رادیو فردا - «ما در آن شب ماندهایم. فریز شدهایم. زمان نمیگذرد و ایستادهایم همانجا. همه میدانیم که این یک جنایت علیه بشریت بوده و هیچ کلمهٔ دیگری از تصادف و اشتباه و خطای انسانی و هیچکدام از نمایشنویسیهای ایران برای هیچکدام از خانوادهها قابل پذیرش نیست.»
نواز ابراهیم که خواهر و همسر خواهرش را سه هفته بعد از عروسیشان در ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با موشکهای سپاه در بامداد ۱۸ دی ۹۸ از دست داد، در مصاحبه با رادیو فردا از جزئیات فاجعهای میگوید که به کشته شدن همهٔ سرنشینان این پرواز انجامید.
نواز ابراهیم لحظاتی را روایت میکند که او خبر را به پدر و مادرش داد: «مادر و پدرم بچهها را بدرقه کرده و با خیال راحت خواب بودند. خیلی خوشحال بودند. شب، نیلوفر و سعید خداحافظی کرده بودند و تا آخرین لحظه هم سعید برای نیلوفر هدیه خریده بود. از درِ خانه هم که برای خداحافظی آمده بودند با فریاد و خوشحالی داد زده بودند که سلام ما خوشحالیم، ما خوشبختیم. یعنی آن شب در اوج هیجان بودند.
من نزدیک ۸ صبح تهران زنگ زدم. نه سلام کردم نه هیچی، فقط یک جمله گفتم مامان، نیلوفر و سعید با چه ایرلاینی میرفتند؟ تا آن لحظه هم توی ناباوری بودم. فکر نمیکردم بچهها با اوکراین رفته باشند. صدایم شروع کرد لرزیدن و بغضم ترکید و گفتم مامان یک هواپیمای اوکراینی افتاده. مامانم و بابام شروع کردند داد زدن نه، نه. این دادها هیچ وقت یادم نمیرود که مامانم و بابام داد میزدند نه، نه. مامانم شماره پرواز را که چک کرد گفت پیاس ۷۵۲.
👈مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا
دیگر حرف نمیزدیم، فقط داشتیم جیغ میزدیم و گریه میکردیم. مامانم گفت کجا بروم، چه کار کنم؟ کجا زنگ بزنم؟ بروم فرودگاه؟ من اصلاً توانایی نداشتم بگویم همه مُردهاند. همان لحظه همسرم آمد توی اتاق و متوجه شد که بچهها توی همان هواپیما بودند. گوشی را از من گرفت و گفت آرام باشید، هنوز نمیدانیم چی شده، حتماً خوبند. من فقط یادم است توی گوش نیما گفتم نیما همه مردند. گفت هیچی نگو، فعلاً نگو.»
هتل شهرزاد لاهیجان قبل از پرواز ۷۵۲ جشن عروسی نیلوفر ابراهیم و سعید طهماسبی را پذیرا بود و بعد از این پرواز مراسم ختم و سوگواری آنها را. کابوس اما با گذشت بیش از یک سال همچنان ادامه دارد: «من فقط فریاد یادم است. خودم در حال خودم نبودم. پدر و مادرم را هم که به صورت تصویری میدیدم، افتاده بودند روی زمین و همینطور داد میزدند. مادرم میگفت نیلوفر تازه رفته بود ناخنهایش را درست کرده بود. این جملهها هیچ وقت یادم نمیرود. داد میزد میگفت چرا؟ همه خانواده ما عروسی بودیم، چی شد؟ چرا همه آمدهاند برای عزا؟ خیلی شب وحشتناکی بود. هنوز کابوس آن شب را من دارم.»
مسئولان جمهوری اسلامی سه روز نخست بعد از ساقط کردن هواپیما، با کتمان حقیقت، علت را سانحه هوایی ذکر میکردند اما پس از فشارهای بینالمللی، فرمانده هوافضای سپاه عنوان کرد که هدف قرار دادن این هواپیما «سهوی» بوده و پدافند سپاه پاسداران آن را با یک موشک کروز اشتباه گرفته است.
خواهر نیلوفر ابراهیم میگوید: «من توی حال خودم نبودم و خیلی یادم نمیآید از آن سه روز اول، ولی همسرم یادم است که تمام مدت اخبار را میخواند و میگفت امکان ندارد هواپیما افتاده باشد، زدهاند. بعد که اعلام کردند خود سپاه پاسداران به اشتباه زده، اینقدر این سناریو برای ما غیرقابل باور بود که مگر میشود دروغ از این بزرگتر که به اشتباه؟ چنین چیزی مگر امکان دارد؟
از روز اول میگفتیم حتماً حتماً بهعمد زدهاند و خشم ما خیلی بیشتر شد. اصلاً وارد یک داستان دیگر شدیم. از یک اتفاق ساده و تصادفی که ممکن است در همهجای دنیا بیفتد آمدیم بیرون و موشک بود. خودشان زدند. ما اصلاً حالتی مثل جنون داشتیم. اصلاً دچار جنون شده بودیم. خشم زیاد همراه با غصه زیاد همراه با شوک. این مدل سوگواری را نمیدانم اگر کس دیگری تجربه کرده باشد. برای خود ما عجیب بود حالتهایی که به ما دست میداد. حالت وحشت.»
خانوادههای جانباختگان تحت فشار قرار گرفتند که فرزندان خود را شهید اعلام کنند و در بسیاری موارد نیروهای امنیتی بودند که جنازهها را تشییع کردند. نیلوفر ابراهیم هم از سوی حکومت شهید خطاب شد: «ما خیلی عصبانی بودیم. اصلاً چنین چیزی را قبول نداریم. تعریف شهید یک چیز دیگر است. کسی که آگاهانه میرود برای وطنش میجنگد و شهید میشود. بچههای ما مگر جنگ رفته بودند؟ یک بلیت خریده و سوار هواپیما شده بودند. با این عنوان شهید میخواستند یک سرپوشی روی قضیه بگذارند و اهمیت قضیه را پایین بیاورند و نگویند ما قتل کردیم بلکه بگویند در راه خدا شهید شدند.
ما برای تمام شهدا خیلی احترام قائل هستیم، ولی وقتی یک نفر را میکشند، نمیتوانند بگویند شهید شده. خودتان زدید. قتل کردید. کشتید، بعد میگویید شهید شدند؟ این یک سناریوی دروغین است که بخواهند پنهانکاری کنند و مسئولیت قبول نکنند. حالت توهینآمیز دارد. روزهای اول بارها و بارها از بنیاد شهید به خانه ما در ایران زنگ میزدند. گفته بودند منزل شهید نیلوفر ابراهیم، که مامان من سرشان داد زده بود و گفته بود شما بچه مرا کشتید.»
نیلوفر ابراهیم و سعید طهماسبی ۴۵ روز بعد از ساقط شدن هواپیما توسط موشک سپاه پاسداران در لندن به خاک سپرده شدند: «ما با سختی خیلی زیادی موفق شدیم پیکرها را از ایران به محل زندگیشان در لندن منتقل کنیم. تصمیم خانوادهٔ دو طرف بود. برای یک سری از خاکسپاریها مزاحمت ایجاد شده بود و ما میخواستیم در آرامش و احترام، آن طور که میخواهیم، بچهها را به خاک بسپاریم. نیلوفر و سعید واقعاً عاشق لندن بودند و میخواستیم حتماً با همدیگر و کنار هم به خاک بسپاریم.»
خاکسپاری در لندن هم برای خانوادههای تازهعروس و داماد به سادگی انجام نمیشود چون مسئولان جمهوری اسلامی همراه با پیکرها تنها دو پاسپورت برای تشخیص هویت ارائه داده بود.
«صبح روز خاکسپاری که همه از کشورهای مختلف اروپایی آمده بودند، انگلیس اعلام کرد نمیتوانیم پیکرها را تحویل دهیم چون مدارک شناسایی همراه پیکرها نیست و نمیتوانیم هویت را تعیین کنیم. تا جایی که من میدانم فقط دو پاسپورت با پیکرها گذاشته بود. پیکری که متلاشی شده را چگونه با دو پاسپورت میخواهند تعیین هویت کنند؟ با خودشان چی فکر کردند که پاسپورت گذاشتند؟ معلوم است که انگلیس هویت را تأیید نمیکند. خاکسپاری کنسل شد و افتادیم توی یک پروسه دیگر که انگلیس تلاش میکرد تشخیص هویت کند. گفتند درِ تابوتها را باز میکنیم؛ اگر قابل شناسایی باشند اجازه خاکسپاری میدهیم و اگر قابل شناسایی نباشند مجبوریم آزمایشهای دیگر انجام بدهیم و تشخیص هویت کنیم.
درِ تابوتها را باز کردند. بچهها قابل تشخیص نبودند. نمونهٔ دیانای گرفتند که در انگلیس پروسهای طولانی بود. عکس دندان و عکس ستون فقرات و یک سری آزمایشهای دیگر انجام دادند و روزها طول کشید. ما بالاخره در روز چهل و پنجم موفق شدیم پیکرها را تحویل بگیریم و جزو آخرین خانوادهها بودیم که توانستیم خاکسپاری کنیم.»
نواز ابراهیم از غارت وسایل شخصی خواهر و همسر خواهرش هم میگوید: «نیلوفر و سعید عروس و داماد بودند. تمام هدایای عروسیشان همراهشان بود؛ جواهرات، پول. توی ایران رسم است سکه میدهند. کلی سکه داشتند. پول و ساعتهای گرانقیمت و وسایل شخصی مثل لپتاپ و موبایل، همه قیمتی است. هیچ چیزی تحویل ندادند. از نیلوفر فقط یک نصفه گردنبند و یک ساعت خیلی معمولی گرفتیم. تمام کارتهای اعتباری و کارتهای بانکی و شناساییاش را به ما دادند.
کیف پول سعید را که به خانواده سعید تحویل دادند کاملا سالم بود، اما پولها نبود. گفتیم پولها چی شده؟ چند هزار پوند؟ گفتند باید شماره اسکناس بدهید؟ مال ارزش ندارد، ولی وقتی چنین جنایتی اتفاق میافتد، کوچکترین چیزها برای ما خانوادهها غنیمت است. یادگاری عزیزانمان است. به خودشان اجازه دادند که غارت کنند و بین خودشان تقسیم کنند.»
دولت ایران اعلام کرده که به بازماندگان هر جانباخته ۱۵۰ هزار دلار غرامت میدهد. «ایران تا حالا همه کار کرده که این مسئله کمرنگ و کمرنگتر شود، هیچ توجهی به آن نشود و تمام تلاششان را میکنند که پرونده زودتر بسته شود بدون اینکه مجرمین را معرفی کنند، اسمی بگویند و کسی را دستگیر کنند. اسمش را گذاشتهاند غرامت، ولی میخواهند دیه بدهند و در قانون ایران هم اگر دیه بگیرید یعنی رضایت دادهاید. یعنی از خون عزیزم گذشتم.
خیلی توهینآمیز است. شما هنوز هیچ رسیدگی به پرونده نکردهاید و به خانوادهها پیشنهاد پول میدهید که پرونده را ببندید؟ خانوادهها از روز اول گفتهاند ما دادخواهی میخواهیم و صحبت پول نکنید. ما فقط میخواهیم حقیقت روشن شود. خواستهٔ ما دادخواهی است.»
نواز ابراهیم میگوید: «ما همه میدانیم که این یک جنایت علیه بشریت بوده و هیچ کلمه دیگری از تصادف و اشتباهی و خطای انسانی و هیچکدام از این نمایشنویسیهای ایران برای هیچ کدام از خانوادهها قابل پذیرش نیست. قتل انجام دادید. جنایت علیه بشریت کردید. ۱۷۶ انسان بیگناه را کشتید. مسئولیتش را هم قبول کردید و باید جوابگو باشید. نمیتوانید سرپوش بگذارید و قضیه را تمامشده بدانید مثل جنایتهای قبلیتان. مثل آنهمه آدم که کشتید. امیدوارم یک روزی به دادخواهی برسیم. تنها دلیل زنده ماندن ما خانوادهها همین است، وگرنه که زندگی همهٔ ما نابود شده است.»
خواهر نیلوفر ابراهیم به شب فاجعه بازمیگردد؛ شبی که خواهر تازهعروسش از داخل هواپیما تماس گرفته و از حمله جمهوری اسلامی به پایگاههای آمریکایی در عراق گفته است: «من و همسرم تازه از سر کار آمده بودیم. اخبار را چک نکرده بودیم و هنوز در جریان حمله موشکی ایران به پایگاه عراق نبودم. میدانستم که نیلوفر و سعید آن شب پرواز دارند که به لندن برگردند، ولی نمیدانستم با کدام پرواز میآیند و ساعت دقیق پرواز را هم نمیدانستم.
خودشان تنها رفته بودند فرودگاه و توی هواپیما نشسته بودند که زنگ زدند. این آخرین بار بود با هم حرف زدیم و نیلوفر به من گفت ایران به پایگاههای آمریکا در عراق حمله کرده. من اولین بار خبر را از دهان نیلوفر شنیدم و دلم هری ریخت. منتها ترس همهٔ ما آن شب از جنگ بود. هیچکس فکر نمیکرد که هواپیما چیزی بشود. ما واقعاً دلهره داشتیم و فکر میکردیم آن شب قرار است جنگ شود.
نیلوفر گفت که بچهها، نمیدانم اخبار را هنوز چک کردید یا نه، ولی ایران به پایگاههای آمریکا در عراق حمله کرده و موشک زده. فقط نگرانیاش این بود که ما وقتی اخبار را چک میکنیم، استرس نگیریم. گفت داریم راه میافتیم و ما هم خداحافظی کردیم و گفتیم که رسیدید، خبر بدهید.»