"خب، اولاً من چپ و راست، براندازان را مسخره نمیکنم، گاهی آن هم به ندرت مسخره میکنم! ثانیاً، همۀ براندازان بخصوص آقای نوریزاد و دوستانش را مسخره نمیکنم فقط طیف فحاش و پرمدعای آن را پس از هر بار زیادهروی، فحاشی شخصی مسخره میکنم." ـ احمد زیدآبادی
***
این پارگراف شروع نوشته کوتاهی است که آقای زیدآبادی در جواب به نوشته کوتاه آقای دکتر اصغر جیلو نوشتهاند من مطلقاً قصد نقد این دو نوشته و شیوه برخورد نویسندگان این دو نوشته را ندارم اما بهعنوان فردی که سالهاست با بضاعت اندک خود مینویسم و تلاش میکنم روح نوشتههایم از خشونتِ دامنگستری که متأسفانه در سالهای اخیر بهخاطر جو حاکم شده بر جامعه توسط حکومت اسلامی تبلیع وترویج میگردد و قلمها را به دشنام، تمسخر، کوچک کردن افراد، تملق، خشونت زبانی سوق میدهد بکاهم، قلمم قلمی باشد در جهت وصل کردن تمام نیروهای اپوزیسیون داخل و خارج برای یک هدف که چیزی جز سرنگونی حکومت اسلامی و برقراری جامعهای آزاد و دمکراتیک نیست.
قلمی که از آن به جای عشق، نفرت؛ بهجای محبت، خشونت؛ به جای کلمهای تفکربرانگیز در راستای کاستن از خشونت؛ دشنام به جای دلگرم کردن مبارزان با تمام کاستیها ایجاد دلسردی در آنها باشد؛ کلماتی که به جای کاشتن درخت دوستی نهال دشمنی بنشاند؛ کلماتی که وقتی خوانده میشوند شوق مبارزه، شوق تحسین مبارزان جبهه ضد دیکتاتوری را دامن نزنند؛ قلمی است آلوده به تعصب و در جهت فاصله انداختن بین کوشندگان راه آزادی!
قلم ما را جملاتی باید فارغ از منیتهای فردی، فارغ از خود بزرگبینی، جملاتی که به ما یادآوری میکنند هیچکداممان بر دیگری ارجح نیستم مگر در حرمت نهادنمان به کسانی که عاشقانه، سر و جان نهاده در راه آزادی مبارزه میکنند. کلمات و جملاتی که تن به تمسخر دیگری نمیدهند.
کلماتی که کاتب آن بار مسئولیت خودرا در قبال هر حرف که کلمه و نهایت جمله را میسازند میداند. میداند که این کلمات، این نوشتهها هستند که فرهنگ جامعه را میسازند ولو در طولانیمدت به قیمت صبر و بردباری! فرهنگی که پایه خود را براساس دفاع از حقیقت، از آزادی، حیات دموکراتیک و بزرگداشت انسان در قامت انسانی پی میریزد و استوار میسازد.
ما حق نداریم بهعنوان نماینده مدافع آزادی در کل و مدافع آزادی قلم در مشخص! قلم خود را به هجو و تمسخر کسانی که سالهاست مبارزه میکنند! تنها به دلیل این که در چارچوب فکری و عملی ما نمیگنجند آلوده سازیم و آنها را بهقول آقای زیدآبادی "بهندرت مسخره کنیم". بکی از بدترین بخشهای فرهنگ دقیقاً همان جایی اطراق کرده که قلم نویسنده زبان به تمسخر آزادگان میگشاید!
جناب زیدآبادی لطفاً یک بار دیگر این پارگراف نوشته خود را بخوانید و تلاش کنید هر چند که میدانم امکانپذیر نیست، بتوانید روح تبختر و نگاه از بالای خود بهعنوان کسی که قبول میکند توان مسخره کردن دارد و میتواند مسخره کند را در این نوشته خود ببینید.
ببینید که چگونه به خود حق میدهید کسانی که بهزعم شما براندازان اصیل در قالبی که شما ساختهاید نیستند را بهعنوان داوریکننده بر خوب یا بد عمل آنها مسخره کنید.
جناب زیدآبادی چه کسی به ما این حق را داده که مشخصکننده بدی یا خوبی افراد و رأیدهنده بر شخصیت آنها باشیم؟ به قول خودتان هر بار که پا از گلیم بیرون نهادند! ما بهعنوان عقل کل! قاضی و مأمور اجرا زبان به تمسخر آنها حتی به ندرت هم شده بگشایم؟
از نظر یک جامعه سالم جامعهای که برای برپایی آن مبارزه میکنیم تمسخر کردن افراد و آن را به عنوان شیوه عمل خود در برخورد با اپوزیسیونی که شما هرگز حقانیت برای آنها قائل نبوده و حتی یک بار از دهان شما کلمهای محبتآمیز در تائید آنها شنیده نشده برگزیده و سعی در جا انداختن آن دارید، غیرقابل پذیرش است.
جناب زیدآبادی بسیاری از کسانی که قلم شما آنها به تمسخر میکشد مبارزان سالیان سال، رنج دیدگان هر دو حکومت هستند. هنوز بر پای بسیارانی از آنها رد کابلهای کمیته مشترک را میتوان دید. بسیارانی بازماندگان کشتارهای سال ۶۷ هستند که اگر زنده مانده بودند امروز از نیش قلم و تمسخر شما که خود را حقیقت مطلق میدانید بینصیب نمیماندند. شمایی که هرگز از خفتگان در گورستان خاوران یاد نمیکنید خفتگانی که خوب میدانید از زیباترین فرزندان این سرزمین بودند. هنوز نه آن مبارزان و نه مبارزان امروزی چون نوریزاد را قبول ندارید. تعارف میکنید که شیوه ایشان را نمیپسندیدید. کدام دستی به محبت سوی این شکنجهدیده دراز کردید؟
چر که خود را مرکز حقیقت میدانند! کسانی که چنین مرکز حقیقت باشند در تمام موارد نظر میدهند و قائل به حق تمسخر دیگری هستند. با افزودن کلمه «به ندرت» که چیزی از قبح فعل نمیکاهد!
اصولاً در بطن تمسخر، یک منیت، یک خود بزرگبینی و خودمحوری خوابیده که بدون وجود آنها نمیتوان کسی را مسخره کرد! این در ذات فعل مسخره کردن و دست انداختن است!
جناب زیدآبادی یک بار برای شما نوشتیم چه هیزم تری اپوزیسیون خارج کشور به شما فروخته که در هر فرصتی که به دست میآورید نیشتری بقلب آنها میزنید؟ ای کاش همان نگاه ملایمی که در آن نوعی نرمش و امید به تلفن زده شده از دفتر رئیسی به شما مستتر بود و بارقههایی از نزدیکی را با خود داشت، در برخورد با اپوزیسیون خارج از کشور که هیچ یک چون رئیسی خون دامن نیستند وهیچ رشتهای آنها را به حکومت اسلامی متصل نمیکند در حداقل یک مورد از خود نشان میدادید! افسوس که شما قادر به این کار نیستید. ازاین رو تمسخر را نه بهعنوان یک شیوه نقد توأم با طنز بلکه با نیت تخریب و تحقیر اپوزیسیون خارج از کشور برگزیدهاید. امری که خود به آن معترفید.
من این اعتراف صمیمانه شما در قبول تمسخرکردن اپوزیسیونی که از نظر شما شایسته تمسخر است را به حساب لقبی که برخی دوستان اصلاحطلب بهعنوان "شرافت اهل قلم" به شما دادهاند نمیگذارم! چرا که از آلوده شدن قلم به نقد همراه تمسخر زیر عنوان شرافت قلم در این روزهایی که فضای جامعه بدین میزان آسیب دیده، بیمار، بدبین، بیباور به همه چیز و همه کس میباشد و وسوسه دوستی طلب میکند را قبول ندارم. چرا که قبول آن سخت اندوهگینم میکند!
ابوالفضل محققی
آه... میکشم برای آب، رضا مقصدی