اعتمادآنلاین - محمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در دولت سیدمحمد خاتمی و مشاور سیاسی میرحسین موسوی در انتخابات ۸۸، در زمان دولت اصلاحات سلسله یادداشتهایی با موضوع راهکارهایی برای حکومتداری منتشر کرد. تاجیک در واکنش به روی کار آمدن دولت تازه در ایران و آغاز به کار دولت سیزدهم قرار است سلسله یادداشتهایی درباره راهکارهای بهتر حکمتداری در ایران را منتشر کند.
محمدرضا تاجیک در اولین یادداشت خود با عنوان «حکومت سراسربین» راه برونرفت از «ناوضعیت کنونی» را ارائه داده است. متن کامل این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار اعتمادآنلاین قرار گرفته را در ادامه میخوانید.
یک
فوکو، تصریح میکند که در عصر ما حکومتهای مبتنی بر زیستقدرت، تلاش دارند در یک پروسه زمانی مشخص «جامعه مراقبه» خود را جایگزین «جامعه مراقبتی» - که هدفش نه مراقبه خود، بلکه اداره دیگران است - نمایند. از نظر آنان، زمانِ نظارت و کنترل انسانها از طریق شبکهبندی سفت و سخت مکان و کنترل تکتک خانهها گذشته است. دیگر گزمهها نمیتوانند درِ هر خانه را از بیرون قفل کنند و کلید آنرا به داروغه تحویل دهند. نگاه مراقب، دیگر نمیتواند همهجا حضور داشته باشد. دیگر نمیتوان قدرت را از طریق هجوم پلیس و بهشکلی آشکار و رویتپذیر اعمال کرد. دیگر نمیتوان به «انضباط محاصرهای» امید داشت.
نهادهای حکومتی دیگر نباید از زور استفاده کنند، بلکه باید قدرت را در وجود خاطی نهادینه کنند
امروز باید از الگوی انضباطیای پیروی شود که امکان سراسربینی با مشخصه رویتناپذیری را فراهم میآورد. امروز نهادهای حکومتی دیگر نباید از زور استفاده کنند، بلکه باید قدرت را در وجود خاطی نهادینه کنند. در جوامع پیچیده امروز، حکومتها نیازمند طراحی جامعه سراسربینی هستند که بهصورت نوعی آزمایشگاه قدرت، و همچون ماشین اعجابانگیزی که بر پایه خواستها و تمایلهای بسیار متفاوت، اثرها و نتایج همگونی از قدرت را میسازد، عمل کند.
چنین جامعهای (سراسربین) آنان را قادر میسازد تا به کمک تکنیکهای کنترلی و مشاهدهگرانه، علاوه بر کنترل محیطهای جمعی، در ساختِ خصوصی افراد نیز چنان نفوذی کنند که از آنها موجوداتی کاملاً مطیع و قابل دسترس بسازند. برای تضمین چنین انقیادی، باید عنصر شناختی هویتی شهروندان را از هسته عقلانی فردیت تهی شود، و آحاد جامعه را بهمثابه ابژه معرفت خود بازآفرینش گردند، و رفتار زندگی روزمره در خانواده، مدرسه و محل کار، از طریق روابط اجتماعی و توسط روابط قدرت شکل داده شود، و تدبیری اندیشیده شود تا افراد در بافتهای اجتماعی به خودتنظیمی بپردازند و رفتار خود را تنظیم کنند، به بازیگران اصلی صحنه نمایشی تبدیل شوند، که در آن خود پلیس (زندانبان) خود هستند، همهچیز را بر خود خیره بینند، و احساس کنند در «خانهای شیشهای» زندگی میکنند؛ دیده میشوند بیآنکه بتوانند ببینند.
نامرئیسازی قدرت مصادف است با عبور از بدن و چنگ انداختن بر روح
در این حالت، هیچ تماس مستقیم و بیواسطهای میان قدرت و مردم نیست. فرد چون کنترلگرش را رویت نمیکند، دچار خودکنترلی میشود؛ یعنی چشمها درونفکنی شده و در درونش جاسازی میشوند و به جزیی از نفس بدل میگردند. این نامرئیسازی قدرت مصادف است با عبور از بدن و چنگ انداختن بر روح. به تعبیری دقیقتر، قدرت بدون تماس با بدن آن را گیر میاندازد. از همین روست که فوکو اصل معروف افلاطون را معکوس میسازد: «روح، زندان بدن است». سراسربین همان آزمایشگاه انسان است: مکان تسخیر روح؛ مکان وارونگی فردیسازی. بدین ترتیب، با تقلیل «سیاست» به «مدیریت و کار کارشناسی»، انسان بهعنوان ابژه معرفتهای تخصصی به دام میافتد، «بدنهای رام»، نه «بدنهای معذب»، از طریق تسخیر عمقی بهنام «روان» بازتولید میشوند، تکنیک «حذف» جایش را به فرایند «ادغام» میدهد.
«حکومت سراسربین» بهمثابه راه برونرفت از ناوضعیت کنونی
دو
میخواهم به تاثیر و با بهرهای آزادانه و گزینشی از آموزههای «جامعه سراسربین» بنتام و فوکو، به طرح نوعی «حکومت سراسربین» - بهمثابه راه برونرفت از ناوضعیت کنونی - بپردازم. مفروض این تامل راهبردی این است که: «نظم و نظام حاکم و مستقر بر جامعه امروز ما، از سر میگندد و از راس اسقاط (فروپاشیده) میشود، نه از بدن و قاعده.» به بیان دیگر، امروز رابطه «سر» و «بدن» یا «راس» و «قاعده» جامعه، به رابطهای آنتاگونیستی (ستیهنده) تبدیل شده: «سر» در نقش «برانداز» بدن ظاهر شده، و «بدن» نیز، در کنشی تدافعی و مقاومتگون، هستی خود را در نیستی «سر» (سرِ فاسد) میبیند و میجوید.
تنها «راه برونشد» نوعی کنترل و نظارت سراسربین است
در چنین شرایطی، تنها «راه برونشد» نوعی کنترل و نظارت سراسربینِ این «سر» (بهمثابه «شر کوچک») است - که اینبار دامنه «شر»ش نه تنها جامعه مردمان که پیکره «خود» را نیز دربرگرفته است، یا خود شر خود شده است. تردیدی نیست، که در شرایط کنونی، نمیتوان به یک «سر» اخلاقی (چه مورال و چه اتیک) دل سپرد و بر این باور و اطمینان شد که آنانی (اصحاب قدرت) که در آینده نزدیک آب میبینند، اینبار، شناگران ماهری نیستند و در هر شرایطی آن میکنند/نمیکنند که یک انسانِ کاملا اخلاقی باید بکند/نکند. افزون اینکه، این «کردن/نکردن» از محدوده «امر اخلاقی» بسیار فراتر است، زیرا از یک کنشگر سیاسی مسئول (در/با قدرت) سخن میگوییم که از منجنیق هر کرده و ناکردهاش، هر گفته و ناگفتهاش، هر تصمیم و تدبیرش، و هر خم ابرو و پیچش مویش، ممکن است هزاران بلای ساختاری، کارکردی، فنی، اقتصادی، روحی و روانی، احساسی و اعتقادی، تاریخی و... بر «بدن» جامعه فرود آید. پس، به حکم عقل و علم و تجربه (و حتی شرع) باید تمهید و تدبیری اندیشید که «بدن» را از شر «سر» (سرِ فاسد) و «سر» را از شر خودش، رهانید.
برای تحقق این مهم، نخست باید به استقرار نوعی «حکومت مراقبه» (که در اینجا در تقابل با «حکومت مراقبت» تعریف نمیشود، بلکه ادامه آن است) همت کرد. باید به طراحی سیستم نظارتی-کنترلی اندیشید که قادر باشد چشم خود را درونفکنی کند و در درون تکتک مسئولین جاسازی نماید و به جزیی از نفس آنان بدل گردد، تا آنان را همواره بر این احساس نماید که در «خانهای شیشهای» زندگی میکنند؛ دیده میشوند بیآنکه بتوانند ببینند، و تا آنان را در گستره مسئولیت و مدیریت خود به خودتنظیمی لاجرم نماید، یا به بیان دیگر، آنان را به بازیگران اصلی صحنه نمایشی تبدیل کند که در آن، خود - در هراس از یک نگاه خیره بیرونی - پلیس (و بازرس و بازپرس و حراست) خود هستند، و روح آنان همواره ناظر بر بدن آنان (یا زندان بدن آنان) است.
برای حفظ و صیانت از دین و اخلاق باید آنانی که بهنامش حکومت میکنند را تحت مراقبت و مراقبه داشت
این مهم محقق نمیشود، مگر همهجای خانه وسیع دولت، در فردای بعد از استقرار، تابلوی «این مکان به دوربین مخفی مجهز است» نصب گردد، خلوت (کاری-اداری) هر مسئولی مجهز به «تله اسکرین» شود، کمیتهای راست/درستآزما، بهطور مستمر تمامی بازخوردهای مثبت و منفی تصمیمها و تدبیرهای مدیران را ارزیابی، و گزارشهای شفاهی و کتبی کارکردی-مدیریتی آنان را راست/درستآزمایی کند، مکانیسم استیضاح وزیر و مسئول، دروندولتی شود، و مکانیسم «ماشه» مدیریتی فعال شود و هر کس که به خطا رفت را نشانه بگیرد و حذف کند.
شاید در نخستین نگاه، درانداختن چنین طرحی زیبنده دولتهایی که بهنام دین و اخلاق بر مردم حکومت میکنند، نباشد، اما تجربه چهار دهه گذشته بهما میگوید که برای حفظ و صیانت از همان دین و اخلاق باید آنانی که بهنامش حکومت میکنند را تحت مراقبت و مراقبه داشت.