مقالهای از شاکری زند خواندم در باره فاجعه انقلاب اسلامی و رقصیدن حضرات به دور خمینی پیش از رفتنش به ایران! به ویژه از کنش و منش پسر معنوی امام در آن ایام، که گویی در این ایام خوش رقصیهای خود را ز یاد زدوده است و همان به که به یادش آوریم تا بداند دیگران از یاد نبردهاند و سخنان نغزش در باره امام و چرخیدن به دورش را در نوفل لوشاتو همچنان بخاطر دارند.
این پسر معنوی فرهیخته مسلمان ــ که اگر مسلمان راستینی چو خمینی نمیبود پدر معنویاش او را به پسری خود مفتخر نمیساخت و به مقام ریاست جمهور نمیرساند ــ آنچنان غرقه در منصب خویش شده بود که گویی نمیدانست رئیس جمهور انتصابی پدر معنویاش است و نه رئیس جمهور انتخابی مردم! چون هنگامی که به پاریس گریخت، همچنان خود را رئیس جمهور ایران میخواند و مینامید و عنوانش را برای خود حفظ کرده بود. برای تماس با او به دفتر رئیس جمهور زنگ میزدند که با رئیس جمهور صحبت کنند! شاید هنوز هم امیدوار بود روزی با همین عنوان به ایران بازگردد!
و اما شگفت آور این که چگونه هنوز یک چنین آدمی با آن عملکرد و آن گذشته درخشان همچنان برای عدهای از ایرانیان مقیم خارج مطرح است و به او مجال گفتار میدهند و پای سخنش مینشینند، چون در ایران و برای ایرانیان مقیم ایران مهره سوختهای ست. فرانسویان دانسته یا نادانسته، با هرکس و ناکسی به دلایلی تماس برقرار میکنند و با آنها مصاحبه ... و اما ایرانیان چرا!
خمینی به یاری پسر معنویاش و دیگرانی چو او بر تخت نشانده شد و اسلام باری دگر و این بار نه با حمله اعراب که به مدد این حضرات ــ روزگار ایرانیان را تیره و کشورشان را با کشت و کشتار و قتل و غارت به خاک سیاه نشاند. و ایرانیان چو گذشته به درون سیاه چال این دین مبین افتادند و همچنان درونش دست و پا میزنند و بانی یانش را لعنت! و آنها هم خوش و خرم در دیار کفار میچرخند و در انتظار که باری دگر و در کسوتی دیگر مطرح شوند!
باید پذیرفت که اسلام پیش از بلوای خمینی در ایران یک چنین چهره وحشتناکی نداشت و اینچنین دست و پاگیر نمیبود و آزار نمیرساند. در دیار فرنگ هم پس از روی کار آمدن خمینی و یارانش بود که رفته رفته اسلام رنگ عوض کرد و شعارش آدم کشی شد و با فریاد الله اکبر به جان بندگان خدا افتاد! و با این کشت و کشتارها یکباره داستان مسلمانی مسلمانان در دنیا آنچنان مطرح شد و مهم که امروز در فرانسه یکی از مشکلات وجود مسلمانان مهاجر در این کشور است که کاری به قوانینش ندارند و میخواهند دیگران هم در این کشور چو آنان زندگی کنند و پذیرای باورهای آنان شوند، تا جایی که با آدمکشی درصدد تحمیل دین و مرامشان به دیگران هستند! در حالی که در گذشته این چنین نبود و در کشورهای مختلف دنیا با مسلمانان مؤدب و معقولی برخورد میکردیم که کاری به دین و ایمان سایر مردم نداشتند.
پیامبر اسلام چنانچه زنده میبود و در این روزگار میزیست، محققآ در قوانین دین مبیناش نوآوری میکرد، همان طور که در آن دوران توانست در کشورش نوآوری کند و با فراست پایههای دین خود را در آن دیار بکوبد: نام بت معبود اعراب را بر روی خدای خود بنهد و او را درون همان بتکده سابقشان بنشاند، و از چهار گوشه دنیا بندگانش را بیاورد و به دورش بچرخاند که نان عربها با این دین جدید آجر نشود!
ولی همه بندگان خدا مسلمان و از نژاد اعراب عربستان نیستند و بسیاری چو «پابلو کازالس» دوست دارند خدایشان را در موسیقی و درون دریا و گل و برگ درختان و کنش نیک بیابند و نه محبوس درون جعبه سیاهی در شهر مکه!
از آن گذشته در قرآن هم آمده است: و ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم تا بر آنها (معارف و احکام الهی را) بیان کند آنگاه خدا هر که را خواهد بضلالت و هر که را خواهد به مقام هدایت میرساند و او خدای مقتدر داناست (سوره ابراهیم، آیه۴).
و میبینیم این خدای مقتدر و داناست که در باره خلایقش داوری میکند و نه بندگانش، و جانشینی هم برای خود تعیین نکرده است که به این کار شریف پردازد.
و ما ایرانیان هم نه از نژاد پیامبر اسلامیم و نه هنوز پس از گذشت این همه سال قادر به تکلم به زبان او! و بنابر این آزاد در انتخاب هر دینی برای خود، همانطور که بسیاری از ایرانیان به دیگر ادیان پیوستند و بسیاری هم مسلمان باقی ماندند و مسلمان باقی خواهند ماند.
سوای قرآن، در سایر کتابها از جمله در تلمود هم میخوانیم: صدای خدا در سراسر زمین شنیده شد و از شیرخواره گرفته تا کهن سال همه صدای او را شنیدند، چون در هفتاد زبان بیان شد و طنین بر سراسر دنیا افکند و هرکس به فراخور فهم و شعور خودش این سخنان را درک کرد.
ما در تمام نوشتهها از نژادهای مختلف آدمها و گویشهای متفاوتشان میخوانیم و در هیچ کتابی نوشته نشده است که خلایق از هر تیره و طایفه و نژادی باید فقط پذیرای دین اسلام باشند و تابع قوانین آن، جملگی آزادیم و هرکس به دین خود! عیسی به دین خود و موسی به دین خود! و امت محمد هم به دین خود! باشد که این امت نیز روزی بر سر عقل آید و دست از آزار و اذیت سایر بندگان خدا بکشد و دیگران را در باورهای خود آزاد بگذارد.
شیرین سمیعی