Saturday, Apr 3, 2021

صفحه نخست » آی قربان دست رضا شاه به خاطر چَکی که بیخ گوش خامنه ای زد!؛ ف. م. سخن

ED27ADC1-4D86-4F88-A0F9-3DB2AFCABC67.pngاین تیکه فیلم صدا و سیما را که برای خراب کردن رضا شاه درست کرده است حتما دیده اید.

سریالی بود برای تخریب نظام شاهنشاهی. برای این که مردم از رضا شاه بدشان بیاید، داستان رفتن رضا شاه به حرم معصومه را نشان می دهد که آخوندی را که معترض حجاب ملکه شده بود شخصا زیر چک و لگد می گیرد.

البته پخش این فیلم، نتیجه ی عکس داد و به جای این که مردم از رضا شاه بدشان بیاید، بیست سی میلیون لایک نصیب ویدئوی پخش شده در اینترنت کرد.

کتک خوردن بافقی به دست رضا شاه

چند روز پیش، داستانی تخیلی از زنده شدن رضا شاه و به دست گرفتن قدرت توسط او نوشتم که در صحنه ای از آن رضا شاه، چک محکمی بیخ گوش خامنه ای می زند طوری که خامنه ای مثل پوستر به دیوار می چسبد! :)

من تصور نمی کردم این داستان و بخصوص این قسمت از آن مورد استقبال خوانندگان قرار بگیرد اما پیام های دریافتی نشان می دهد که خوانندگان مطالب من از خواندن این قسمت از داستان بسیار کیف کرده اند و مرا تشویق کرده اند که دنباله ی داستان را بنویسم! به قولی وصف العیش، نصف العیش!

البته قرار نبود این داستان دنباله ای داشته باشد اما برای این که در روز سیزده بدر، خاطر عزیزان خوش شود و کیف شان مستدام شود، بخش دومی هم برای آن می نویسم که آن را در اینجا می خوانید:

.....رضا شاه به راننده ای که او را برای اولین بار بعد از زنده شدن دید و اکنون تبدیل به منشی و راننده ی او شده دستور می دهد با سفارت چین تماس بگیرد و سفیر چین را به پاستور احضار کند.

راننده ی بیچاره، با ترس و لرز به رضا شاه می گوید «قربان تلفن سفارت رو از کجا پیدا کنم؟» رضا شاه با حالتی غرش گونه می گوید «بگو این پدرسوخته -با نگاه، خامنه ای را نشان می دهد- به روحانی تلفن بزند بگوید بیاید اینجا.

راننده در حالی که به نمایندگی از ملتی که ۴۰ سال در حکومت او و حکومت خمینی زجر کشیده اند، دست اش را به علامت پس گردنی با سرعت به طرف گردن او می برد، ولی او را نمی زند و خامنه ای از ترس پس گردنی بدن اش را جمع می کند، او را که در حال هذیان گفتن است پای تلفن مخصوص می آورد و می گوید روحانی را به بیت اش احضار کند.

روحانی با صدایی لرزان که گویی از ته چاه در می آيد، بدون این که به خامنه ای سلام کند و او را رهبر معظم خودش بخواند، می گوید:
«بفرما آقا! این قدر مردم آزاری کردی که رضا شاه دوباره ظهور کرد!... چقدر گفتیم نکن! چقدر گفتیم دست از این لجاجت و خودخواهی ات بردار!... بله که خبر دارم... صدای چکی که رضا شاه به تو زد تا اون سرِ دنیا رفته... من الان در محاصره ی جوون هایی هستم که توو زندان های شما... بله زندان های شما... نخیر. من چه کاره بودم که زندان داشته باشم... من خودم زندانی شما بودم... بله هر کدومشون اومدن، یکی عمامه ی منو پرانده، یکی عبای منو گرفته برده با یه دسته جارو، پرچم درست کرده بیرون پنجره نصب کرده یه دختره اومده به زور کلی لباس زنونه به من پوشونده، بعد یه چادر کرده سر م، برده توو گرمای موتور خونه ی ساختمون، راست و چپ می زنه توو سرم میگه حجاب ات رو درست کن بعد هی انگشتاش رو محکم می کشه روو لب ام می گه ماتیک ات رو پاک کن.... بفرما! اینم نتیجه ی کارها و جنایت های شما.... بله شما.... من چه کاره بودم توو دستگاه شما.... غیرِ تدارکاتچی.... حالا میخوان منو ببرن استادیوم آزادی.... ببخشید استادیوم آریامهر تحویل بدن، ما رو با اتوبوس های شرکت واحد ببرن کاشان بعد ببرن وسط کویر لوت واسه ی سازندگی.... من بهشون گفتم من سرهنگ نیستم، حقوق دانم... دکتر نیستم، شیش کلاس سواد دارم.... تخصصی هم توو کلید سازی دارم... میگن اتفاقا تو خوبی واسه کارهای مفید بدنی.... ای خدا.... چی؟! تلفن سفارت چین؟!....

..................

AA91C447-C064-41FD-BE8A-6A6A7FA87169.jpeg


سفیر چین که از ماجراهای رخ داده کاملا با خبر است به پاستور احضار می شود و با تعظیمی تا سرِ زانو در مقابل رضا شاه قرار می گیرد.

رضا شاه به او نمی گوید که از حالت تعظیم بیرون بیاید و او را همین طوری نگه می دارد تا دوربین های تلویزیونی تصویر او را به عوض خفت و خواری یی که به مردم ایران تحمیل کرده بود برای مردم ایران پخش کنند....

سفیر چین در همان حالت دو لا، به رضا شاه می گوید، عالیجناب رضا شاه رهبر محبوب مردم ایران. من از طرف رییس جمهور شی جین پینگ حامل پیامی هستم. رییس جمهور شی جین پینگ پیغام فرستاده اند که تمام توافق نامه هایی که با جمهوری اسلامی نکبت امضا کرده ایم، به طور یک طرفه از طرف چین ملغا اعلام می شود و ما آماده ی مذاکره با نمایندگان ایران نوین و عقد قراردادهای جدید مبتنی بر منافع دو طرف می باشیم. جینگ جینگ جینگ....

رضا شاه همین طور که در مقابل سفیر دولا مانده قدم می زند و عصای اش را به بغل پای اش می کوبد، سر سفیر را بالا می کشد و به راننده -که اکنون نقش نماینده ی مردم را بازی می کند- می گوید «به این چینی پدر سوخته بگو عذرخواهی!»

راننده به سفیر چین می گوید «پس عذرخواهی ات از ملت ایران کو غارتگر ایران؟»

سفیر بخت برگشته ابتدا به چینی و بعد به فارسی از مردم ایران به خاطر عقد قراردادهای ننگین عذرخواهی می کند:
من به نمایندگی از دولت و ملت چین، از ملت بزرگ ایران که باعث آزار شان شدیم، رسما عذرخواهی می نمایم.

رضا شاه در حالی که لبخند رضایتی بر لب دارد به راننده می گوید پدر سوخته رو بندازش بیرون و راننده از خدا خواسته، پس یقه ی سفیر چین را می گیرد و او را به بیرون از ساختمان پاستور هدایت کرده به دست مردم جمع شده در مقابل دروازه ی ورودی تحویل می دهد می گوید گرد و خاک این رو بگیرین ببرین سالم به سفارت چین تحویل بدین. فقط مواظب باشن «نشکنه»! مردم هم از خدا خواسته با متلک و سوت، سفیر چین را تحویل می گیرند....

در این لحظه رضا شاه رو در روی خامنه ای که در گوشه ای از تالار مثل موش گیر افتاده در چنگال گربه با حالت مظلوم و تسلیم ایستاده و مرتب هذیان هایی مثل: بخشش، عفو، اعلی حضرت، جسم ناقص، در حال مرگ، پروستات، غلط کردم، .. خوردم می گوید قرار می گیرد و با لبخندی تلخ چانه ی خامنه ای را به طرف بالا می کشد و با چشم های پر از خشم، به چشم های وحشت زده ی خامنه ای چشم می دوزد. در این لحظه صدای شُرشُر مختصری به گوش می رسد و زمین دور پاهای خامنه ای خیس می شود....



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy