همچون سالهای گذشته ۸ مارس، روز جهانی زن، «روز حقوق زن و صلح بین المللی»، روزی برای بزرگداشت مبارزات و مطالبات برابریخواهی زنان، فرا رسید. این روز، روزی برای تاکید بر هموار کردن مسیر برابری و برداشتن موانع، بی عدالتیها و نابرابریهاست. روزی برای شنیدن دردها و رنج هایی که زنان میکشند. شنیدن و گفتن از انواع نابرابری هایی که سبب میشود «حقوق و کرامت انسانی زنها» نادیده گرفته شود.
چنانچه میدانیم، نابرابری زن و مرد، مشکلی فراگیر است که در تمامی جهان دیده میشود. اما نابرابری و بی عدالتیها علیه زنان ایرانی، چیزی به مراتب بیشتر و بالاتر از آن چیزی است که در بسیاری کشورهای دیگر دیده میشود. زن ایرانی از یک نابرابری مضاعف رنج میبرد. نا برابری هایی که به دلایلی همچون قوانین نابرابر و زن ستیز، باورها، عرف، سنت، و... بر زنان ایرانی روا میشود. جنس مشکلات زنان ایرانی، چیزی فراتر از مبارزه برای رسیدن به برابری شغلی است که زنان غربی در حال تلاش برای رسیدن به آن هستند. زنان ایرانی با «قوانینی ضد زن» و «تبعیض آمیز» مواجهند. با یک حکومت «آپارتاید جنستی» روبرو هستند، که حقوق اولیه انسانی آنها را نادیده میگیرد. با حکومتی مبارزه میکنند که آنها را شهروند درجه دوم، و حتی «نیم انسان» محسوب میکند.
زنان ایران، تاریخ پرفراز و نشیبی را برای رسیدن به برابری پیمودهاند. در روزگارانی نه چندان دور، زنان این کشور، ضعیفه هایی محبوس در اندرونیها بودند. گاها بی نام و نشان و منزوی، که حتی نامشان در «مادرِ پسری بودن» و یا «همسرِ فلانی بودن» گم شده بود. البته در همان دورانها نیز زنانی که در برابر جبر و تبعیض مردانه جسورانه ایستادند و تبعیض را نپذیرفتند، وجود داشتهاند. و در واقع شاید به نوعی بتوان گفت مبارزات زنان ایرانی از سالها و حتی سدهها پیش آغاز شد. و بودند زنان سنت شکنی که از اندرونیها فراتر رفته و از خود نشان و ردپایی بر جای گذاشتهاند. زنان خردمندی که اگر مبارزات برابری خواهانه و تلاشهای آنها نبود؛ شاید ما زنان ایرانی هنوز پشت دیوارهای اندرونی به سر میبردیم. اما اقدامات آنها به صورت یک جنبش مبارزاتی هدفمند و فراگیر نبوده است.
از نزدیک به یک سده پیش «جنبش زنان ایرانی» شکلی هدفمند و فراگیر، برای آگاهسازی و رسیدن به آزادی، برابری و حقوق اولیه انسانیِ زنان پیدا کرد. زنانی همچون فاطمه زرین تاج برغانی، ملقب به طاهره قره العین، صدیقه دولت آبادی، بی بی خانم استرآبادی، محترم اسکندری، و بسیاری دیگر تلاش کردند تا با آگاهسازی و ایستادگی، باورهای زن ستیز و تبعیض آمیز را به چالش بکشند.
آموزشها و باورهای زن ستیز و تبعیض آمیزی که دختران را از همان کودکی برای خانه داری و همسرداری آموزش میداد، و تاکید تربیت و پرورش کودکان دختر را نیز بر مبنای همین کارکرد قرار داده بود. چرا که «از نگاه آنها، دلیل خلقت زنان تنها در همسرداری، فرزندآوری و تولید مثل خلاصه میشد». در نگاه آنها، زن چیزی فراتر از «جنسیت» نبود.
البته در ایران امروز، هنوز هم هستند افرادی که با این نگرش به مساله آموزش و پرورش دختران نگاه میکنند و چنین رویکردی دارند. افرادی که متاسفانه، نه در کوچه پس کوچههای قدیم ایران، بلکه در جایگاه هدایت و در خانه قانونگذاری کشور نشستهاند. اشخاصی که گویی از گذشته به اینک آمدهاند و سعی در شبیه سازی جامعه کنونی کشور، به روزگاران کهن را دارند.
متاسفانه، زنان از بدو تولد در قالبها و کلیشههای تعریف شده قرار میگیرند. کلیشه هایی که زنها را یک «شیء» میپندارد و او را تا سرحد یک «وسیله برای بقا» پایین میآورد. در این نگرش و رویکرد، زن تنها در «جنسیت» خلاصه میشود. بر مبنای همین نگرش، قوانین و برنامه ریزیهای حکومتی در راستای استفاده ابزاری از زنان تصویب و پایه گذاری میشوند. به زنان همچون ابزاری برای خدمت رسانی، همسرداری، فرزندآوری و وسیلهای برای تولید مثل نگاه میشود.
جمهوری اسلامی «آگاهانه» و «هدفمند» جایگاه زنان را تا سرحد یک «جنس» و ابزار پایین میآورد. زن را همچون یکی از اموال و داراییهای «مرد» و در «تملک مرد» قرار داده است که حتی اختیار انتخاب شریک زندگی خود را ندارد. جان، مال و بدن زن همیشه در «تملک یک مرد» است.
هنوز زنهای بسیاری هستند که کار میکنند، اما دستمزدی در ازای کار روزانهشان دریافت نمیکنند. هنوز زنها در ایران، «حق انتخاب پوششِ بدنِ خویش را ندارند». هنوز قوانینِ اسلامی در ایران، ارزش یک زن را برابر با ارزش بیضه چپ یک مرد میداند. هنوز زن در ایران «یک انسان کامل» محسوب نمیشود. هنوز بسیاری قوانین آپارتایدی دیگری هستند، که زنان را «جنس دوم» و «شهروند درجه دو» به شمار میآورند.
چهار دهه است که آسمان ایران، برای زنان ابری تر از روزگاران کهن شده است. زنان ایرانی از بسیاری حقوق اولیه انسانی خویش -که برخی از آنها را پس از انقلاب مشروطه به دست آورده بودند- محرومند. از لحاظ شاخص شکاف جنسیتی، ایران در پایین ترین رتبهها قرار دارد. اما با این وجود، مبارزات برابری خواهانه زنان متوقف نشده است. اینک زنان ایرانی نیروی محرکهی موتور تغییرات بنیادین، و رهبران جنبشهای مدنی ایرانِ امروزند.
این موانع، نه تنها آنها را تبدیل به ضعیفه هایی خانه نشین نکرده است، که حتی سبب شده تا «جنبش زنان ایران» بسیار فراگیرتر و پرسرعت تر از پیش، به راهش ادامه دهد. زنانی که «آگاهانه» و «شجاعانه» با شاخههای گل به مبارزه با یک «دیکتاتورِ توتالیتر» میروند.
زنان خردمندی که علیرغم تمامی تهدیدها، محدودیتها، و تبعیض ها؛ توانستهاند تغییر را از پیرامون خود آغاز کنند. زنان دانایی که توانستهاند با «آگاهسازی»، همراهیِ بخشی از مردان ایرانی را نیز به دست بیاورند. این یک دستاورد بزرگ برای «جنبش زنان ایران» و «فمینیسم ایرانی» است. دستاورد بسیار بزرگی که توانست از دلِ مردانِ سنتیِ دیروزِ ایران، مردانی آگاه و برابری خواه بیرون بکشد.
تغییر نگرش نسبت به زنان، لازمه و سرمنشا بهبود اوضاع کلی جامعه، فارغ از جنسیت افراد، است. نباید این را فراموش کرد که زنان نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند. و برای رسیدن به یک توسعه پایدار، «برابری جنسیتی» لازم و ضروری است. «توانمندسازی زنان»، سبب توانمدتر شدن جامعه و بالا رفتن بهره وری و رشد اقتصادی میگردد.
برای هموار سازی این مسیر، «باید دلایلی که موانع اصلی برابری هستند را به چالش کشید و از سر راهِ برابری برداشت».