الکه ویس - رادیو زمانه
الکه ویس، نویسنده کتاب «سقراط در کفش کتانی» کتابی در مورد شیوههای گفتوگوی بهتر، میگوید یک سوال ساده میتواند نتایج شگفتانگیزی در محیط کار در پی داشته باشد و تمایل به کارگریزی در افراد را کاهش دهد. این سوال ساده باعث میشود افراد در محیطهای به سرعت دچار فرسودگی کاری نشوند و از پا نیفتند. این سوال، همان سوالی است که اغلب از هم میپرسیم اما تقریبا پاسخ صادقانهای دریافت نمیکنیم.«حالت چطوره؟»، آغاز یک گفتوگوی سالم است که میتواند به بیان تجربههای خوشایند و ناخوشایندی کمک کند.
باید و نبایدهای یک گفتگوی خوب
«حالت چطوره» بیشتر از اینکه سوالی صادقانه باشد که برای پاسخ به آن وقت و حوصله خرج بدهیم یک آیین است. وقت گذاشتن و توجه کردن به آنچه دیگران با ما به اشتراک میگذارند و گفتوگو درباره چیزهای مهم بسیار دشوار است. بنابراین الکه ویس در این یادداشت پیشنهادهایی را برای داشتن یک گفتوگوی خوب و مثبت ارائه میدهد.
نبایدها و راهکارها
وسط حرف نپرید، یکسره حرف نزنید و نظرتان را تکرار نکنید
حتما میدانید که پریدن وسط حرف دیگران، یکسره حرف زدن و تاکید و تکرار نظرات خودتان بزرگترین عامل شکست یک مکالمه هستند. من تا به حال کسی را ندیدهام که بگوید «چه خوب که وسط حرفم پریدی و من مشکلی ندارم وقتی چیزی میگویم سخنم را قطع کنی.» کسی را هم ندیدهام که از پرت شدن حواسش و تکرار اظهار نظر دیگران خوشحال شود و بگوید «عالیه!» ما این رفتارها را میشناسیم اما به ندرت به منشاء چنین رفتارهایی توجه میکنیم. این نوع رفتارها در واقع نشانههای یک مشکل بزرگتر و اساسیتر هستند: گوش ندادن. خوب است به این نکته توجه کنیم که وقتی سخن دیگران را قطع میکنیم، در واقع با خودمان مشغول هستیم و تلاشی برای فهمیدن دیگران نمیکنیم. همچنین یکسره حرف زدن به معنای به دست گرفتن کنترل مکالمه است.
این کار به دیگران فرصت اظهارنظر نمیدهد و یک مانع جدی برای شکلگیری یک گفتوگوست. علاوه براین تکرار چندباره نظرات خود به این معناست که ما علاقهای به رویکرد و نظر دیگران نداریم. همه این موارد نشان میدهند که در حقیقت ما بیشتر مشغول خودمان هستیم و توجهی به طرف مقابل نداریم. هدف ما در این نوع مکالمه فقط متقاعد کردن، همسو ساختن و تحت تاثیر قرار دادن دیگری است. از قضا چنین رفتاری نتیجه عکس دارد. در چنین شرایطی فرد مقابل به خاطر شنیده و دیده نشدن مکالمه را رها خواهد کرد و احتمالا برای اینکه بار دیگر با ما هم کلام شود بیشتر تامل خواهد کرد.
چه باید کرد؟
برای داشتن یک مکالمه خوب بهتر است چیزی بگویید و چیزی هم بشنوید. کمی سکوت کنید و اجازه بدهید مکالمه به آرامی پیش برود. همچنین لازم است به طرف مقابل توجه کنید و روایت و نظر او را بشنوید. حتی اگر شدیدا تمایل به دفاع از خود، متقاعد کردن دیگری و اظهارنظر دارید خود را کنترل کنید.
اما مهمترین مساله در یک مکالمه خوب گوش سپردن به دیگران است. این بسیار مهم است که به آنچه دیگران میگویند به خوبی توجه کنید. همچنین برای اینکه مطمئن شوید حرف طرف مقابل را خوب شنیده و فهمیدهاید آن را به طور خلاصه بازگو کنید.
دنبال پیدا کردن جواب نباشید
گاهی ما در مکالمه بیش از آنکه به حرف طرف مقابل توجه کنیم در افکار خود مشغول مهیا کردن پاسخ به او هستیم. این نیز نشانه آن است که ما شنونده خوبی نیستیم. در موارد بسیاری ما یکی دو جمله اول را میشنویم و بعد در افکار خود غوطه میخوریم تا جواب، ایده و نظر خود را پیدا کنیم. اما این یک مکالمه حقیقی نیست: در نهایت فقط دو مونولوگ درکنار دیگری اتفاق افتاده است.
چه باید کرد؟
ذهنتان را باز نگه دارید. به جای فکر کردن به جوابی که باید بدهید توجه خود را معطوف به فهمیدن کنید. از خود بپرسید «آیا صحبتها را خوب درک کردهام؟» و اگر چیزی را درست متوجه نشدهاید لازم است به جای حدس زدن از طرف مقابل بخواهید شفافسازی کند.
من هم همینطور!
همه ما در این موقعیت بودهایم. کسی چیزی میگوید و ما فورا به این اشاره میکنیم که ما هم همان تجربه را از سرگذراندهایم و در موقعیت مشابه بودهایم و شروع به تعریف کردن داستان خود میکنیم. هیچ چیز بدتر از این نیست که کسی در حین مکالمه داستان شما را بدزدد و شروع به حرف زدن درباره خودش کند. هرچند که همیشه قصد و نیت بدی در این رفتار وجود ندارد. ما این کار را میکنیم تا احساس، فکر و تجربه مشابه را به اشتراک بگذاریم. این رفتار در واقع تلاشی برای ایجاد پیوند با دیگری است. اما دستاورد این رفتار چیز دیگری است: ایجاد ناامیدی و مزاحمت.
چه باید کرد؟
اجازه دهید دیگری روایت خود را با اشتیاق بازگو کند و به جای اینکه در میان حرف او بیایید توجه و اشتیاق خود را با زبان بدن نشان دهید. نوع نشستن، وضعیت بدن، شیوه تکان دادن سر و ارتباط چشمی در انتقال احساس شما و میزان علاقمندیتان به موضوع مهم هستند. حتی اگر خیلی مشتاق روایت کردن داستان خود هستید باز هم سکوت کنید. شاید وقت دیگری و در مکالمه دیگری بتوانید از آن صحبت کنید اما در این مکالمه فقط به طرف مقابل توجه کنید.
راهحل پیدا نکنید
گاهی ما راهحل مشکل دیگری را میدانیم. شاید این راهحلی باشد که طرف مقابل آن را نمیبیند. ما داستانی را میشنویم و فورا میفهمیم که فرد باید چه کند و چطور مساله را حل کند. در این وضعیت بسیاری از ما شروع به ارائه راهکار میکنیم: «اگر این کار را بکنی بهتر است»، «میدانی چه باید بکنی؟»، «تو باید فقط این کار را بکنی...» «تا حالا این راه را رفتهای؟»
در واقع ما با ارائه پیشنهاد و راهکار قصد کمک داریم، چون گمان میکنیم که چیزی را فهمیدهایم که احتمالا او خودش متوجه نشده است. این در حالی است که اظهارات ما ممکن است احساس بدی در فرد مقابل ایجاد کند.
چه باید کرد؟
در چنین مکالماتی کافی است کمی فروتن باشید. هرچند که ممکن است تمایل شدیدی به ارائه پند و اندرز داشته باشید اما صبور باشید و بدانید که همه چیز را نمیدانید. حتی اگر همه چیز را بدانید باز هم در تجربه و احساس طرف مقابل قرار ندارید. او شخصیت، تجربه و نیازهای دیگری دارد.
یادتان باشد پیشنهادهای ما به دیگران در واقع بیان چیزهایی درباره خودمان است که کمکی به طرف مقابل نمیکند. بنابراین بهترین کار این است که به جای راهکار دادن از او سوالهای بیشتری درباره تجربه، احساس و نیازهایش بپرسید. هرچه بیشتر بپرسید، به او کمک میکنید تا او درک بهتری نسبت به مساله پیدا کند و جزئیات بیشتری را درک کند. شاید در نهایت او نظر و پیشنهاد شما را بپرسد. در این صورت به جای بیان برخی توصیههای خشک و جدی مبتنی بر حقایق به ویژگیهای شخصیتی و تجربیات او نیز توجه کنید.