Monday, Feb 22, 2021

صفحه نخست » کوبیدن به در بسته با اقدامات خیرخواهانه و عقب‌نشینی: از کارتر تا بایدن

carter_022021.jpgپنج خطای تحلیلی در دفاع از سیاست مماشات و خشنودسازی

مجید محمدی- ایندیپندنت فارسی

حدود چهار سال دمکرات‌ها و همپیمانان آنها (اسلامگرایان و لابی و تبلیغاتچی‌های جمهوری اسلامی ایران) دولت ترامپ را به دلیل خروج از برجام مورد انتقاد قرار دادند. آنها در مقابل از سیاست دولت اوباما در برابر ایران و توافق برجام دفاع کرده‌اند. در این دفاعیه‌ها که از همه تریبون‌های دمکرات‌ها، از المانیتور، شورای روابط خارجی و اتلانتیک، تا سی ‌ان‌ان و بقیه رسانه‌های پر مخاطب در امریکا به طور یک‌طرفه پخش می‌شدند (بدون آن که طرف مقابل را برای پاسخ‌گویی دعوت کنند)، پنج خطای تحلیلی وجود دارد که آن‌ها را در این مطلب مطرح می‌کنم و مورد نقد قرار می‌دهم.

«اپوزیسیون توان براندازی ندارد»

طرفداران سیاست خشنودسازی جمهوری اسلامی ایران نخست این فرض نادرست را به زبان مخالفان خود می‌گذارند که «هدف از سیاست فشار حداکثری براندازی است»، و بعد استدلال می‌کنند که براندازی واقع‌بینانه نیست و حتی در ایران به جوک تبدیل شده است. در هیچ موردی مدافعان تحریم‌ها و سیاست فشار حداکثری هدف خود را براندازی اعلام نکرده‌اند. تقلیل و تخفیف سیاست طرف مقابل برای حمله موثرتر، روش درستی برای نقد نیست.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

هدف از سیاست فشار حداکثری از آغاز محروم کردن جمهوری اسلامی ایران از منابع ارزی برای آتش‌افروزی در منطقه، تروریسم، و پیشبرد برنامه‌های موشکی و اتمی بوده است، چون بدون ارز خارجی این کارها پیش نمی‌رود یا حداقل کند می‌شود. اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران توان براندازی داشته باشد یا نداشته باشد، دولت‌های غربی به خاطر امنیت خود نمی‌توانند دست رژیم را برای پیشبرد برنامه‌های چهارگانه فوق که تهدیدی برای امنیت آنها و همپیمانانشان است، باز بگذارند، چون این نظام یاغی است و به هیچ اصلی در روابط خارجی پای‌بند نیست.

«سیاست فشار حداکثری موثر نبوده است»

موضوع دومی که منتقدان سیاست فشار حداکثری بر آن تاکید داشته‌اند، این است که این سیاست تاثیری در تغییر رفتار رژیم و کشاندن آن به میز مذاکره نداشته است. این سیاست البته «تاثیر مفروض» در ذهن مدافعان سیاست خشنودسازی (آمدن بر سر میز مذاکره و تن در دادن به شروط ۱۲ گانه پمپئو) را نداشته است، اما در تادیب و اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران موثر بوده است. چطور می‌توان فرض کرد که صدور یا عدم صدور نفت یا کاهش آن برای رژیم تفاوتی نداشته است؟ رژیمی که به گفته یکی از اعضای مجلس حدود ۳۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است، آیا می‌تواند با کاهش درآمدهای ارزی به همان سیاست گذشته‌اش در دوران اوباما که می‌خواست با باز گذاشتن دست آن جهت کشورگشایی در منطقه توازن قدرت میان ایران و عربستان سعودی ایجاد کند، ادامه دهد؟ آیا آمدن ظریف به امریکا و دعوت از او برای ترویج تبلیغات جمهوری اسلامی ایران از همه شبکه‌های تلویزیونی، با نیامدن وی یکی است؟ آیا پیگیری کار حقوق‌بگیران دفتر جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل در تبلیغات سیاسی علیه امریکا با پیگیری نکردن آن یکی است؟ آیا پیامدهای دادن ویزا به عوامل دستگاه‌های اطلاعاتی و سپاه برای ورود به امریکا با عدم صدور ویزا یکی است؟ اگر این ها یکی هستند، سیاست فشار حداکثری هم بی‌تاثیر بوده است.

«جمهوری اسلامی ایران یک رژیم عادی مثل بقیه رژیم‌ها در خاورمیانه است»

این گزاره مبنای کار لابی جمهوری اسلامی ایران و اسلامگرایان در دفاع از سیاست‌های آن است. از این گزاره نتیجه می‌گیرند که روابط با جمهوری اسلامی ایران نیز باید مثل روابط با اسرائیل و عربستان سعودی و امارات و اردن، بر اساس مودت و خوش‌بینی و همکاری پایه‌گذاری شود. قائلان به این نظر، سقوط هواپیمای اوکراینی توسط سپاه را یک خطا تصور می‌کنند که سپاه پس از آن، مسئولانه آن را برعهده گرفته است، یا گروگانگیری شهروندان غربی به خاطر آزادسازی شهروندان قاچاقچی و تروریست آن در کشورهای غربی، یا کمکی که رژیم به طالبان و دوستان عراقی خود برای اخراج اشغالگران امریکایی می‌کند، کاری عادی است.

عادی جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران البته برای عادی جلوه دادن باج‌دهی و خشنودسازی مقامات آن است. اما غیر از جمهوری اسلامی ایران، هچ رژیمی در منطقه خواهان نابودی یک کشور عضو سازمان ملل در منطقه نیست، حتی رژیم‌های استبدادی منطقه، مخالفان خود را در دیگر کشورها نمی‌ربایند و ترور نمی‌کنند، هچ رژیمی در منطقه بیش از دو دهه برنامه اتمی مخفی نداشته است، هچ رژیمی مدعی مدیریت جهانی نیست، هچ رژیمی به دنبال خرید و ساخت موشک (با برد چند هزار کیلومتری) برای هدف قرار دادن اسرائیل و اروپا نبوده است، و هچ رژیمی پرونده‌ای سیاه‌تر از جمهوری اسلامی ایران در سرکوب اقلیت‌های قومی و دینی، منتقدان و مخالفان خود، و مردم عادی نداشته است. بر اساس مبانی «عادی تصور کردن جمهوری اسلامی ایران»، رژیم نازی در آلمان، رژیم موسولینی در ایتالیا، و خمرهای سرخ در کامبوج نیز رژیم‌های عادی بوده‌اند و بریتانیا و امریکا نباید به گسترش‌طلبی و کشتارهای جمعی آنان پاسخ می‌دادند.

«اعتراض به حکومت ویژگی جمهوری اسلامی ایران است»

طرفداران سیاست خشنودسازی برای شانه خالی کردن از مسئولیت نگاه به کارنامه حقوق بشری رژیم در معامله با آن، اعتراضات مردمی را که به کشتار هزاران نفر منجر می‌شود اموری عادی در جمهوری اسلامی ایران معرفی می‌کنند. کشتار چند هزار زندانی در طی یک تا دوماه یا به خاک و خون کشیدن جوانان ماهشهری در نیزارها، به معنای عادی بودن اعتراض و مخالفت در ایرانِ تحت جمهوری اسلامی ایران نیست. تظاهرات تبلیغاتی دولتی ویژگی جمهوری اسلامی ایران است، اما اگر معطوف به نفی رژیم باشد، حکومت آن را نه تنها تحمل نمی‌کند، بلکه با دست سنگین به آن پاسخ می‌دهد. در این موارد است که طرفداران سیاست خشنودسازی به مدافعان سرکوب‌های رژیم تحول می‌یابند. شکاف عمیقی میان سیاست واقع‌گرایانه در برابر رژیم‌های یاغی و عادی جلوه دادن کشتار جمعی وجود دارد.

«جمهوری اسلامی ایران در دوران ترامپ نه تنها برنامه‌های مخرب خود را متوقف نکرد، بلکه آن‌ها را شدت بخشید»

طرفداران سیاست خشنودسازی به درستی به تداوم سیاست‌های مخرب جمهوری اسلامی ایران در دوران ترامپ اشاره می‌کنند تا نتیجه بگیرند که باید هر چه زودتر به سیاست دوران اوباما بازگشت. اقدامات سه ماه اخیر جمهوری اسلامی ایران، همه بر اساس این باور در میان تیم بایدن انجام گرفته است. آنها توجه ندارند که جمهوری اسلامی ایران بدون توجه به این که چه کسی در کاخ سفید است و چه سیاستی دارد، با یا بدون تحریم‌ها و در دوران همه روسای جمهوری امریکا، به تروریسم، گسترش طلبی و برنامه‌های موشکی و اتمی‌اش ادامه داده است. تفاوت سیاست خشنودسازی و فشار حداکثری، در تسهل این برنامه‌ها با سرازیر شدن درآمدهای ارزی (تحت سیاست اول) و ایجاد محدودیت و فشار (تحت سیاست دوم) است.

اتفاقا تداوم برنامه اتمی توسط جمهوری اسلامی ایران پس از خروج ترامپ از برجام نشان داد که رژیم منتظر هر بهانه و فرصتی است تا به برنامه تولید سلاح‌های کشتار جمعی خود ادامه دهد.

تازه از خواب بیدار شده‌اند

از دوران سفر خمینی به پاریس تا اقدامات چند هفته اخیر دولت بایدن (رفع محدودیت سفر مقامات ایرانی در نیویورک، رفع تحریم حوثی‌ها، اعلام شرکت در نشست ۱+۵، و کنار گذاشتن مکانیسم ماشه) دولت‌های غربی از دوران کارتر و ریگان تا بوش پدر و پسر، کلینتون و أوباما، هزاران اقدام برای خشنودسازی جمهوری اسلامی ایران انجام داده‌اند تا آن را بر سر عقل بیاورند (بر اساس نسبت خیر دادن به این اقدامات)، یا از تهدیدات و شررات‌های آن بکاهند (بر اساس سیاست کاهش تنش و مهار)، یا به همکاری دعوت کنند (براساس نگاه کاسبکارانه) اما رفتار جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد که ذره‌ای از تنفر آن به غرب، وحشی معرفی کردن شهروندان غربی، تلاش برای تبدیل کاخ سفید به حسینیه، و نابودی تمدن غربی و تهدیدات هر روزه آن کاسته نشده است.

کسانی که تازه زمام کاخ سفید را در اختیار گرفته‌اند، توجه ندارند که این آنها هستند که بدون توجه به تاریخ روابط جمهوری اسلامی ایران و غرب، تصور می‌کنند به فرمولی تازه برای مقابله با تهدیدات آن دست یافته‌اند. کسانی که از سیاست خشنودسازی دفاع می‌کنند، تازه از خواب چهل ساله بیدار شده‌اند و مجبورند ده‌ها هزار موضع‌گیری روحانیون شیعه و سرداران سپاه و بوق‌های تبلیغاتی رژیم در تهدید دیگران و بی‌تاثیری هزاران مماشات با آنها را برای مهار و رفع تهدید، نادیده بگیرند. مقامات رژیم هر گونه مماشات را به معنای ضعف طرف مقابل می‌گیرند و تهاجمی‌تر عمل می‌کنند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy