"خداوند بر وژدانهایشان مهر زده، (زیرا) بر گوش و چشمهای خود پردهای افکنده اند"
ساختار نظام ولایت مطلقۀ فقیه بر اسکلت یا استخوان بندی منسجمی سوار هست که نقطۀ اتصال اجزای آن با پیچ و مهرۀ فساد و به دست و با همدستی مافیاهای روحانی - نظامی -کراواتی قفل و بند شده است. ابتدای انقلاب خمینی در جواب بعضی که از جذب مفسدان و دفع افراد سالم و میهن دوست نگران بودند، گفت "حفظ نظام از اوجب واجبات است"، در حقیقت حکم مجوز فساد را صادر و ضدانقلاب را جانشین انقلاب کرد. از زمانی که افشاگریها وسعت یافتند و فسادها آشکار گشتند، بازهم با بی شرمی تمام پیشانی را سوزانده و اظهار دین داری کرده و به محراب رفتن و نماز جماعت خواندن را ادامه میدهند. گوئی دین با فساد عجین است و از هم جداناکردنی میباشند. سکوت کنشگران دین باور غیر قابل توجیه، خسارت بار و مورد سرزنش نسلهای آینده خواهد بود. هنوز بخشی از کسانی که با خلوص نیت انقلاب کردند، حضور دارند و سکوت آنها با هیچ بهانهای قابل توجیه نمیباشد.
ابزار دین ساختگی، یا به قول رفسنجانی همان اسلام فقاهتی، به کار فریب کسانی که باید آن انقلاب را در شرایط آشکار امروز تکرار کنند میآید، و این فریب، آنها را فلج کرده است. البته پدیدۀ سلطه گری امر تازهای نیست و ساختن قشر یا فرقۀ روحانیت در تمام ادیان و در طول زمان به هدف فریب دادن و فلج کردن و از رشد انداختن جوامع برای اهداف سلطه گری و بهرههای مالی بوده است. روزی عسگراولادی در حضور خمینی به من گفت: وقتی از زندان بیرون آمدیم، خدمت آقا رسیدیم و کسب تکلیف کردیم، آقا فرمودند بروید دنبال پول. در ابتدای قرن پانزدهم با این همه پیشرفت رسانهای و تبادل اخبار و اندیشه، نمیتوان انتظار داشت جوانان به مفسدان اجازه دهند همان کارهائی را که هفت - هشت قرن پیش با مردم میکردند، اکنون به راحتی و در گسترۀ بیشتر و به صورتی آشکار انجام دهند. کسانی که در انتخابات اخیر شرکت کردند، امید کاذبی در ذهن خود ایجاد کردهاند که با رأی دادن به رئیسی، شاید روزنۀ امیدی به تحول و فسادزدائی ایجاد شود. و غافلند از این که تحول وقتی صورت میگیرد که استخوان بندی نظام فاسد در هم ریخته شود. نصب اژهای که نماد یکی از آن پیچ و مهرههای ساختار نظام فاسد میباشد در رأس قوۀ قضائیه، به روشنی میگوید دستان پولادین فساد همچنان بر ارکان نظام، قدرت نمائی میکند و نباید به امید کاذب مستقر در ذهن، دل بست و به آن معتاد شد. و شاید بتوان ادعا کرد که بیرون آوردن رئیسی از قوۀ قضائیه برای اطمینان خاطر دادن به مافیاهای پرقدرت فساد بوده باشد تا با خاطری آسوده یکی از یاران خود را بر مسند قاضی القضاتی ببینند. همین تغییر و تحولها نشان میدهند که حاکمان تا چه اندازه به نقش تعیین کنندۀ فساد در حفظ نظام آگاهند و مجبور به تمکین در برابر منافع مافیاها هستند. زمان میگذرد و دیر یا زود کسانی که به اصلاح نظام دل بستهاند، خواه اصولگرا و خواه اصلاح طلب و خواه مستقل، پس از تحمل خسارات بیشتر، به واقعیت تحول ناپذیری نظام پی خواهند برد و اعتراضات مدنی خود را شروع خواهند کرد. اعتراضات اینها با اعتراضات برای بنزین و حقوق و آب و... از یک جنس نخواهند بود و مسئولان خوب میدانند که شروع آنها، پایان سلطه گری و استبدادشان خواهد بود. این اعتراضات محتاج جنجالهای رسانههای بیگانه نیستند و خود، مستقل و مصمم ارکان فساد را در هم خواهند ریخت.
این مختصر هشداری به حاکمان نیست، زیرا بنابر قرآن و حکم هستی، وژدانهایشان سخت شده و پردهای بر گوش و چشمهای خود افکندهاند که نه میشنوند و نه میبینند. این هشداری است به جوانانی که به امید کاذب تحول در این نظام نشسته و زندگی خود را در تباهی میگذرانند. امید کاذبی که توسط همان مافیاها به کمک ثروت هنگفتی که در اختیار دارند، ایجاد شده و با روشهای گوناگون و تزویر بر جامعه تحمیل میکنند. جوانان ما باید به اهمیت استقلال و آزادی پی برده و آنها را روش و منش خود در زندگی قرار دهند تا تحول ممکن گردد و کشور به راه رشد افتد.