چند سال پیش از من مقالهای منتشر شد در باره سفری به امریکا و درگیری در فرودگاه آن دیار بخاطر محل تولدم در ایران، که در آن زمان خودم را در دنیایی دیوانه و با دیوانگان مییافتم، بدون آن که حتی تصور کنم روزی دنیای دیوانه تری در انتظار نه تنها من، که تمام آدمهای روی این زمین خواهد بود. و امروز با پیدا شدن ویروسی دنیای ما یکباره درهم ریخت و آدمهایش محبوس در خانههایشان غمباد گرفته، و در بیرون از خانههایشان روان پریش و ما هم به ناچار در کنار این روان پریشان بسر میبریم.
اخبار دنیا، به ویژه در این کشور، به دور حوادثی باور نکردنی میچرخد و امروز داستان ویروس هم به این حوادث اضافه شده است! با ترس و لرز از خانه بیرون میآییم، مبادا افزون بر خطر درگیر شدن با ویروس، با مجنونی هم روبرو شویم! چراکه این روزها در این کشور بر چاقو بدستان شستشوی مغزی شده، روان پریشان بدون چاقو هم افزوده شدهاند که با زبان و حرکاتشان به جان مردم میافتند و به نوعی دیگر آزار میرسانند.
به گوش میرسد قاتلان و اشرار بدون مجازات آزاد میشوند! مرد مسلمانی که یک زن یهودی را پس از شکنجه، با فریاد «الله اکبر» کشته بود، آزاد شد! دادرس او را به عنوان این که روحآ سالم نیست و مواد مخدر استعمال کرده بود و هنگام قتل زن، مست بود و مغزش کار نمیکرد، پس از ماندنش چند روزی در بیمارستان، آزاد کرد. او هم رفت که لابد باری دگر «های» شود و بنده خدای دیگری را با فریاد الله اکبرش بکشد و راهی بهشت شود! بهشتی که درش با آدم کشی باز میشود! باور نکردنی است، از این پس هرکس میتواند مست شود و بدون هراس از پی آمدش در این کشور آدم بکشد و بگوید: ببخشید «مست بودم اگر ...»!
این قاتلان مسلمان به خیال خود نه تنها مرتکب جرمی نمیشوند که ثواب میکنند. اما در همین کشور، آدمیزادی که سگی را از پنجره پرت کرده بود، محکوم به یک سال زندان شد، و این آدمکش، آزاد! آن هم در کشوری که ظاهرآ قانون دارد و هر خطایی مجازات. لابد برادران مسلمانش هم از پس کشتن یک کافر یهود، ستایشش خواهند کرد و به دنبال راهش روان، راهی که ظاهرآ با استعمال مواد مخدر از این پس مجازاتی ندارد.
مدتهاست که با فریاد الله اکبر به جان بندگان خدا افتادهاند و به نام او، بندگانش را میکشند، چون هر که چو آنان نیندیشد و زندگی نکند، کافر است و سزاوار مرگ! و طی قرنها با این باورشان آدم کشتند و امروز هم با گفتن الله اکبر به جان مردم بی گناه افتادهاند و میکشند و میپندارند ثواب میکنند و کاری نکو.
میخوانیم: یهودیان فرانسه از آزادی قاتل زن بی گناه یهود آزردهاند و... نه تنها یهودیان، که تمام مردمی که بویی از انسانیت بردهاند و در این کشور زندگی میکنند، از یک چنین دادرسی تهی از دادی، نه تنها آزرده، که نفرت زدهاند و شگفت زده! در کشوری که افراد ملتش اعم از یهود و غیریهود، در برابر قانون یکسانند و باید از حمایتش یکسان بهره ور شوند، و اما با رآی دادگاه به آزادی یکچنین آدمکشی، و با خاطرههای تلخی از رویدادهای گذشته و نژاد پرستی، خواه ناخواه این شبهه هم پیش میآید که نکند چون مقتول یهودی بود، قاتل آزاد شد! این نوع آزاد شدگان این روزها فراوانند و مردم از رای دادگاهها حیرت زده!
یک شاگرد پاکستانی هم که آموزگارش را به قتل رسانده بود، چو آن دیگرقاتل جرمش پاک شد! سوا از مذهب، ظاهرآ این روزها کشتن راه حل اختلافات بین بندگان خدا شده است.
پسر چهارده سالهای دختری را که با او درافتاده بود، با کارد کشت و مردی همسرش را درخیابان به آتش کشید، و آن دیگر مرد چون یار ترکش کرده بود، با اتومبیل به قتلش رساند ... و داستان فراوان است.
عقدهها سر باز کردهاند و هر روز تازهای میشنویم. افزون برکشتن و سربریدن درخیابان و به قتل رساندن پلیس در ملاء عام و به آتش کشیدن اتومبیلهایشان و حمله به مآموران آتش نشانی، به مادری هم در خیابان که به نوزاد گرسنه خود با پستان شیر میداد، حمله بردند، و روان پریش عقدهای این بار نه سیاه بود و نه عرب، و نه مسلمان! او هم همچو آن مادر، سفید پوست بود و فرانسوی اصیل، بسان آن دیگر زنی که در آن میان، این عمل پلیدش را ستود! مادر بینوا از پس این حمله غیرمنتظره یکباره شیرش خشک شد و شگفت آور این که کسی هم در آن دوروبر از این مادر بی گناه حمایت نکرد و به یاری او برنخاست! پنداری که با شیردادن به نوزاداش در ملاء عام، مرتکب بزرگترین گناهان شده است! همهی مادران، حتی حیوانات رده پستانداران هم از شیر مادر تغذیه میکنند و تا دنیا بوده چنین بوده و خواهد بود و خوراک نوزاد پنهان در پستان مادر! خود بارها هنگام گردش در باغ، مادرانی میدیدم که به کودکان خود شیر میدادند و کسی هم مزاحمشان نبود و نمیشد! و امروز گویی در این دیار، شیر دادن به نوزاد در بیرون از خانه از گناهان کبیره به شمار میرود!
من هم که این روزها فقط برای خرید خواربار در محلهام میچرخم و در هوای آفتابی، در باغ نزدیک محل سکونتم راه میروم. دو سه بار در خیابان ناگهان به من نزدیک شدند و در گوشم فریاد کشیدند!
پلیسها هم در امان نیستند، زن پلیسی در پاسگاه توسط یک تونسی کشته شد، و گروه هایی هم که در ارتباط با مواد مخدر در محلهها با یکدیگر میجنگند، پلیس هایی را که برای رفع غائلهشان میآیند، با اسلحه میکشند!
به عقل ناقص من چنین میرسد که دستکم برای پایان دادن به جنگهای خیابانی این گروهها، همان به که فروش مواد مخدر را آزاد کنند و معتادان درمان نشو آزادانه آن را از داروخانهها بخرند و خرید و فروشش در خفا پایان گیرد و گروهها پاشیده شوند. یکی از نمایندگان هم چنین پیشنهادی کرده است، ولی عدهای مخالفند و میپندارند آزاد شدنش سبب رواج بیشتر مواد مخدر خواهد شد.
در کشوری که روزگاری یکی از کشورهای دوست داشتنی روی این زمین بود و مرجع آمال بسیاری از مردم سایر کشورهای دنیا، مهد آزادی و دمکراسی خوانده میشد و سرزمین ویکتور هوگوها، شاتوبریانها، ولترها و دیگرانی بود که از آنها میخواندیم و از خواندن نوشتهها و دانستنیهایشان میآموختیم و لذت میبردیم، زیباییهایش را میستودیم و در آرزوی سفر به آن دیار بودیم! امروز از بیرون رفتن و گردش در خیابانهایش میهراسیم. چراکه از کشت و کشتار میخوانیم و وحشت میکنیم، و از رفتار مردم کوچه و خیابان میشنویم و در شگفت میشویم!
آنچنان شترگاو و پلنگی ست که پلیسها برای اعتراض مقابل مجلس جمع شدند و افسران بازنشسته ارتش و باز ننشستههایش، و پلیسهای بازنشسته هم که از هرج و مرج در این کشور نگرانند، در نامههای سرگشادهشان به دولت هشدار دادند و دولتها هم مدتهاست که در این کشور سرگردان در بیراهه خود میچرخند! و برنامه تمام نامزدان ریاست جمهوری برای انتخابات سال آینده هم این بار برقراری نظم درکشور است!
به امید این که با باز شدن رستورانها و سینماها روان پریشان آرام گیرند، و اما در ایران که سالهاست بدون عذاب وجدان بی پروا آدم میکشند، گویی به مردم هم درس ادم کشی دادهاند و این عمل پلید با زمان پذیرفته شده است، چون میبینیم عدهای به پیروی از حاکمانشان به راحتی آدم میکشند و حتی به فرزندان خود رحم نمیکنند. از پدر و مادری میخوانیم که داماد و دختر خود را پیش از این دوران کرونایی، و پسرشان را بی رحمی وحشتناکی در این دوران بقتل رساندند! داستانی ست بس هولناک و باور نکردنی! و شگفت آور این، که این جانیان نه تنها از کرده خود نادم نیستند که گویی از آن مفتخرند! چراکه پیروان حاکمان کشور خود هستند و دنباله رو راه راست آنان و بری از هر گناه! همچو بزرگانشان، به باور این پدر و مادر نیز هرکه چو آن دو نیندیشد و سرکشی کند، گناهکار است و سزاوار مرگ! و فرزندان نافرمانشان هم چو سایر فرزندان نافرمان ایران، این بار به دست پدر و مادرشان کشته شدند و به سزای سرکشیهای خود رسیدند!
بد روزگاری ست، گرچه درونش میسوزیم ولی نباید با آن ساخت، به امید روزی که از آن بدر آییم.
شیرین سمیعی
کارگران و انتصاب ریاست جمهوری ۱۴۰۰، مهدی کوهستانی