته کردن آزادیها و نگاه مدرن غربی آن دوره چنین بسط و گسترش یافته است. از ازدواج سفید گرفته تا هواداری از برنامههای تلویزیونی غرب. فالو کردن فردی مانند تتلو نه از حُب علی بل از بغض معاویه نوعی دهنکجی به رژیم! از شکل لباس، تأکید بر مارکدار بودن که نوعی ارزش شمرده میشود، الگوی زندگی مدرن، زندگی سلیبرتیها در بین نه تنها جوانان اقشار متوسط اجتماعی بلکه در بین جوانان مناطق محروم حتی حاشیهنشینان نیز کم نیست. از این روست که نوعی همخوانی بین جوانان اقشار پائین با اقشار متوسط اجتماعی با وجود متفاوت بودن شرایط زندگی بهوجود آمده که وجه اصلی آن مخالفت با رژیم است! بهخصوص در بین اقشار متوسط به پائین عمیقتر و قابل لمستر! چراکه فشار اقتصادی بر آنها بیشتر و چشماندازها برایشان تیرهتر است. این بخش از جوانان اکثریت غریب به اتفاق با هر وسیلهای که شده گوشیهای هوشمند تهیه میکنند. عمده سرگرمی و کانال ارتباطی آنها مدیای غربی و دنیای مجازی است لااقل در این عرصه هیچیک از این جوانان از جوانان بخش متوسط کم نمیآورند.
این جوانان دغدغه تقریباً شبیه به هم دارند که بخش شورشگری در اقشار کمبضاعت قویتر است. اکثراً درگیر با گشتهای متعدد و متأسفانه درگیر بین خود. برای آنها اپوزیسیون خارج از کشور صرفاً در شکل و شمایل اپوزیسیون حاضر در تلویزیون منوتو و سیلبرتی دنیای مجازی، کسی مانند مسیح علینژاد قابل تجسم است.
گستردهتر شدن نوستالژی دوران پهلوی و میل به آقای رضا پهلوی بهعنوان نمادی از تداوم همان نوستالژی و سیمای مدرن غربی است. فردی متجدد و بزرگشدهی غرب که دست بر نیاز نسل جوان میگذارد و نوعی از زندگی مورد علاقه جوانان را در برنامه و چشمانداز خود دارد. همین علاقهمندی به غرب و دیدن او بهعنوان حامل این نوع فرهنگ و زندگی است که او را مورد قبول بخش زیادی از جوانان و میانسالان کرده است.
واقعیتهایی که ما اپوزیسیون همهچیزدان و مقدس حاضر به قبول آن نیستم! نه تنها قبول نداریم بلکه در تغابل با آن بوده و همان نگاهی را به این گرایشهای اجتماعی و شخص آقای رضا پهلوی داریم که جمهوری اسلامی دارد. بی آنکه بهعنوان اپوزیسیون که خود را جدیتر از همه میدانیم زحمت بررسی و نتیجهگیری درست و کامل بر اساس فاکت و منطق بر خود بدهیم.
زمانی نه تنها ما بلکه اکثر روشنفکران سخت دلبسته پوپر بودیم البته هنوز هم بسیاری از ما نظرات اورا قبول داریم او را که معتقد بود و میگفت: «شکاف میان چارچوبهای فکری مختلف معمولاً قابل پر شدن است و حتی اگر هیچ فرض مشترکی هم وجود نداشته باشد، دستکم حول یک محور با هم توافق داریم: بقا»!
امروز بقای ما در اتحاد عملی است که باید در مبارزه با جمهوری اسلامی با دیگر جریانهای مخالف رژیم آن دسته که حاضر به نشستن و گفتوگو میباشند باید داشته باشیم.
ما جریان چپ حتی حاضر نیستیم برای حضور و گسترش خود هم که شده مانند مارکس که در زمان ایجاد حزب کارگری مستقل که نیروی کارگران آگاه برای شکل دادن به چنین حزبی کم بود و لزوم یک فضای دمکراتیک برای پرورش و جذب کارگران لازم مینمود به این نتیجه رسید که برای توسعه دموکراسی بایستی با دموکراتهای پیشرو بورژوایی همکاری کرد! تلاش برای آزادی مطبوعات و استقرار یک قانون مدرن در کشور از نظر او میتوانست راه را برای تبلیغات کمونیستی و آگاهی بیشتر کارگران باز کند. آن را قبول کنیم و یا حداقل مورد توجه قرار دهیم!
اما ما مانند کاراکتر «والد کودک» هستیم که فاقد استقلال فکری بوده و همیشه بدون استدلال ذهنیت والد را تکرار میکند. متفرعنانه آقای رضا پهلوی را بازیچه موردی غرب مینامیم بی آنکه دلیل این همه مخالفت را بهطور روشن و مستدل بیان کنیم. در تمامی این سالها همین نگاه، همین برخورد، همین دوری و بستن گوش و چشم بر حرکت آقای رضا پهلوی و دیگر گروهها در بین اپوزیسیون چپ و جمهوریخواه که بیشترشان رگ و ریشه چپ دارند! وجود داشته و باعث گردیده هرگز به مسیری که او طی کرده بهخصوص مواضع اخیر ایشان در ارتباط با تجمع حول یک شعار مبارزاتی و نهادن سرنوشت نوع حکومت به فردای رفتن جمهوری اسلامی و انتخابات کاملاً آزاد توجه نکنیم!
عنادی که به نظر من بیشتر ریشه در گذشته ما، مبارزه ما که هنوز وجه ضدامپریالیستی آن بر وجه ضد ولایت فقیهی آن میچربد دارد. اگر واقعاً ارادهای جدی برای مبارزه با حکومت «جمهوری» اسلامی وجود دارد؟ چرا حاضر نیستیم حتی سر یک مورد مشخص یک اتحاد عمل حداقلی داشته باشیم؟ چرا نمیخواهیم بهطور یکپارچه شعار تحریم انتخابات ریاست جمهوری را مشترکاً بهعنوان نقطه امیدبخشی جهت شروع در این روزهای سخت و تاریک وطن بهنمایش بگذاریم؟
ادامه دارد
ابوالفضل محققی
حفظ قدرت، از اوجب واجبات است! علی صدارت
ترور ترامپ، عمادالدین باقی