کیهان لندن - نامه مهشید امیرشاهی در روزنامه آیندگان ۱۷بهمن ۱۳۵۷ـ چندی پیش، دو نفر از آشنایان- که هر دو از مبارزان جبهه ملی هستند و از شریفان این ملک- به من خبر دادند که نشریهای از پاریس رسیده است با عنوان نامهای سرگشاده خطاب به (۱) همه مبارزان و میخواستند بدانند که من آن را خواندهام یا نه. هنوز این نامه به من نرسیده بود (دوروز دیرتر رسید) قرار شد جمع شویم و آن را بخوانیم و احیانا دربارهاش صحبتی کنیم. درجمع شلوغ نامعقولی این کار انجام شد. من نامه را خواندم ولی بحثمان مجمل ماند. آنقدر بود که آن آقایان، که با بیشتر مفاد نامه موافق بودند، اعتقاد داشتند که زمان نوشتن آن مطالب هنوز نرسیده است. پرسیدم چرا، گفتند آخر در این لحظات، گفتن اینکه روحانیون صواب نیست که خود را به سیاست آلوده کنند، خطاست. این حرفها را دیرتر باید زد. به نظرم غیرمنطقی آمد یا لااقل من این منطق را قبول نداشتم. حرفهای نامه همه بر حق بود و من برای زدن حرف حق زمان قائل نبودم. بهعلاوه تصورما این بود که اگر زمانی برای زدن حرف حق لازم است، چه زمانی مناسبتر از اکنون... ولی خوب نظر دوستان جز این بود و من این اختلاف سلیقه را به این حساب گذاشتم که آنها سیاستمدارند و من نیستم. آنها با تیزبینی سیاسیشان نکتهها میبینند که من با نگاه ساده لریام نمیبینم.
و حالا - با تأسف یا شعف، نمیدانم کدام- باید اعتراف کنم که امروز، یعنی یکی دو ماهی بعد از این مقدمه، من از سیاستمداری، دورتر از آن روز هم افتادهام، چون امروز نه فقط زمان تحریر آن نشریه را زود نمیبینم، بلکه در این حسرتم که چرا نامه سرگشاده به همه مبارزان، زود تر نشر نیافت، و در این آرزوی عبث که کاش از نوع آن نامهها در آن زمان بیشتر نوشته میشد.
آن روز جز آن مقاله، چیزی از این مقوله ندیدیم و حالا برحسرت حیرت هم افزوده شده است: امروز در این حیرتم که چرا بیشتر روشنفکران (۲) متعهد و مسئول سکوت کردهاند. «متعهد» و «مسئول» را با طنز به کار نبردم، چون اتفاقا آنها که تعهد و مسئولیتشان طنزآمیز است هیچکدام ساکت ننشستهاند: همه به حمدالله اخیرا، طی مقالات و رسالات، به دین مبین اسلام مشرف شدهاند و شتاب دارند که خود را در صفوف فشرده دیگر تازه اسلام آوردهها جا کنند... شتاب از این باب که مبادا در این دنیا عقب و بینصیب بمانند.
حیرت من فقط به سکوت روشنفکران ختم نمیشود. مثلا در این حیرتم که چرا اعضاء وزارت خارجه پی هم اعلامیههای انقلابی صادر میکنند؟ این آقایان تا زمان دولت تیمسار ازهاری هم آدمهای سر به راه و پا به راهی بودند، شامپانی و خاویار به مزاجشان سازگار بود... چه شده است؟ سیاستمداران قدیم به جای آنکه عمل کنند در محضر آقایان روحانیون کسب فیض میکنند.
دنیای وارونهای داریم: روشنفکران به جای آنکه فیض برسانند سکوت میکنند؛ دیپلماتها به جای آنکه سکوت کنند حرف میزنند. از بقیه حیرتها و حسرتها چه بگویم؟ از کدامش بگویم؟ از اینکه گمرکچیانی که تا دیروز در پناه دولت وقت برای رد هر بسته و هر چمدان گوش من و شما را میبریدند و امروز ناگهان میخواهند دزد و، من و شما را بگیرند؟ یا از کارمندان تلویزیون که در گذشته اوامر دولتهای پیش را نه فقط بی چون و چرا بلکه با خوشرقصی اجرا میکردند و حالا برای دولتی که فرمایش صادر نمیکند لب ورچیدهاند و ناز میکنند؟
یا از نمایندگان مجلسی که به این امید از مسند وکالت استعفا میدهند که کرسی وکالت آیندهشان را گرم نگاه دارند؟ یا از روزنامهنگارانی که دیروز مرعوب بودند و امروز هم متأسفانه مرعوبند؟ ... و یا از این آخرین حیرت و حسرت غریب و عظیم که یک نفر، حتی یک نفر در این مملکت نیست که صدا و قلمش را صریحا و مستقیما در دفاع از شاپور بختیار به کار برد؟ همه اینها را نمیشود گفت، زیاد مفصل است و از حوصله (واحتمالا سیاست فعلی) روزنامهها خارج.
من تا امروز به هیچ روزنامه و نشریهای مطلبی ندادهام که حال و هوای سیاسی داشته باشد. شاید به این دلیل که تا امروز در مملکتم به سیاستمداری چون شاپور بختیار بر نخورده بودم که بدانم سیاست الزاما مغایر شرافت، صمیمیت و وطنپرستی نیست. من تمام این صفات شرافت، صمیمیت و وطنپرستی را در آقای شاپور بختیارسراغ کردهام بهعلاوه به سرفرازی و آزادگی او مؤمنم. من ایمان دارم که اگر امروز او را از صحنه سیاست مملکتمان برانیم خطایی کردهایم جبرانناپذیر و نابخشودنی. من معتقدم که این مرد عزیز، این مرد عمل، دارد فدای هیجان و غلیان عدهای و فرصتطلبیهای عده دیگری میشود و اگر فدا شود اسفانگیزترین شهید حوادث اخیر خواهد بود.
من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمامتر بلند میکنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه ندادهام. ولی اینبار میترسم، نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر آینده این ملک و سرنوشت همه آنها که دوستشان دارم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-مقصود نشریهای است به امضای خانم مولود خانلری [مادر مهشید امیرشاهی] و آقایان پیشداد، مهدوی و ملک.
۲-استثناهای درخشانی هم بر این اصل کلی داشتهایم، از جمله: نامه دکتر مصطفی رحیمی در آیندگان، مطلب آقای حسین مهری در تهران مصور، مقالات آقای مهدی بهار در فردوسی، مطالب و مصاحبههای رادیویی آقای دکتر محمود عنایت.
طلبهای که به یک پسر ترنس پیشنهاد سکس میدهد